شمارهٔ ۱۰ - در مدح شاه عباس دوم و تهنیت ورود او به اصفهان
منت ایزد را که با اقبال و دولت همعنان
روی در برج شرف آورد خورشید جهان
سایه حق بر سر اهل صفاهان سایه کرد
نوبهار لطف ایزد کرد عالم را جوان
آفتاب دولت بیدار از مشرق دمید
بخت خواب آلود عالم جست از خواب گران
مسندآرای عدالت آمد از کنعان به مصر
از سر نو شد جوان، بخت زلیخای جهان
چشم ارباب ارادت سرمه توفیق یافت
از غبار موکب این مرشد روشن روان
جامه جان های رسمی را بدل کردند خلق
از قدوم روح بخش این مسیحای زمان
در بساط خود فلک هر اختر سعدی که داشت
ریخت در پای سمند آن شه صاحبقران
چون بساط ریگ در دامان صحرا پهن کرد
خاک هر گنجی که در دل داشت از گوهر نهان
از غبار تیغ بندان آسمان شد چون زمین
وز نثار زر و گوهر شد زمین چون آسمان
یافت میدان سعادت، شهسوار تازه ای
ساده از گرد کدورت شد دل نقش جهان
زنده رود از خاکبوسش یافت جان تازه ای
کرد نهری هر طرف از گریه شادی روان
چشم پل کز انتظار شاه آب آورده بود
شد منور همچو چشم پیر کنعان در زمان
از گل عباسیش باغ صفی آباد را
گشت منشور بهار تازه هر برگ خزان
گرد و خاک اصفهان از کیمیای مقدمش
چون جواهر سرمه شد در پله قیمت گران
هیچ کس را در دل از گردون تمنایی نماند
دیدن شه کرد عالم را ز مطلب کامران
جوهر تیغ شجاعت، ابر دریای کرم
سایه لطف خدا عباس شاه نوجوان
آن که از بهر دعای نوبهار دولتش
غنچه تصویر را در کام می گردد زبان
مور را ملک سلیمان در نمی آید به چشم
تا جهان را همت دریادلش شد میزبان
تا همای دولت او شهپر نصرت گشود
از نظرها شد عقاب ظلم چون عنقا نهان
مشرق پروین شد از خجلت جبین آفتاب
رایت بیضای رای روشنش تا شد عیان
دفتر بال هما تقویم پارین گشته است
چتر او تا سایه افکنده است بر فرق جهان
عالم پرشور را از حادثات روزگار
جوهر شمشیر او گردید منشور امان
ابر نیسان سخایش چون گهرریزی کند
چون صدف دریادلان را باز می ماند دهان
پای فیلان سایه دست حمایت می شود
در زمان حفظ او بر فرق مور ناتوان
چون قلم شد راست کار عالم از تیغ کجش
طاق ابرویی چنین می خواست رخسار جهان
حکم بر عالم به فرمان شریعت می کند
هست با فرماندهی در شرع از فرمانبران
کشتی کاغذ ز دریا سالم آید بر کنار
گر معلم سازد از فرمان حفظش بادبان
ماهیان را در زمان حفظ او دام بلا
چون دعای جوشن از آفات دارد در امان
بس که شد دست ضعیفان در زمان او قوی
سیل را سرپنجه خاشاک می تابد عنان
تا نسیم عدل او بر گلشن عالم وزید
مهر نتواند ربودن شبنمی از بوستان
بس که در ایام او دست تعدی کوته است
بر بساط ماه می گردد کتان دامن کشان
رشته نتواند دگر از چشمه سوزن گذشت
گر کند از چشم سوزن تیر دلدوزش نشان
سینه چاک آید برون از سنگ، آتش بعد ازین
تیغ خود را گر کند بر سنگ خارا امتحان
چون گذارد پا به عزم صید بر چشم رکاب
با خدنگ دل شکاف و با سنان جان ستان
می گشاید عقده از شاخ گوزنان با خدنگ
می رباید حلقه از چشم غزالان با سنان
