گنجور

شمارهٔ ۱

رخ تو ارغوان باغ جان است
غم تو حلقه گوش جهان است
کلاه عشق تو بر فرق عقل است
شراب مهر تو در جام جان است
خیال بی غمی از چشم عالم
ز حسن آشکار تو نهان است
دل بیمار ما را از لب تو
هوای انگبین و ناردان است
ز بار عشق تو گیتی بنالد
که بار عشق تو بار گران است
گرانجانی به ما با آنکه دانی
که ما را با تو جان اندر میان است
ندانم تا وصال تو چه مرغی است
که بیرون از جهانش آشیان است
حدیث حسن تو در هر زبانی
چو مدح پادشاه خاندان است
علاءالدین سر آل محمد
که چون اجداد خود صاحبقران است
خداوند خداوندان که قدرش
طراز آستین آسمان است
به ذکرش برفراز منبر عقل
خطیب محمدت عالی بیان است
ز عکس تیغ افرویدون بذلش
تن ضحاک حاجت بی روان است
سرای سینه اعدای او را
ضیا از جستن برق سنان است
زهی جمشید ملک دین و دولت
که فرمان تو بر عالم روان است
سرشک خامه نقاش برت
صورپرداز رزق انس و جان است
خط طغراکش منشور جودت
بقا فرسای مال بحر و کان است
جهان را شعله خشمت بسوزد
که خشمت را جهنم در دهان است
سر زلف هوای خدمت تو
کمند گردن شاه جهان است
ستایش زینت از رسم تو گیرد
که رسمت زینت کون و مکان است
در اقلیم تو از طبع تو دایم
مکارم کاروان در کاروان است
ز بهر امن عالم داد و دین را
حسام تو به بهروزی ضمان است
جهان از حزم تو بفزود آرام
که حزم تو جهان را پاسبان است
خداوندا در این ابیات بنگر
که هر لفظیش گنج شایگان است
بدین خدمت مرا از عالم پیر
امید دولت از بخت جوان است
جز از من ناید این خدمت به واجب
که این خدمت نه کار این و آن است
نجویم من فراق آستانت
که خذلان فرقت این آستان است
همیشه تا زباد مهرگانی
نصیب باغ و بستان زعفران است
به پیروزی بزی چون در زمانه
بهار بخت تو بی مهرگان است
رخ ناصح چو شاخ اندر بهاران
رخ حاسد چو برگ اندر خزان است

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن مفاعیلن (هزج مسدس اخرب مقبوض)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

