گنجور

شمارهٔ ۸۹

نیکوی بر توست عاشق دیگران بر نیکوی
نیکوی بد خو کند معذوری اندر بدخوی
من که بر تو عاشقم با من نسازی پس مساز
همچنین با نیکوی کت عاشق آمد نیکوی
کار شیران ناید از آهو و بر من عشق تو
حشمت شیران همی راند به چشم آهوی
ای عجب نوها کهن گردد زگشت روزگار
عشق تو بر چمن چرا هر روز بفزاید نوی
مستوی قدی و عشقت بر دلم پوشیده کرد
هم صراط مستقیم و هم طریق مستوی
لولو دریایی و دریای خوبی روی توست
ای شگفتی هم تو دریایی و هم تو لولوی
گر به خوبی بود نقش مانوی چون روی تو
هست معذور آنکه بگراید به کیش مانوی
با وصالت جفت گشتن چون بود ممکن مرا
گر تو یک ساعت شبی بی فرقت من نغنوی
من ز شادی طاق گشتم جفت شد با من غمت
تا تو را با تنگ چشمی جفت شد طاق ابروی
دید نتوانی که بیند چشم من رخسار تو
پس ندانم تا همیشه در دل من چون بوی
حسن و شیرینی زشیرین با تو ماند اندر جهان
همچو با صدر اجل رسم و نهاد خسروی
مجد دین تاج معالی فخر عترت صدر شرق
عمده اسلام ابوالقاسم علی الموسوی
آفتاب آل یس سید الساده که هست
حبه حبل المتین و بغضه داء دوی
نامداری کز وجود دست جود آرای اوست
بخل با حال ضعیف و جود با دست قوی
از نهیب دست و بیم بذل و شرم جود او
ابر متواری و کان محجوب و دریا منزوی
ای فلک هرگز نیابی پایگاه قدر او
چند بی مقصود پویی چند بی معنی دوی
ای زمانه مثل او هرگز نبیند چشم تو
چند بر و بحر کوبی، چند روز و شب دوی
جادویی از شرع جدش باطل و ناچیز گشت
چون روا دارد که کلکش پیشه دارد جادوی
لفظ نپذیرد بلندی تا نگویی مدح او
دین کجا گیرد درستی تا به جدش نگروی
ای خداوندی که مجموع معالی صدرتوست
کی عجب گر شاعر از مدح تو گردد معنوی
گرچه مر سادات را گیسو بود منشور فخر
تو بدین عالی نسبت منشور فخر گیسوی
چون مسلط گشت بر دل علت آز و نیاز
بس مبارک پی طبیبی سخت شافی داروی
یک جهانی در هنر دو جهانی اندر مرتبت
بس نگویی تا کدامی این یکی یا آن دوی
با معالی همنشینی با معانی هم عنان
با فضایل هم رکابی با شرف هم زانوی
در سر توفیق چشمی، در بر دانش دلی
جان رادی را تنی، دست سخا را بازوی
نیست اندر هفت کشور خلق پهلو سای تو
کز بزرگی با سپهر هفتمین هم پهلوی
همت عالی رکاب و فعل میمون مرکبت
برتر است از تاج پرویزی و تخت کسروی
کشوری روزی گر از یک تن برند آن جودتوست
عالمی در یک تن ار موجود باشد آن توی
ای عجب دانی که بیرون از نهایت راه نیست
در سخاوت از نهایت چون همی بیرون شوی
(چون هنر با هر چه نامحسود باشد همدمی
چون خرد از هر چه نامحمود باشد یکی سوی)
در همه دلها فشاندی تخم نیکی لاجرم
از زبانها جز نبات نیک نامی ندروی
مجلس تو زآسمان اندر شرف عالیتر است
از زمین آواز سایل نادراست ار بشنوی
گر روی بر راه انصاف از همه ارباب نظم
کس چنین خدمت نیاراید در این ردف و روی
(لعبتی کردم که از وی نیکوی گیرند وام