اختر صاحبقرانی از جبین روشنش
از بیاض صبح چون خورشید می تابد عیان
گر کند اقبال او تسخیر عالم دور نیست
در جوانی یافت دولت از شهنشاه جوان
می شود از زهر چشمش پردلان را زهره آب
آه ازان ساعت که تیغ کین برآرد از میان
دارد از علم لدنی بهره چون اجداد خویش
پیش او طفل نوآموزی است عقل خرده دان
هر چه باید، با خود آورده است ذات کاملش
فارغ از کسب کمالات است چون قدوسیان
پرده دار جوهر ذاتش نگردد گر حجاب
جلوه عرض کمالاتش نگنجد در جهان
فطرت والای او بی زحمت تعلیم و درس
صاحب تیغ و قلم گردید در اندک زمان
مهر را در تیغ راندن حاجت تعلیم نیست
خامه تقدیر را حاجت نباشد ترجمان
خانه بر دوشی به غیر از جغد در عالم نماند
بس که شد معمور در دوران عدل او جهان
کمتر از داغ دل لاله است در دامان دشت
در فضای وسعت خلقش سواد آسمان
گرچه صبح دولت او است آغاز طلوع
از فروغش آب می گردد به چشم اختران
گرچه بخت سبز او را اول نشو و نماست
بر شکوهش می کند تنگی فضای آسمان
گرچه شمشیرش هنوز از موج جوهر نوخط است
تلخ دارد خواب را بر شهریاران جهان
حلقه در گوش زبردستان عالم می کشد
جوهر تیغش به فرمان خدای مستعان
آسمان بنیاد خواهد کرد از اقبال بلند
مذهب اثناعشر را چون بروج آسمان
تیغ او دارد نسب از ذوالفقار حیدری
چون نسازد پاک زنگ کفر از لوح جهان؟
ختم شد زان سان که مردی و شجاعت بر علی
ختم خواهد شد بر او مردی ز شاهان زمان
یارب این شاه جوان را در جهان پاینده دار
تا دم صبح ظهور مهدی آخر زمان
شمارهٔ ۹ - در مدح شاه عباس دوم: هزار شکر که گوهر فروز جاه و جلالشمارهٔ ۱۱ - در مدح شاه عباس دوم و تاریخ اتمام بنای تالار عالی قاپو: منت ایزد را که از لطف خدای مستعان
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
منت ایزد را که با اقبال و دولت همعنان
روی در برج شرف آورد خورشید جهان
هوش مصنوعی: خدا را شکر که به همراه خوشبختی و کامیابی، خورشید که نماد روشنی و رفعت است، به بالاترین مقام رسیده و در اوج خود قرار گرفته است.
سایه حق بر سر اهل صفاهان سایه کرد
نوبهار لطف ایزد کرد عالم را جوان
هوش مصنوعی: سایه خوشبختی و رحمت الهی بر سر مردم اصفهان افتاده و این بهار رحمت خداوند باعث جوان شدن جهان شده است.
آفتاب دولت بیدار از مشرق دمید
بخت خواب آلود عالم جست از خواب گران
هوش مصنوعی: خورشید خوشبختی از سمت شرق طلوع کرد و شانس و سرنوشت خوابآلود جهان به آرامی از خواب سنگین خودش برخاست.
مسندآرای عدالت آمد از کنعان به مصر
از سر نو شد جوان، بخت زلیخای جهان
هوش مصنوعی: شخصی که نماد عدالت است از سرزمین کنعان به مصر آمده است و دوباره جوان و سرزنده شده است. این فرد خوشبختی زلیخا که در دنیا مشهور است را به همراه دارد.
چشم ارباب ارادت سرمه توفیق یافت
از غبار موکب این مرشد روشن روان
هوش مصنوعی: چشمهای وفادار و مخلص، از گرد و غباری که از حضور این راهنمای فرزانه برخاسته، به روشنایی و موفقیت رسیدند.
