گنجور

غزل شمارهٔ ۳۴۵۰

آتش قافله ما دل روشن باشد
گرد ما سرمه بیداری رهزن باشد
حسن هرجا که بود در نظر من باشد
مهر را آینه از دیده روزن باشد
هرکه چون رشته ز باریک خیالان گردید
روزیش تنگتر از دیده سوزن باشد
یوسف از دامن اخوان به غریبی افتاد
خطر مردم آگاه ز مأمن باشد
جلوه ضایع مکن ای شوخ که بیتابی ما
آتشی نیست که محتاج به دامن باشد
قانعی را که به ماتمکده ظلمت ساخت
ماه نو ناخنه دیده روزن باشد
دیده تنگ کند فخر به دنیای خسیس
خس و خاشاک شرر را رگ گردن باشد
حسن مغرور ز حیرانی ما آسوده است
ماه فارغ ز نظربازی روزن باشد
مور در حسرت یک دانه دل خویش خورد
روزی برق جهانسوز به خرمن باشد
نیست پروای اجل دلزده هستی را
شمع ماتم ز چه دلگیر ز مردن باشد؟
آفتابی که منم ذره او، درطلبش
کعبه سرگشته تر از سنگ فلاخن باشد
زاده هند جگرخوار چه خواهد بودن؟
شب بخت سیه آن به که سترون باشد
چه خیال است شود روزی من شادی وصل
که غمش را نگذارند که با من باشد
هست امید که هرگز نشود دشمنکام
هرکه را آینه از دیده دشمن باشد
از سیه بختی خود شکوه ندارد صائب
که صفای دل آیینه ز گلخن باشد

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آتش قافله ما دل روشن باشد
گرد ما سرمه بیداری رهزن باشد
هوش مصنوعی: آتش ما باعث روشنی دل‌هایمان است و دور تا دور ما، سرمه‌ای است که نشانه‌ی هوشیاری و بیداری‌مان در برابر خطرات است.
حسن هرجا که بود در نظر من باشد
مهر را آینه از دیده روزن باشد
هوش مصنوعی: حسنت هر جا که باشد، در نظر من وجود دارد. عشق مانند آینه‌ای است که از طریق آن، تو را می‌بینم.
هرکه چون رشته ز باریک خیالان گردید
روزیش تنگتر از دیده سوزن باشد
هوش مصنوعی: هر کسی که به دام خیال‌های ظریف بیفتد، روزی‌اش به اندازه‌ی سوزن تنگ و محدود خواهد شد.
یوسف از دامن اخوان به غریبی افتاد
خطر مردم آگاه ز مأمن باشد
هوش مصنوعی: یوسف از دامن خانواده‌اش دور شد و در غریبی و تنهایی قرار گرفت. خطر مردم آگاه از جایی است که امن و مطمئن است.
جلوه ضایع مکن ای شوخ که بیتابی ما
آتشی نیست که محتاج به دامن باشد
هوش مصنوعی: ای شوخ، خود را در معرض نمایش قرار نده، زیرا بی‌قراری ما مانند آتشی نیست که نیاز به پناهگاه داشته باشد.
قانعی را که به ماتمکده ظلمت ساخت
ماه نو ناخنه دیده روزن باشد
هوش مصنوعی: نوری که در دل تاریکی و اندوه ایجاد می‌شود، مانند روزن کوچک و امیدبخشی است که در دل شب به وجود می‌آید.
دیده تنگ کند فخر به دنیای خسیس
خس و خاشاک شرر را رگ گردن باشد
هوش مصنوعی: چشم‌ها به چیزهای بی‌ارزش و سطحی فخر می‌کنند، در حالی که در عمق وجود انسان به شدت به ارزش‌های واقعی وابسته است.
حسن مغرور ز حیرانی ما آسوده است
ماه فارغ ز نظربازی روزن باشد
هوش مصنوعی: زیبایی مغرور از سردرگمی ما بی‌خبر است، همانطور که ماه از بازی نگاه‌ها و جلب توجه بی‌نیاز است.
مور در حسرت یک دانه دل خویش خورد
روزی برق جهانسوز به خرمن باشد
هوش مصنوعی: مور روزی در آرزوی یک دانه، به خود زحمت داد و در این حال، برق آتش سوزان کل زمین را در خرمنش حس کرد.
نیست پروای اجل دلزده هستی را
شمع ماتم ز چه دلگیر ز مردن باشد؟
هوش مصنوعی: در اینجا می‌گوید که وقتی انسان به مرگ فکر می‌کند، نباید از آن بترسد یا ناراحت شود. چرا که در واقع، مرگ بخشی از زندگی است و نباید به خاطر آن دچار اندوه شد. شمع ماتم هم اشاره به غم و اندوهی دارد که معمولاً با مرگ همراه است، اما در نهایت، زندگی و مرگ هر دو طبیعی هستند و نباید از آن‌ها دلگیر بود.
آفتابی که منم ذره او، درطلبش
کعبه سرگشته تر از سنگ فلاخن باشد
هوش مصنوعی: آفتابی که من هستم، ذره‌ای از نور او هستم؛ در Jستجوی او، حتی کعبه هم بیشتر از سنگی که در فلاخن پرتاب می‌شود، دچار سردرگمی و بلاتکلیفی است.
زاده هند جگرخوار چه خواهد بودن؟
شب بخت سیه آن به که سترون باشد
هوش مصنوعی: فرزند کسی که طبیعت خشن و بی‌رحم دارد، چه سرنوشتی خواهد داشت؟ شبی که آینده‌اش تیره و تار است، بهتر از این است که هیچ‌گاه به ثمر نرسد.
چه خیال است شود روزی من شادی وصل
که غمش را نگذارند که با من باشد
هوش مصنوعی: در اینجا، شخص خواهان روزی است که به شادی و وصالی دست یابد، اما از این نگران است که غم‌ها و مشکلات اجازه نمی‌دهند این شادی در کنار او بماند.
هست امید که هرگز نشود دشمنکام
هرکه را آینه از دیده دشمن باشد
هوش مصنوعی: امید می‌رود که هیچ‌کس دچار بدشانسی نشود، به شرطی که کسی که در دلش کینه دارد، جلوی چشمانش قرار نگیرد.
از سیه بختی خود شکوه ندارد صائب
که صفای دل آیینه ز گلخن باشد
هوش مصنوعی: صائب از بدشانسی خود ناراحت نیست، چرا که زیبایی و روشنی دل می‌تواند حتی از یک محیط تاریک و نامناسب نیز ناشی شود.