غزل شمارهٔ ۲۹۵۸
شکوه عشق را گردون گردان برنمیدارد
که هر موری ز جا تخت سلیمان برنمیدارد
دل صد چاک را کردم نثار او، ندانستم
که بار شانه آن زلف پریشان برنمیدارد
نهادم تا قدم در آستان چرخ، افتادم
زمین خانه این سفله مهمان برنمیدارد
مگر زین خاکدان بیرون روم بر مدعا گریم
تنور خام این ویرانه طوفان برنمیدارد
مگر از طوق خود قمری زمستی غافل افتاده است؟
وگرنه گردن عاشق گریبان برنمیدارد
تمنای ترحم از نگاه خونیی دارم
که دست از قبضه شمشیر مژگان برنمیدارد
از آن همچون صدف دندان طاقت بر جگر دارم
که آن سیب زنخدان بار دندان برنمیدارد
هلاک سیرچشمیهای داغ خویشتن گردم
که از لب مهر پیش هر نمکدان بر نمیدارد
شکست افتاد بر زلف از گرانیهای دل صائب
غبار گوی دل را هیچ دامان برنمیدارد
غزل شمارهٔ ۲۹۵۷: نظر عاشق به خط زان روی انور برنمی داردغزل شمارهٔ ۲۹۵۹: دو روزی بیش جان سنگینی تن بر نمی دارد
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
شکوه عشق را گردون گردان برنمیدارد
که هر موری ز جا تخت سلیمان برنمیدارد
هوش مصنوعی: عشق و زیباییهای آن به قدری عظیم و خیرهکنندهاند که هیچ نیرویی نمیتواند آنها را از جایگاهشان به زیر آورد، همانطور که هیچ مورچهای نمیتواند تخت پادشاهی سلیمان را به حرکت درآورد.
دل صد چاک را کردم نثار او، ندانستم
که بار شانه آن زلف پریشان برنمیدارد
هوش مصنوعی: من چندین بار دل خود را به خاطر او بشکستم و فدای او کردم، اما نمیدانستم که این زلف آشفته و زیبا چقدر سنگین و دشوار است و نمیتوانم بار آن را تحمل کنم.
نهادم تا قدم در آستان چرخ، افتادم
زمین خانه این سفله مهمان برنمیدارد
هوش مصنوعی: با وجود تلاش برای ورود به این جهان و تجربهی آن، در نهایت به زمین افتادم و نتوانستم در این خانهی نامناسب جایی داشته باشم.
مگر زین خاکدان بیرون روم بر مدعا گریم
تنور خام این ویرانه طوفان برنمیدارد
هوش مصنوعی: شاید زمانی از این دنیای خاکی خارج شوم و آنگاه برای حق و حقیقت اشک بریزم. این ویرانی آنقدر بیارزش است که حتی طوفان هم نمیتواند آن را تحت تأثیر قرار دهد.
مگر از طوق خود قمری زمستی غافل افتاده است؟
وگرنه گردن عاشق گریبان برنمیدارد
هوش مصنوعی: آیا ممکن است قمری که در طوق خود گرفتار شده، از وضعیتش بیخبر باشد؟ وگرنه، عاشق هرگز گردن خود را در معرض خطر قرار نمیدهد.
تمنای ترحم از نگاه خونیی دارم
که دست از قبضه شمشیر مژگان برنمیدارد
هوش مصنوعی: من از نگاهی که همچنان بر شمشیر مژگانش تسلط دارد، تقاضای رحم دارم.
از آن همچون صدف دندان طاقت بر جگر دارم
که آن سیب زنخدان بار دندان برنمیدارد
هوش مصنوعی: من مثل یک صدف، صبر و استقامت زیادی دارم؛ چرا که آن زیبایی که در تصورم است، نمیتواند وزن دشواریها را تحمل کند.
هلاک سیرچشمیهای داغ خویشتن گردم
که از لب مهر پیش هر نمکدان بر نمیدارد
هوش مصنوعی: انسانی که دچار عشق و احساسات عمیق است، به خاطر زیباییهای محبوبش از خود بیخود میشود و نمیتواند نگاهی به دیگران بیفکند، حتی اگر آنها جذاب باشند. او گرفتار عشق خودش است و هیچ چیز دیگری نمیتواند توجه او را جلب کند.
شکست افتاد بر زلف از گرانیهای دل صائب
غبار گوی دل را هیچ دامان برنمیدارد
هوش مصنوعی: دل دچار مشکلات و زحمات زیاد شده است، و زلف (مو) به خاطر این مشکلات به هم ریخته و پریشان شده است. هیچکس نمیتواند به این دل جریحهدار کمک کند یا بار غم آن را از دوش بردارد.
حاشیه ها
1400/12/18 22:03
نازنین narnynzhramhmdy@gmail.com
چرا بیت های حافظ و صد و بیست نفر از روش خوندن اون وقت این هارو کسی نمیخونه؟؟؟؟؟