جامه جان های رسمی را بدل کردند خلق
از قدوم روح بخش این مسیحای زمان
هوش مصنوعی: مردم لباسهای رسمی خود را به خاطر ورود روح بخش این منجی زمان تغییر دادند.
در بساط خود فلک هر اختر سعدی که داشت
ریخت در پای سمند آن شه صاحبقران
هوش مصنوعی: در سفره زندگی، ستارههای خوشبختی که آسمان به ما هدیه داده بود، در زیر پاهای اسب آن پادشاه بزرگ قرار گرفت.
چون بساط ریگ در دامان صحرا پهن کرد
خاک هر گنجی که در دل داشت از گوهر نهان
هوش مصنوعی: وقتی که بساطی از شن و ماسه در دامن بیابان گسترانده شد، خاک هر گنجی که در دل داشت، از جواهرات پنهانی بیرون آمد.
از غبار تیغ بندان آسمان شد چون زمین
وز نثار زر و گوهر شد زمین چون آسمان
هوش مصنوعی: به دلیل برخورد نور و زیباییها از آسمان، زمین به رنگ و جلالی شبیه آسمان تبدیل شد و به خاطر بارش طلا و جواهر، حالتی آسمانی به خود گرفت.
یافت میدان سعادت، شهسوار تازه ای
ساده از گرد کدورت شد دل نقش جهان
هوش مصنوعی: در میدان خوشبختی، فردی جدید و باصفا از دل آلودگیها جدا شده و به زیباییهای جهان نگریسته است.
زنده رود از خاکبوسش یافت جان تازه ای
کرد نهری هر طرف از گریه شادی روان
هوش مصنوعی: زنده رود از خاک خود انرژی و حیات تازهای گرفت و به همین دلیل از هر طرف به خاطر شادی و غم، آب و گریه میریخت.
چشم پل کز انتظار شاه آب آورده بود
شد منور همچو چشم پیر کنعان در زمان
هوش مصنوعی: چشم پل که در انتظار حضور شاه و آبشارش بود، همچون چشم پیر زن کنعان در زمان، روشن و نورانی شد.
از گل عباسیش باغ صفی آباد را
گشت منشور بهار تازه هر برگ خزان
هوش مصنوعی: از گلهای زیبا و خاصه گل عباس در باغ صفی آباد، بهار تازهای متجلی شد و هر برگ از خزان به این زیبایی جدید پاسخ داد.
گرد و خاک اصفهان از کیمیای مقدمش
چون جواهر سرمه شد در پله قیمت گران
هوش مصنوعی: غبار و آلودگی اصفهان به خاطر جذابیت و زیبایی خاصش، به مانند جواهراتی ارزشمند در نظر میآید و به همین خاطر، قیمت بالایی دارد.
هیچ کس را در دل از گردون تمنایی نماند
دیدن شه کرد عالم را ز مطلب کامران
هوش مصنوعی: هیچ کس دیگر از دنیا آرزویی در دل ندارد، چون دیدن پادشاه همه چیز را برای دنیا تغییر داده و به خواستهها رسیدهاند.
جوهر تیغ شجاعت، ابر دریای کرم
سایه لطف خدا عباس شاه نوجوان
هوش مصنوعی: شجاعت همچون تیغی تند و برنده است، که زیر سایه لطف و عنایت خدا، عباس، نوجوانی شجاع و بزرگوار، در این دریای عمیق وجود دارد.
آن که از بهر دعای نوبهار دولتش
غنچه تصویر را در کام می گردد زبان
هوش مصنوعی: کسی که به خاطر دعای بهار و خوشبختیاش، تصویر غنچه را در دل خود زنده و گویایی میکند.
