گنجور

شمارهٔ ۳۰

تا بشنیدم که ناتوانی
دلتنگ شدم چنانکه دانی
گفتم شخصی بدان لطیفی
افسوس بود به ناتوانی
افتاد ز هاتفی به گوشم
ناگاه ندای آسمانی
کان نیست به ناتوان افسوس
کافسون به دوست زندگانی

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تا بشنیدم که ناتوانی
دلتنگ شدم چنانکه دانی
هوش مصنوعی: وقتی فهمیدم که کسی ناتوان است، احساس ناراحتی و دلتنگی به من دست داد، به طوری که خودت هم می‌دانی.
گفتم شخصی بدان لطیفی
افسوس بود به ناتوانی
هوش مصنوعی: به کسی گفتم که این لطافت و خوش‌بیانی باعث افسوس است، زیرا او به دلیل ناتوانی خود نتوانسته است به طور کامل از آن بهره‌مند شود.
افتاد ز هاتفی به گوشم
ناگاه ندای آسمانی
هوش مصنوعی: ناگهان صدایی آسمانی به گوشم رسید.
کان نیست به ناتوان افسوس
کافسون به دوست زندگانی
هوش مصنوعی: زندگی ناتوانی جای افسوس ندارد، زیرا دوستی حقیقی ارزش زندگی را بالا می‌برد.