شمارهٔ ۱
بنهاد چو بر دوش قضا طبل و علم را
فرمود نویسندهٔ تقدیر قلم را
طغراکش فرمان قضا و قدر خویش
بی دست و قلم کرد همان امر قدم را
لازم که قضا طبل زنان می رود آخر
تقدیر به هر سو که نهاده است قدم را
از روز ازل تا به ابد دفتر خود کرد
بنوشت به عنوان قلمش «نحن قسم» را
بر صنعت صانع نگر و دفتر تقدیر
کز روز، ورق کرده و شب، حبر رقم را
شیرازهٔ مجموعه زمین است به تحقیق
افلاک مجلد شده این دفتر غم را
راضی به قضا کرد و به تن روح درآورد
از پشت به تقدیر برآورد شکم را
از لطف عیان کرد به ما شهر وجودی
وز قهر نشان داد به ما راه عدم را
گر جرم نمی بود [و] معاصی صفت جود
می ریخت به شمشیر کرم خون کرم را
غازی به غزا چون نرسد دست ز غیرت
بر خویش کشد خنجر غم تیغ الم را
هر ذره به خورشید حقیقی است دلیلی
نگذاشته بیجا به سخن کسره و ضم را
بی فرع کجا راه توان برد به اصلی
داری نظری خوب ببین سایهٔ هم را
گر مظهر خود کرد جهان را چه عجایب
سر پیش کند چون به ره افتاد قدم را
تا راه برد بنده به شکرانهٔ صحت
ایجاد نمودند در اجسام سقم را
گر طعنه زند ناقص و با سنگ کم خویش
خاطر شکند چون من محزون دژم را
من رنجه بگردم که ندانست و خطا کرد
جاهل که نداند نه صمد را نه صنم را
با اهل دل ای جان به ادب باش که جهال
از جهل، صنم خانه شمردند حرم را
با بدگهران پند و نصیحت نکند سود
بی فایده افسون نتوان کرد اصم را
قدر نفس پاک چه دانند خسیسان
ایشان که همه عمر ندیدند ندم را
عیب است ستایش به هنر بی هنری را
قایل نبود میکده، قندیل حرم را
از فربه و آماس چو تفریق ندارند
ارباب دول عدل شناسند ستم را
زینهار که گر محنت از ایام ببینی
در صورت اظهار مکش معنی غم را
از هم به کسی شکوه مکن خود غم هم خور
بر هم نتواند زد از هم غم هم را
برخیز سعیدا پی تقدیر و قضا رو
کاین هر دو برآرند دمار هم و غم را
دل خوش به معانی کن و در فکر سخن گوش
از یاد بر اندیشهٔ افزونی و کم را
خون دل خود ریز و بیفشان به رخ خویش
تا چند بمالی تو به رو رنگ بقم را؟
بر توسن اندیشه بنه زین حقیقت
بر مرکز تحقیق رسان جلوهٔ هم را
بی واسطه فریاد کن و خواه نگاهی
زان گوشهٔ چشمی که اخص کرده اعم را
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بنهاد چو بر دوش قضا طبل و علم را
فرمود نویسندهٔ تقدیر قلم را
هوش مصنوعی: زمانی که سرنوشت، طبل و پرچم را در دوش خود قرار داد، نویسندهٔ تقدیر قلمش را به حرکت درآورد و نوشت.
طغراکش فرمان قضا و قدر خویش
بی دست و قلم کرد همان امر قدم را
هوش مصنوعی: فرمانروای سرنوشت خود، با قدرتی بینیاز از نوشتن و دستنوشته، خواستهها و مقدرات خویش را به اجرا درآورد و همان درخواست اولیه را محقق ساخت.
لازم که قضا طبل زنان می رود آخر
تقدیر به هر سو که نهاده است قدم را
هوش مصنوعی: قضا و سرنوشت با صدایی بلند در حال حرکت است و در نهایت، تقدیر هر کس به سمتی خواهد رفت که قدمهایش آنجا قرار گرفته است.