مور را ملک سلیمان در نمی آید به چشم
تا جهان را همت دریادلش شد میزبان
هوش مصنوعی: مور هیچگاه به چشم از قدرت و عظمت سلیمان نمیرسد، زیرا برای او، جهانی وجود دارد که با دلی بزرگ و شجاع، به عنوان میزبان آن را در بر میگیرد.
تا همای دولت او شهپر نصرت گشود
از نظرها شد عقاب ظلم چون عنقا نهان
هوش مصنوعی: زمانی که خوشبختی و موفقیت او آغاز شد، از چشمها پنهان شد و به طوری ناگهانی همچون عقاب ظلمت، محو گردید.
مشرق پروین شد از خجلت جبین آفتاب
رایت بیضای رای روشنش تا شد عیان
هوش مصنوعی: به خاطر شرم آفتاب، مشرق پر از نور پروین شده است. پرچم سفید عقل او به روشنی نمایان شده است.
دفتر بال هما تقویم پارین گشته است
چتر او تا سایه افکنده است بر فرق جهان
هوش مصنوعی: کتاب آسمان به تقویم بهار تبدیل شده است و چتر او (پرندهای مانند کبوتر) سایهای بر سر جهان انداخته است.
عالم پرشور را از حادثات روزگار
جوهر شمشیر او گردید منشور امان
هوش مصنوعی: در بستر پرهیجان زندگی، وقایع و رخدادهای زمانه باعث شدند که شمشیر او نمایانگر و مظهر ایمنی و امانتداری گردد.
ابر نیسان سخایش چون گهرریزی کند
چون صدف دریادلان را باز می ماند دهان
هوش مصنوعی: ابر در فصل بهار مانند گوهری که ریخته میشود، باران میبارد و این بارش باعث میشود که صدفهای دریا که نماد دلهای بزرگ و عمیق هستند، همچنان دهانشان باز بماند.
پای فیلان سایه دست حمایت می شود
در زمان حفظ او بر فرق مور ناتوان
هوش مصنوعی: زمانی که یک موجود بزرگ و نیرومند به حمایت از یک موجود کوچک میپردازد، در واقع سایهی قدرت و حمایت او بر سر آن موجود ضعیف میافتد. این نشاندهندهی تضاد قدرت و ضعف است و به ما یادآوری میکند که در موقعیتهای حساس، حمایتها میتوانند به حفظ و نگهداری از کسانی که در خطرند کمک کنند.
چون قلم شد راست کار عالم از تیغ کجش
طاق ابرویی چنین می خواست رخسار جهان
هوش مصنوعی: زمانی که قلم به درستی و به طرز صحیحی حرکت کند، کارهای عالم به درستی شکل میگیرد، و این که ظاهری زیبا و چشمنواز مانند یک ابرو درخشان بر چهره جهان پدیدار میشود.
حکم بر عالم به فرمان شریعت می کند
هست با فرماندهی در شرع از فرمانبران
هوش مصنوعی: یعنی فردی که علم و دانش دارد، باید طبق قوانین و احکام شرع عمل کند و در این زمینه، باید از کسانی که در دین مقام autoridad دارند، اطاعت نماید.
کشتی کاغذ ز دریا سالم آید بر کنار
گر معلم سازد از فرمان حفظش بادبان
هوش مصنوعی: اگر معلم بتواند بادبان این کشتی کاغذی را محکم کند و آن را به خوبی هدایت کند، این کشتی میتواند از دریا به سلامت به ساحل برسد.
ماهیان را در زمان حفظ او دام بلا
چون دعای جوشن از آفات دارد در امان
هوش مصنوعی: در زمان حضور او، ماهیان در امان هستند و مانند دعای جوشن که از هر آفتی حفاظت میکند، از خطرات نیز حفظ میشوند.
بس که شد دست ضعیفان در زمان او قوی
سیل را سرپنجه خاشاک می تابد عنان
هوش مصنوعی: در زمانی که او به سر میبرد، ضعیفان به قدری قوی شدند که سیلان را با نیروی ضعیف خود به چالش میکشند.