لعبتان خلخی و نیکوان پیغوی)
گر سخن را قیمت از معنی پدید آید همی
معنوی باید سخن، چه تازی و چه پهلوی
در تو ای تاج معالی عالی آید شعر من
همچو در شمس المعالی شعرهای خسروی
تا همی خوبان به خوبی دل برند از عاشقان
گه به قد مستوی و گه به زلف ملتوی
مستوی بادت همیشه نهمت و کام و مراد
گشته کشت دولتت ز آب سعادت مرتوی
ذکر نام نیک تو در کل عالم منتشر
نامه عمر عدوی دولت تو منطوی
(نیکخواه توست دولت نیک بادت روزگار
بد نصیب روزگار دشمن و عیشت قوی)

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نیکوی بر توست عاشق دیگران بر نیکوی
نیکوی بد خو کند معذوری اندر بدخوی
هوش مصنوعی: تویی که زیبایی‌ات بر دل عاشقان دیگر تأثیر دارد. ولی خوشی که برای تو می‌آید، ممکن است گاهی از بدی‌های دیگران نشأت بگیرد. در واقع، بدخلقی دیگران می‌تواند عذری باشد برای رفتارهای ناپسند.
من که بر تو عاشقم با من نسازی پس مساز
همچنین با نیکوی کت عاشق آمد نیکوی
هوش مصنوعی: من که به تو عشق ورزیده‌ام، اگر با من خوب رفتار نکنی، پس چرا چنین با کسی که به تو عشق ورزیده است، رفتار می‌کنی؟
کار شیران ناید از آهو و بر من عشق تو
حشمت شیران همی راند به چشم آهوی
هوش مصنوعی: کار شیران تنها از عهده شیران برمی‌آید و عشق تو قدرتی را در من ایجاد کرده که مانند شیران بر دیگران حکمرانی می‌کند، در حالی که من به نرمی و زیبایی مانند آهو هستم.
ای عجب نوها کهن گردد زگشت روزگار
عشق تو بر چمن چرا هر روز بفزاید نوی
هوش مصنوعی: عجب است که نوای عشق تو به مرور زمان کهنه می‌شود، در حالی که هر روز بر طراوت و تازگی آن افزوده می‌شود.
مستوی قدی و عشقت بر دلم پوشیده کرد
هم صراط مستقیم و هم طریق مستوی
هوش مصنوعی: قد و قامت تو و عشق تو بر دلم اثرگذار است، به گونه‌ای که هم راه درست و هم مسیر همواری را برایم پدید آورده‌ای.
لولو دریایی و دریای خوبی روی توست
ای شگفتی هم تو دریایی و هم تو لولوی
هوش مصنوعی: تو مانند مروارید در دل دریا هستی و دریا نماد زیبایی توست. ای شگفتی، هم خودت دریا هستی و هم خود لولوی زیبایی.
گر به خوبی بود نقش مانوی چون روی تو
هست معذور آنکه بگراید به کیش مانوی
هوش مصنوعی: اگر چهره‌ات مانند چهره‌ی نیک‌انگاران باشد، طبیعی است که کسی نتواند به مکتب مانوی گرایش پیدا کند.
با وصالت جفت گشتن چون بود ممکن مرا
گر تو یک ساعت شبی بی فرقت من نغنوی
هوش مصنوعی: چگونه ممکن است که من با وصالت به وصال برسم اگر تو تنها یک ساعت شب را بدون من سپری کنی؟
من ز شادی طاق گشتم جفت شد با من غمت
تا تو را با تنگ چشمی جفت شد طاق ابروی
هوش مصنوعی: من به خاطر شادی‌ام به شدت سرخوش شدم، اما در عوض غم تو با من همراه شد. انگار که ابروهای زیبایت با نگاهی تنگ‌نظرانه با غم من هماهنگ شده‌اند.