از روز ازل تا به ابد دفتر خود کرد
بنوشت به عنوان قلمش «نحن قسم» را
هوش مصنوعی: از آغاز خلقت تا پایان جهان، خداوند سرنوشت و تقدیر انسانها را در دفتری ثبت کرده و با قلمش این جمله را نوشته است: «ما قسم شدهایم».
بر صنعت صانع نگر و دفتر تقدیر
کز روز، ورق کرده و شب، حبر رقم را
هوش مصنوعی: به خلاقیت و تولید آثار هنری سازنده نگاه کن و به سرنوشت انسان که از روز، صفحات آن ورق شده و در شب، آنچه را که نوشته شده است، بخوان.
شیرازهٔ مجموعه زمین است به تحقیق
افلاک مجلد شده این دفتر غم را
هوش مصنوعی: زمین به عنوان محور و اساس زندگی، به واقعیت آسمانها و جهانهای بزرگ پیوند خورده و این کتاب حاوی درد و رنجهای بشر است.
راضی به قضا کرد و به تن روح درآورد
از پشت به تقدیر برآورد شکم را
هوش مصنوعی: او به تقدیر و سرنوشت خود راضی شد و روحش را در بدنش نهاد و از طریق تقدیر، شکم را به وجود آورد.
از لطف عیان کرد به ما شهر وجودی
وز قهر نشان داد به ما راه عدم را
هوش مصنوعی: با مهربانی آشکار به ما وجود خود را نشان داد و با خشم، راه عدم و نابودی را به ما نشان داد.
گر جرم نمی بود [و] معاصی صفت جود
می ریخت به شمشیر کرم خون کرم را
هوش مصنوعی: اگر گناه و خطایی وجود نداشت، در آن صورت صفات بخشش و سخاوت به مانند خون سعادتمندی از شمشیر بزرگواری جاری میشد.
غازی به غزا چون نرسد دست ز غیرت
بر خویش کشد خنجر غم تیغ الم را
هوش مصنوعی: زمانی که یک جنگجو به میدان نبرد نرسد، از روی غیرت و احساس مسئولیتی که دارد، با احساسات و غصههای خود مانند یک شمشیر به جدال میپردازد.
هر ذره به خورشید حقیقی است دلیلی
نگذاشته بیجا به سخن کسره و ضم را
هوش مصنوعی: هر ذرهای از وجود، نشانهای از حقیقت خورشید است و بیدلیلی سخن نمیگوید که در زبان، حرفها و صداها را به جستوجو بگذارد.
بی فرع کجا راه توان برد به اصلی
داری نظری خوب ببین سایهٔ هم را
هوش مصنوعی: بدون داشتن نتیجه و تأثیری از فرع، چگونه میتوان به اصل رسید؟ نگاه کن که سایهٔ یکدیگر را چگونه میبینیم.
گر مظهر خود کرد جهان را چه عجایب
سر پیش کند چون به ره افتاد قدم را
هوش مصنوعی: اگر جهانی که مظهر ذات خداوند است، چه شگفتیها را با خود به همراه دارد، وقتی که قدمی در مسیر حق گذاشته شود.
تا راه برد بنده به شکرانهٔ صحت
ایجاد نمودند در اجسام سقم را
هوش مصنوعی: برای سپاسگزاری از سلامتی و تندرستی، بدنها را به گونهای خلق کردهاند که در آن بیماری وجود داشته باشد.
گر طعنه زند ناقص و با سنگ کم خویش
خاطر شکند چون من محزون دژم را
هوش مصنوعی: اگر کسی با سخنان تند و سنگین خود به من طعنه بزند، دلش را میشکند، چون من همواره در غم و اندوه به سر میبرم.
من رنجه بگردم که ندانست و خطا کرد
جاهل که نداند نه صمد را نه صنم را
هوش مصنوعی: من در تلاش هستم که بفهمم و درک کنم، اما شخص نادان که نمیداند، نه خدا را میشناسد و نه بت را.