تا نسیم عدل او بر گلشن عالم وزید
مهر نتواند ربودن شبنمی از بوستان
هوش مصنوعی: وقتی نسیم عدالت او در سراسر جهان بوزد، دیگر هیچ مهر و نیازی نمیتواند حتی یک قطره شبنم را از باغستان بردارد.
بس که در ایام او دست تعدی کوته است
بر بساط ماه می گردد کتان دامن کشان
هوش مصنوعی: در این روزها به دلیل دست نرسیدن به ظلم و تعدی، بر روی میدان خوشی و لذت، پارچهای نرم و لطیف میافشانند و با دقت و ظرافت حرکت میکنند.
رشته نتواند دگر از چشمه سوزن گذشت
گر کند از چشم سوزن تیر دلدوزش نشان
هوش مصنوعی: رشتهای نمیتواند از سوراخ سوزن عبور کند، اگر تیر عشق او از چشم سوزن نمایان شود.
سینه چاک آید برون از سنگ، آتش بعد ازین
تیغ خود را گر کند بر سنگ خارا امتحان
هوش مصنوعی: دل شکسته و رنجور از قید و بندهای سخت آزاد میشود و اگر آتش دل بعد از این، تیغ شجاعتش را بر سنگ مقاوم بیازماید، به واقعیت خود پی خواهد برد.
چون گذارد پا به عزم صید بر چشم رکاب
با خدنگ دل شکاف و با سنان جان ستان
هوش مصنوعی: وقتی به عزم شکار قدم میگذارد، با تیر و کمانش دلها را میشکافد و با نیزهاش جانها را میگیرد.
می گشاید عقده از شاخ گوزنان با خدنگ
می رباید حلقه از چشم غزالان با سنان
هوش مصنوعی: شاخ گوزنها به کمک تیر، گرههای سخت را باز میکند و با نیزه، حلقههای زیبای چشمان غزالها را میستاند.
اختر صاحبقرانی از جبین روشنش
از بیاض صبح چون خورشید می تابد عیان
هوش مصنوعی: ستارهای که به مقام سلطنت رسیده است، از پیشانی روشنش مانند سپیدی صبح، به روشنی و وضوح میدرخشد.
گر کند اقبال او تسخیر عالم دور نیست
در جوانی یافت دولت از شهنشاه جوان
هوش مصنوعی: اگر شانس به او روی آورد، تسلط بر جهان دور از دسترس نیست؛ در جوانی، همراه با شاهزاده جوان، ثروت و کامیابی را به دست آورد.
می شود از زهر چشمش پردلان را زهره آب
آه ازان ساعت که تیغ کین برآرد از میان
هوش مصنوعی: چشمهای زهرآگین او میتواند دلهای حساس را از بین ببرد، و همین که شمشیر کینهاش از میان برآید، آه و ناله برمیخیزد.
دارد از علم لدنی بهره چون اجداد خویش
پیش او طفل نوآموزی است عقل خرده دان
هوش مصنوعی: او از دانش الهی بهرهمند است و مانند اجدادش، در مقابل او عقل تازهای وجود دارد که هنوز در حال آموزش است.
هر چه باید، با خود آورده است ذات کاملش
فارغ از کسب کمالات است چون قدوسیان
هوش مصنوعی: هر آنچه که نیاز است، این ذات کامل به همراه دارد و نیازی به کسب کمالات ندارد، مانند کسانی که در مقام قدس و پاکی قرار دارند.
پرده دار جوهر ذاتش نگردد گر حجاب
جلوه عرض کمالاتش نگنجد در جهان
هوش مصنوعی: اگر وجود اصلی و ماهیت انسان به خوبی نمایان نشود، حتی اگر زرق و برق و زیباییهایش در این دنیا هم جلوهگری کند، باز هم نمیتواند به عمق و جوهر وجودش دست پیدا کرد.
