گنجور

شمارهٔ ۳۸

چون زلف تو بی قرارم از تو
چون چشم تو با خمارم از تو
ای گشته چو روزگار بدعهد
سرگشته روزگارم از تو
ای حسن تو بی شمار گشته
در حسرت بی شمارم از تو
پر آب دو دیده شد کنارم
تا گشت تهی کنارم از تو
از بی خبری که من شدستم
حقا که خبر ندارم از تو

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چون زلف تو بی قرارم از تو
چون چشم تو با خمارم از تو
هوش مصنوعی: از وقتی که زلف تو را دیدم، بی‌تابی‌ام بیشتر شده و حالتی شبیه خماری به من دست داده است.
ای گشته چو روزگار بدعهد
سرگشته روزگارم از تو
هوش مصنوعی: ای مانند روزگار که بی‌وفا و در حال تغییر است، حال و روز من نیز از تو آشفته و سردرگم شده است.
ای حسن تو بی شمار گشته
در حسرت بی شمارم از تو
هوش مصنوعی: ای حسنت، من در آرزوی تو به بی شمار حسرت‌ها دچار شده‌ام.
پر آب دو دیده شد کنارم
تا گشت تهی کنارم از تو
هوش مصنوعی: دو چشمم پر از اشک شد و در کنارم بود، تا اینکه از نبود تو، حالم کاملاً دگرگون شد.
از بی خبری که من شدستم
حقا که خبر ندارم از تو
هوش مصنوعی: من به قدری در غفلت و بی‌خبری هستم که واقعاً از تو هیچ اطلاعی ندارم.