گنجور

غزل شمارهٔ ۶۸۸۱

برون نیامده از خویشتن سفر نکنی
ز خویش تا نبری راه عشق سرنکنی
کنون که بال و پری هست مرغ جانت را
چرا ز بیضه افلاک سر بدر نکنی؟
چو قطره سر به کف دست ابر تا ننهی
هوای صحبت این بحر پرخطر نکنی
ترا چو آبله از خار بشکفد صد گل
اگر ملاحظه از زخم نیشتر نکنی
چو آفتاب به گرد جهان برآمده گیر
به هیچ جا نرسی تا ز خود سفر نکنی
ترا که برگ سفر هست همچو شبنم گل
چرا ز روزن خورشید سر بدر نکنی؟
بس است شوق طلب خضر راه گرمروان
سراغ راه و تمنای راهبر نکنی
کمند وحدت گرداب موجه خطرست
درین محیط ز سرگشتگی حذر نکنی
گره ز کار تو چون غنچه وا شود به دمی
اگر تو جز در دل رو به هیچ در نکنی
در آفتاب قیامت دلیر نتوان دید
به داغ سینه مجروح ما نظر نکنی
نداده آینه خویش را جلا صائب
چو آفتاب سر از جیب صبح برنکنی

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

برون نیامده از خویشتن سفر نکنی
ز خویش تا نبری راه عشق سرنکنی
هوش مصنوعی: اگر از وجود خود بیرون نروی و سفری به درونت نکنی، نمی‌توانی راه عشق را پیدا کنی و به عمق آن دست یابی.
کنون که بال و پری هست مرغ جانت را
چرا ز بیضه افلاک سر بدر نکنی؟
هوش مصنوعی: حال که تو پر و بالی داری، چرا از محدودیت‌های آسمانی خود خارج نمی‌شوی و به سوی آسمان پرواز نمی‌کنی؟
چو قطره سر به کف دست ابر تا ننهی
هوای صحبت این بحر پرخطر نکنی
هوش مصنوعی: مثل قطره‌ای که بر کف دست ابر است، اگر نتوانی هوای همراهی با این دریاچه پرخطر را تحمل کنی، بهتر است آن را کنار بگذاری.
ترا چو آبله از خار بشکفد صد گل
اگر ملاحظه از زخم نیشتر نکنی
هوش مصنوعی: اگر تو مانند آبله از خارها رشد کنی، با وجود اینکه صد گل به وجود می‌آید، اما باید از زخم‌هایی که درد می‌آورند بگذری و توجهی به آن‌ها نکنی.
چو آفتاب به گرد جهان برآمده گیر
به هیچ جا نرسی تا ز خود سفر نکنی
هوش مصنوعی: زمانی که آفتاب به دور دنیا تابیده است، هیچ جا نمی‌توانی به مقصد برسی مگر اینکه از خودت فاصله بگیری و سفر را آغاز کنی.
ترا که برگ سفر هست همچو شبنم گل
چرا ز روزن خورشید سر بدر نکنی؟
هوش مصنوعی: تو که مانند شبنم بر روی گل هستی و سفر را آغاز کرده‌ای، چرا از نور خورشید و روشنایی روز بهره‌مند نمی‌شوی و به بیرون نمی‌روی؟
بس است شوق طلب خضر راه گرمروان
سراغ راه و تمنای راهبر نکنی
هوش مصنوعی: کافی است که به دنبال دانایی و راهنمایی باشی، اما اگر به دنبال هدایت نمی‌روی، تنها شوق و اشتیاق کمکی به تو نخواهد کرد.
کمند وحدت گرداب موجه خطرست
درین محیط ز سرگشتگی حذر نکنی
هوش مصنوعی: در این دنیا، آشفتگی و خطر وجود دارد و اگر در دامی که به نام وحدت و یکدلی است گرفتار شوی، ممکن است دچار مشکلات زیادی شوی. بنابراین باید مراقب و هوشیار باشی و از گمراهی پرهیز کنی.
گره ز کار تو چون غنچه وا شود به دمی
اگر تو جز در دل رو به هیچ در نکنی
هوش مصنوعی: اگر مشکل تو مانند غنچه‌ای که باز می‌شود، به راحتی حل شود، فقط اگر در دل به چیزی غیر از عشق فکر نکنی.
در آفتاب قیامت دلیر نتوان دید
به داغ سینه مجروح ما نظر نکنی
هوش مصنوعی: در روز قیامت، نمی‌توان دلیران را در آفتاب یافت؛ زیرا نمی‌توانی به دل‌تنگی و دردِ سینه‌ی مجروح ما نگاه کنی.
نداده آینه خویش را جلا صائب
چو آفتاب سر از جیب صبح برنکنی
هوش مصنوعی: اگر آینه خود را جلا ندهی و به نمایش نگذاری، مانند خورشیدی نخواهی بود که از دل صبح سر برآورد.