فطرت والای او بی زحمت تعلیم و درس
صاحب تیغ و قلم گردید در اندک زمان
هوش مصنوعی: سرشت بلند او به طور طبیعی و بدون زحمت، به تعلیمی برتر و درسی آموزنده از صاحب قدرت و علم تبدیل شد و این تحولی سریع را در زمانی کوتاه تجربه کرد.
مهر را در تیغ راندن حاجت تعلیم نیست
خامه تقدیر را حاجت نباشد ترجمان
هوش مصنوعی: دوستی و محبت را نمیتوان با زور و خشونت به دست آورد و نیاز به آموزش ندارد. سرنوشت ما نیز نیازی به تفسیر و ترجمه ندارد و خود به خود مشخص است.
خانه بر دوشی به غیر از جغد در عالم نماند
بس که شد معمور در دوران عدل او جهان
هوش مصنوعی: در این دنیا، تنها جغد است که در خانهای بر دوش کسی زندگی میکند و دیگر هیچ موجودی در این عرصه باقی نمانده است، چون در دوران عدالت او، جهان به شدت آباد شده است.
کمتر از داغ دل لاله است در دامان دشت
در فضای وسعت خلقش سواد آسمان
هوش مصنوعی: در دل دشت، لالهها به اندازهای داغ و سوزان هستند که نمیتوان آن را با وسعت آسمان و زیباییهای آن مقایسه کرد. در واقع، درد و احساسات عمیق انسانی از زیباییهای طبیعی نیز پررنگتر است.
گرچه صبح دولت او است آغاز طلوع
از فروغش آب می گردد به چشم اختران
هوش مصنوعی: با اینکه صبحی که او برای حکومتش آغاز میکند، نورانی است، اما درخشش او باعث میشود که ستارهها نیز اشک بریزند.
گرچه بخت سبز او را اول نشو و نماست
بر شکوهش می کند تنگی فضای آسمان
هوش مصنوعی: هر چند که شانس و سرنوشت او در آغاز روشن و پررنگ است، اما به خاطر محدودیتهای آسمان، بر عظمت او تنگنا ایجاد میکند.
گرچه شمشیرش هنوز از موج جوهر نوخط است
تلخ دارد خواب را بر شهریاران جهان
هوش مصنوعی: اگرچه شمشیرش هنوز از جوهر تازه ساخته شده و ناآزموده است، اما باز هم تلخی خواب را بر سلطنتداران جهان تحمیل میکند.
حلقه در گوش زبردستان عالم می کشد
جوهر تیغش به فرمان خدای مستعان
هوش مصنوعی: حلقه در گوش دانایان بزرگ به خاطر لطف و قدرت خداوند به دست آوردن اوج کمالش را میطلبد.
آسمان بنیاد خواهد کرد از اقبال بلند
مذهب اثناعشر را چون بروج آسمان
هوش مصنوعی: آسمان به خاطر موفقیت و مقام بلند مذهب اثناعشر، مانند ستارهها در آسمان، پایهگذاری خواهد شد.
تیغ او دارد نسب از ذوالفقار حیدری
چون نسازد پاک زنگ کفر از لوح جهان؟
هوش مصنوعی: تیغ او از نسل ذوالفقار حیدر (علی) است؛ چگونه میتواند کفر را از جهان پاک کند؟
ختم شد زان سان که مردی و شجاعت بر علی
ختم خواهد شد بر او مردی ز شاهان زمان
هوش مصنوعی: مردانگی و شجاعت به شکل نهایی و در اوج خود به علی تعلق دارد و بر او است که مردانگی برترین پادشاهان زمان را به نمایش میگذارد.
یارب این شاه جوان را در جهان پاینده دار
تا دم صبح ظهور مهدی آخر زمان
هوش مصنوعی: پروردگارا، این جوان شاه را در این دنیا پایدار نگهدار تا زمان ظهور مهدی آخرالزمان.