غزل شمارهٔ ۲۳۶۲
دل در آن زلف کمندانداز خود را جمع کرد
کبک من در چنگل شهباز خود را جمع کرد
از قفس بال و پر ما را گشادی گر نشد
اینقدر شد کز پی پرواز خود را جمع کرد
بوی گل شد زیر چندین پرده رسوای جهان
در دل صدپاره ام چون راز خود را جمع کرد؟
غنچه شو کزآفت گلچین سر خود را رهاند
هر گلی کز بیم دست انداز خود را جمع کرد
نیست در دریای بی آرام کشتی را قرار
چون توان در عالم ناساز خود را جمع کرد؟
راز صائب در زمان بیخودی رسوا نشد
بوی می در شیشه سرباز خود را جمع کرد
غزل شمارهٔ ۲۳۶۱: هر که در دنیا فانی زاد عقبی جمع کردغزل شمارهٔ ۲۳۶۳: گرچه ماه مصر را دامن زلیخا چاک کرد
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دل در آن زلف کمندانداز خود را جمع کرد
کبک من در چنگل شهباز خود را جمع کرد
هوش مصنوعی: دل در زلف تو به دام افتاده و در هم پیچیده است، مانند کبکی که در چنگال شاهباز گرفتار شده است.
از قفس بال و پر ما را گشادی گر نشد
اینقدر شد کز پی پرواز خود را جمع کرد
هوش مصنوعی: اگر چه ما را از قفس آزاد کردی اما اگر اینقدر هم نشود، همین که بخواهیم برای پرواز تلاش کنیم، کافی است.
بوی گل شد زیر چندین پرده رسوای جهان
در دل صدپاره ام چون راز خود را جمع کرد؟
هوش مصنوعی: در میان تمام زرق و برقهای دنیای پرهیاهو، عطر گل احساسات من را تحتالشعاع قرار داده و در دل من که به هزاران تکه تقسیم شده است، همچون راز پنهانی جمع شده است.
غنچه شو کزآفت گلچین سر خود را رهاند
هر گلی کز بیم دست انداز خود را جمع کرد
هوش مصنوعی: به خودت بیا و به مانند غنچهای باش که از خطر چیده شدن رها میشود. هر گلی که به خاطر ترس، خود را جمع کرده و در خود فرو رفته، به خاطر عدم اعتماد به نفس یا ترس از آسیبدیدن، شایسته شکوفایی و آزاد بودن است.
نیست در دریای بی آرام کشتی را قرار
چون توان در عالم ناساز خود را جمع کرد؟
هوش مصنوعی: در دریای پر تلاطم، کشتی هیچگاه آرامش ندارد. چگونه میتوان در دنیای پر آشوب، خود را جمع و جور کرد؟
راز صائب در زمان بیخودی رسوا نشد
بوی می در شیشه سرباز خود را جمع کرد
هوش مصنوعی: در زمانهایی که انسان از خود بیخود میشود، راز صائب فاش نمیشود. بوی می در شیشه باعث میشود که سربازان جمع شوند.

صائب