با اهل دل ای جان به ادب باش که جهال
از جهل، صنم خانه شمردند حرم را
هوش مصنوعی: با افرادی که درک و احساس دارند، با احترام و ادب رفتار کن؛ چرا که نادانان به خاطر جهلشان، مکان مقدس را به عنوان محلی برای پرستش مجسمهها تصور میکنند.
با بدگهران پند و نصیحت نکند سود
بی فایده افسون نتوان کرد اصم را
هوش مصنوعی: هرگز با انسانهای بدخُلق و بدسرشت مشورت نکن، زیرا پند و نصیحت به آنها هیچ سودی ندارد و هیچ تأثیری روی افراد نادان نمیگذارد.
قدر نفس پاک چه دانند خسیسان
ایشان که همه عمر ندیدند ندم را
هوش مصنوعی: خسیسان و افراد بیخبر و کوچکفکر، ارزش نفس پاک و روح بلند را نمیدانند، چرا که در طول زندگی خود هرگز معنای ندم (یعنی نفس یا روح) را درک نکردهاند.
عیب است ستایش به هنر بی هنری را
قایل نبود میکده، قندیل حرم را
هوش مصنوعی: ستایش هنری که وجود ندارد، نقصی بزرگ است. در اینجا، میکده به معنای محلی برای شادی و آزادی است و قندیل حرم نماد نور و پاکی. در واقع، این جمله به ما میگوید که نباید به چیزی که واقعاً ارزش ندارد، بها دهیم.
از فربه و آماس چو تفریق ندارند
ارباب دول عدل شناسند ستم را
هوش مصنوعی: اگر حاکمان و صاحبمنصبان به انصاف و عدالت توجه نداشته باشند و در تقسیم منابع و ثروتها توجهی نکنند، ظلم و ستم در جامعه حاکم میشود.
زینهار که گر محنت از ایام ببینی
در صورت اظهار مکش معنی غم را
هوش مصنوعی: هرگز اجازه نده که اگر در این روزها با مشکلاتی روبرو شدی، احساس ناراحتی و غم خود را به زبان بیاوری.
از هم به کسی شکوه مکن خود غم هم خور
بر هم نتواند زد از هم غم هم را
هوش مصنوعی: به کسی از مشکلات و غمهای خود شکایت نکن، زیرا خودت نیز باید به آن غم بپردازی. هیچکس نمیتواند غم دیگری را به دوش بکشد و به آن رسیدگی کند.
برخیز سعیدا پی تقدیر و قضا رو
کاین هر دو برآرند دمار هم و غم را
هوش مصنوعی: برخیز ای خوشبخت! به سمت سرنوشت و خواست خدا برو، زیرا این دو عامل میتوانند هم شادی و هم غم را از میان ببرند.
دل خوش به معانی کن و در فکر سخن گوش
از یاد بر اندیشهٔ افزونی و کم را
هوش مصنوعی: دل را به مفاهیم خوب مشغول کن و درگیر سخن باش، و از فکر کردن به زیاد و کم و کمبودها غافل شو.
خون دل خود ریز و بیفشان به رخ خویش
تا چند بمالی تو به رو رنگ بقم را؟
هوش مصنوعی: اشک و خون دل خودت را بر صورتت بریز و خودت را به درد و رنج مبتلا کن. تا کی میخواهی با شستشو و بهانههای دیگر صورت خود را برای دیگران زیبا و شاداب جلوهدهی؟
بر توسن اندیشه بنه زین حقیقت
بر مرکز تحقیق رسان جلوهٔ هم را
هوش مصنوعی: بر مرکب تفکر سوار شو و این واقعیت را بررسی کن تا جلوههای آن را به مرکز توجه بیاوری.
بی واسطه فریاد کن و خواه نگاهی
زان گوشهٔ چشمی که اخص کرده اعم را
هوش مصنوعی: بدون هیچ واسطهای فریاد بزن و از آن سوی چشمی نگاهی بخواه که موضوعات خاص را از کلیات جدا کرده است.