شمارهٔ ۱۰۳
نز خلق هیچ کار مرا استقامتی
نز هیچ دوست، شرط وفا را اقامتی
از چرخ بی ثبات و زخورشید بی نوال
دارم چو ذره شخصی و چون چرخ قامتی
نه اشک میغ را چو بنانم عذوبتی است
نه حد تیغ را چو زبانم صرامتی
با ظلم دهر فایده ندهد کفایتی
با جور چرخ سود ندارد شهامتی
هرساعتی قرین تن من مذلتی
هر لحظه ندیم دل من ندامتی
گویی زمن مزاج فلک را ملالتی است
وز لفظ من دماغ جهان را سآمتی
گر زآتش ستاره نیابم سعادتی
وزصحبت زمانه نبینم سلامتی
بینم زتازه تازه غم و گونه گونه رنج
پیش از قیامت آمده بر من قیامتی
کز دوستان به عرض نصیحت فضیحتی
وز مهتران به جای کرامت ملامتی
تا گشت گرد خاطر من خطبه عمل
مسعود سعد وار کشیدم غرامتی
حبسی که داشتم که در آن حبس ره نیافت
در گوش من نه بانگ نمازی نه قامتی
گردون امام بی خردان کرد مر مرا
هرگز بدین مثال شنیده ای امامتی
افلاس را چه خواهی از این به نشانیی
و افلاک را چه باید از به علامتی
بر و کرامت ازلی را طلب کنم
چون طبع روزگار ندارد کرامتی
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
نز خلق هیچ کار مرا استقامتی
نز هیچ دوست، شرط وفا را اقامتی
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به این نکته اشاره میکند که نه از طرف مردم و نه از دوست خود، هیچ امیدی به پایداری و استواری در کارها ندارد. این نشاندهنده ناامیدی وی از وفاداری دیگران و عدم حمایت آنهاست.
از چرخ بی ثبات و زخورشید بی نوال
دارم چو ذره شخصی و چون چرخ قامتی
هوش مصنوعی: از ناپایداری زندگی و عدم ثبات در روزگار و همچنین از پرتو بیرحم خورشید، من مانند ذرهای کوچک هستم و همچون چرخ، انسانی با قامتی بلند دارم.
نه اشک میغ را چو بنانم عذوبتی است
نه حد تیغ را چو زبانم صرامتی
هوش مصنوعی: نه اشکی که از میغها میریزد، مانند دست من شیرین است، و نه دندانی که مانند شمشیر است، به نرمی زبان من میباشد.
با ظلم دهر فایده ندهد کفایتی
با جور چرخ سود ندارد شهامتی
هوش مصنوعی: در برابر ستم زمان، هیچ تلاشی هیچ سودی نخواهد داشت و با رفتار ناعادلانهی دنیا، هیچ شجاعت و دلیری به درد نمیخورد.
هرساعتی قرین تن من مذلتی
هر لحظه ندیم دل من ندامتی
هوش مصنوعی: هر ساعت که میگذرد، من با ذلت تازهای روبرو میشوم و هر لحظه، دل من از شرم و پشیمانی پر میشود.
گویی زمن مزاج فلک را ملالتی است
وز لفظ من دماغ جهان را سآمتی
هوش مصنوعی: به نظر میرسد آسمان از حال و هوای من خسته شده و حرفهایم باعث بیحوصلگی دنیا شده است.
گر زآتش ستاره نیابم سعادتی
وزصحبت زمانه نبینم سلامتی
هوش مصنوعی: اگر از آتش ستارهای به خوشبختی نرسم و از گفتوگو با این روزگار، سلامتی را نبینم،
بینم زتازه تازه غم و گونه گونه رنج
پیش از قیامت آمده بر من قیامتی
هوش مصنوعی: میبینم که غمها و رنجهای تازهای به سراغم آمدهاند و این وضعیت دشوار به گونهای شبیه قیامت بر من حملهور شده است.
کز دوستان به عرض نصیحت فضیحتی
وز مهتران به جای کرامت ملامتی
هوش مصنوعی: بعضی از دوستان به جای اینکه نصیحت کنند، شأن و کرامت را زیر سوال میبرند و برخی از بزرگان نیز به جای احترام و مهربانی، انتقاد میکنند.
تا گشت گرد خاطر من خطبه عمل
مسعود سعد وار کشیدم غرامتی
هوش مصنوعی: زمانی که به یاد و خاطر خود اندیشیدم، دست به عمل زدم و به نوعی بهای آن را پرداختم.
حبسی که داشتم که در آن حبس ره نیافت
در گوش من نه بانگ نمازی نه قامتی
هوش مصنوعی: حبسی که من در آن بودم به قدری عمیق بود که هیچ راه فراری نداشتم. در این زندان نه صدای اذان شنیدم و نه نشانی از کسی که به نماز ایستاده باشد.
گردون امام بی خردان کرد مر مرا
هرگز بدین مثال شنیده ای امامتی
هوش مصنوعی: آسمان برای افرادی که دانش کافی ندارند، مانند من، در نظر نگرفته است؛ آیا تا به حال مثالی از این نوع رهبری شنیدهای؟
افلاس را چه خواهی از این به نشانیی
و افلاک را چه باید از به علامتی
هوش مصنوعی: فقر و تنگدستی چه نشانهای دارند و همانطور، آسمانها نیز چه علامتی را باید بروز دهند؟
بر و کرامت ازلی را طلب کنم
چون طبع روزگار ندارد کرامتی
هوش مصنوعی: من از خداوند بزرگ و کرامت ازلی درخواست میکنم، زیرا طبیعت زندگی هرگز چیزی از کرامت به من نخواهد داد.

ادیب صابر