رخ تو ارغوان باغ جان است
غم تو حلقه گوش جهان است
هوش مصنوعی: چهره تو مانند گل ارغوانی، سرزنده و زیباست که زندگی را زنده می‌کند، اما غم تو هم به اندازه‌ای عمیق و گسترده است که تمام دنیا را در بر می‌گیرد.
کلاه عشق تو بر فرق عقل است
شراب مهر تو در جام جان است
هوش مصنوعی: عشق تو بر سر عقل قرار دارد و محبت تو مانند نوشیدنی‌ای است که جان را سیراب می‌کند.
خیال بی غمی از چشم عالم
ز حسن آشکار تو نهان است
هوش مصنوعی: تصور آسودگی خاطر از نگاه مردم به خاطر زیبایی نهفته‌ی تو پنهان است.
دل بیمار ما را از لب تو
هوای انگبین و ناردان است
هوش مصنوعی: دل بیمار ما از لب تو آرزوی شهد شیرین و میوه‌های خوشبو دارد.
ز بار عشق تو گیتی بنالد
که بار عشق تو بار گران است
هوش مصنوعی: عشق تو به قدری سنگین و دشوار است که کل دنیا از آن شکایت می‌کند.
گرانجانی به ما با آنکه دانی
که ما را با تو جان اندر میان است
هوش مصنوعی: تو به ما بی مهر می‌کنی، در حالی که می‌دانی ما نسبت به تو احساس عمیق و وابستگی داریم.
ندانم تا وصال تو چه مرغی است
که بیرون از جهانش آشیان است
هوش مصنوعی: نمی‌دانم در پیوستگی با تو چه موجودی است که آشیانه‌اش در جهان دیگری قرار دارد.
حدیث حسن تو در هر زبانی
چو مدح پادشاه خاندان است
هوش مصنوعی: حکت و زیبایی تو در هر زبانی مانند ستایش از یک پادشاه بزرگ و با عظمت است.
علاءالدین سر آل محمد
که چون اجداد خود صاحبقران است
هوش مصنوعی: علاءالدین از خانواده‌ای با مقام و شرافت است که مانند اجدادش دارای ویژگی‌های برجسته و قابل احترام است.
خداوند خداوندان که قدرش
طراز آستین آسمان است
هوش مصنوعی: خداوند، خالق و سرمنشأ همه چیز، مقام و ارزشش به اندازه‌ای بزرگ است که اندازه‌اش به آستین آسمان می‌رسد.
به ذکرش برفراز منبر عقل
خطیب محمدت عالی بیان است
هوش مصنوعی: ذکر و نام او چون بر فراز منبر عقل قرار می‌گیرد، بیانی عالی و زیبا دارد.
ز عکس تیغ افرویدون بذلش
تن ضحاک حاجت بی روان است
هوش مصنوعی: به خاطر ظاهر شمشیر افرویدون، بخشش تن ضحاک بدون روح و جان است.
سرای سینه اعدای او را
ضیا از جستن برق سنان است
هوش مصنوعی: محل دل برای دشمنان او مکان روشنی است که از درخشش شمشیرهایشان به وجود آمده است.
زهی جمشید ملک دین و دولت
که فرمان تو بر عالم روان است
هوش مصنوعی: بیشک، جمشید پادشاه دین و حکومت است که حکمش در سراسر جهان جاری و ساری است.
سرشک خامه نقاش برت
صورپرداز رزق انس و جان است
هوش مصنوعی: اشک قلم هنرمند بر چهره زیبای معشوق، عذابی برای روح و جان است.
خط طغراکش منشور جودت
بقا فرسای مال بحر و کان است
هوش مصنوعی: خط طغرا به عنوان نماد بزرگی و زیبایی، نشان‌دهنده ثروت و بقا است. همچنین، اشاره به این دارد که ثروت و سرمایه آنچنان بزرگ است که مانند دریا عمیق و وسیع به نظر می‌رسد و با مرور زمان نمی‌پوسد و نابود نمی‌شود.
جهان را شعله خشمت بسوزد
که خشمت را جهنم در دهان است
هوش مصنوعی: کینه و خشم تو می‌تواند دنیا را ویران کند، اما خود این خشم تو را بخشی از عذاب و دردسر خواهد کرد.
سر زلف هوای خدمت تو
کمند گردن شاه جهان است
هوش مصنوعی: موهای تو مانند کمندی است که شاه جهان را اسیر خود کرده است و هرگاه در خدمتت باشم، این احساس را دارم که تحت تأثیر زیبایی و جذبه‌ات قرار گرفته‌ام.
ستایش زینت از رسم تو گیرد
که رسمت زینت کون و مکان است
هوش مصنوعی: زیبایی و زینت از اصول و قوانین تو ناشی می‌شود، زیرا اصول تو خود زینت جهان و هستی هستند.
در اقلیم تو از طبع تو دایم
مکارم کاروان در کاروان است
هوش مصنوعی: در سرزمین تو، فضایل و ویژگی‌های نیکوی تو همیشه موجب برکت و خوشبختی کاروان‌ها و مسافرین است.
ز بهر امن عالم داد و دین را
حسام تو به بهروزی ضمان است
هوش مصنوعی: به خاطر امنیت دین و جهان، شمشیر تو ضمانت‌کننده رفاه و خوشبختی است.
جهان از حزم تو بفزود آرام
که حزم تو جهان را پاسبان است
هوش مصنوعی: دنیا به خاطر عقل و احتیاط تو آرامش بیشتری یافته است، زیرا این احتیاط تو از جهان محافظت می‌کند.
خداوندا در این ابیات بنگر
که هر لفظیش گنج شایگان است
هوش مصنوعی: ای خدا، به این اشعار توجه کن که هر کلمه‌اش دارای ارزش و معنی بزرگی است.
بدین خدمت مرا از عالم پیر
امید دولت از بخت جوان است
هوش مصنوعی: من از پیر جهان انتظار دارم که در این خدمت به من کمک کند، زیرا امید من به خوشبختی و موفقیت جوانان است.
جز از من ناید این خدمت به واجب
که این خدمت نه کار این و آن است
هوش مصنوعی: هیچ کس جز من نمی‌تواند این خدمت را انجام دهد، زیرا این کار مربوط به کسی دیگر نیست و تنها بر عهده من است.
نجویم من فراق آستانت
که خذلان فرقت این آستان است
هوش مصنوعی: من در طلب جدایی از درگاه تو نیستم، زیرا که رنج و آسیب ناشی از جدایی از این درگاه، خود حاکی از بی‌مهری است.
همیشه تا زباد مهرگانی
نصیب باغ و بستان زعفران است
هوش مصنوعی: همواره در فصل مهر، باغ‌ها و بستان‌ها از نعمت زعفران بهره‌مند می‌شوند.
به پیروزی بزی چون در زمانه
بهار بخت تو بی مهرگان است
هوش مصنوعی: زمانی که بخت و شانس تو در اوج خود است، به مانند یک بز پیروز و شاداب باش.
رخ ناصح چو شاخ اندر بهاران
رخ حاسد چو برگ اندر خزان است
هوش مصنوعی: چهره‌ی ناصح مانند شاخه‌ی درخت در بهار است که سرسبز و زیباست، در حالی که چهره‌ی حاسد مانند برگ‌هایی است که در پاییز ریخته و پژمرده شده‌اند.