گنجور

غزل شمارهٔ ۴۴۳

مده از دست در پیری شراب ارغوانی را
شراب کهنه از دل می برد یاد جوانی را
ندامت چون لبم را در ته دندان نفرساید؟
چو گل در خنده کردم صرف، ایام جوانی را
چه خون ها می خورم در پرده دل تا نگه دارم
ز چشم سوزن نامحرم این زخم نهانی را
به عاشق می دهی تعلیم جان دادن، چه بی دردی!
چراغ صبح می داند طریق جان فشانی را
زبون کش نیستم چون باد صبح از پرتو همت
وگرنه یاد می دادم به شمع آتش زبانی را
به امیدی که چون باد بهار از در درون آیی
چو گل در دست خود داریم نقد زندگانی را
عجب دارم که بردارد به تن عذر مرا صائب
به جان آزرده ام از خویشتن آن یار جانی را

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مده از دست در پیری شراب ارغوانی را
شراب کهنه از دل می برد یاد جوانی را
هوش مصنوعی: در دوران پیری، به دنبال شراب ارغوانی نباش، زیرا شراب کهنه، یاد جوانی را از دل می‌برد.
ندامت چون لبم را در ته دندان نفرساید؟
چو گل در خنده کردم صرف، ایام جوانی را
هوش مصنوعی: من از پشیمانی چگونه می‌توانم لبخند بزنم؟ مانند گلی که در حال شادی است، ایام جوانی‌ام را صرف کردم.
چه خون ها می خورم در پرده دل تا نگه دارم
ز چشم سوزن نامحرم این زخم نهانی را
هوش مصنوعی: من در دل خود، به خاطر حفظ یک زخم پنهانی، بسیار رنج می‌برم و می‌کوشم تا آن را از دید دیگران پنهان نگه‌دارم.
به عاشق می دهی تعلیم جان دادن، چه بی دردی!
چراغ صبح می داند طریق جان فشانی را
هوش مصنوعی: به عاشق یاد می‌دهی چطور جان خودش را برای معشوق فدای کند، اما تو چه آدمی هستی که این درد را حس نکرده‌ای! حتی روشنایی صبح هم می‌داند چگونه باید جان را برای عشق نثار کرد.
زبون کش نیستم چون باد صبح از پرتو همت
وگرنه یاد می دادم به شمع آتش زبانی را
هوش مصنوعی: من زبان باز نیستم مثل صبحگاهی که به خاطر تلاش و اراده‌ام می‌درخشد؛ و الا اگر می‌توانستم، به شمعی می‌آموختم که چطور آتش را به زبان بیاورد.
به امیدی که چون باد بهار از در درون آیی
چو گل در دست خود داریم نقد زندگانی را
هوش مصنوعی: با امید اینکه تو مانند نسیم بهاری از درون به ما بیایی، ما نیز زندگی‌مان را همانند گلی در دستان خود داریم.
عجب دارم که بردارد به تن عذر مرا صائب
به جان آزرده ام از خویشتن آن یار جانی را
هوش مصنوعی: تعجب می‌کنم که آن محبوب به راحتی از من عذرخواهی کند، در حالی که من با حال دل‌آزرده‌ام از خودم.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۴۴۳ به خوانش عندلیب