دید نتوانی که بیند چشم من رخسار تو
پس ندانم تا همیشه در دل من چون بوی
هوش مصنوعی: چشمان من نمی‌توانند جز زیبایی تو را ببینند، از این رو نمی‌دانم که تا چه زمانی تصویر تو در دل من همانند عطری خوش باقی خواهد ماند.
حسن و شیرینی زشیرین با تو ماند اندر جهان
همچو با صدر اجل رسم و نهاد خسروی
هوش مصنوعی: زیبایی و خوشی همچنان با تو در این جهان باقی خواهد ماند، مانند این‌که پادشاهی در شکل و رفتار خود جاودانه است.
مجد دین تاج معالی فخر عترت صدر شرق
عمده اسلام ابوالقاسم علی الموسوی
هوش مصنوعی: این بیت به ستایش مقام و منزلت یکی از شخصیت‌های بزرگ اسلامی و دینی اشاره دارد. شاعر از صفات برجسته و جایگاه رفیع آن شخص در دین و میان جامعه یاد می‌کند و به ویژه بر فخر و افتخار عترت (خاندان پیامبر) تأکید دارد. معنای کلی این است که آن شخصیت، نماد عزت و بزرگی در شرق و نماد اصلی اسلام و دیانت به حساب می‌آید.
آفتاب آل یس سید الساده که هست
حبه حبل المتین و بغضه داء دوی
هوش مصنوعی: آفتاب آل یس، یعنی بزرگ خاندان آل یس، مانند رشته‌ای محکم است که به سختی می‌توان آن را قطع کرد و دشمنی با او مانند بیماری‌ای است که به راحتی درمان نمی‌شود.
نامداری کز وجود دست جود آرای اوست
بخل با حال ضعیف و جود با دست قوی
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف ویژگی‌های یک فرد بزرگ و نامدار می‌پردازد. گفته می‌شود که این شخص از وجود خود، به ویژه با بخشندگی و generosity خود، نامی نیکو دارد. در مقابل، بخل و تنگ‌نظری در حالتی ضعیف و ناتوان ظاهر می‌شود، در حالی که بخشندگی و سخاوت با قدرت و تأثیر بیشتری نمایان می‌گردد. به عبارتی، انسان‌های بزرگ و با شخصیت، با بخشندگی و kindness خود شناخته می‌شوند، در حالی که تنگ‌نظری در سایه ضعف قرار دارد.
از نهیب دست و بیم بذل و شرم جود او
ابر متواری و کان محجوب و دریا منزوی
هوش مصنوعی: به خاطر تهدید و ترس از دست بخشش و شرم او، ابرها فراری هستند و به گونه‌ای پنهان شده‌اند، و دریا هم تنها و دور از دیگران است.
ای فلک هرگز نیابی پایگاه قدر او
چند بی مقصود پویی چند بی معنی دوی
هوش مصنوعی: ای آسمان! تو هرگز نمی‌توانی به مقام و ارزش او دسترسی پیدا کنی، چون بدون هدف و بی‌معنی در حرکت هستی.
ای زمانه مثل او هرگز نبیند چشم تو
چند بر و بحر کوبی، چند روز و شب دوی
هوش مصنوعی: ای دنیا، چشمان تو هرگز مانند او را نخواهد دید. چقدر دریا و زمین را زیر پا گذاشتی و چند روز و شب را گذراندی؟
جادویی از شرع جدش باطل و ناچیز گشت
چون روا دارد که کلکش پیشه دارد جادوی
هوش مصنوعی: جادوی دین و اصولی که از جدش به ارث برده بود، بی‌اثر و کم‌ارزش شد؛ چرا که آیا جایز است که کسی به ترفندها و حقه‌ها دست بزند؟
لفظ نپذیرد بلندی تا نگویی مدح او
دین کجا گیرد درستی تا به جدش نگروی
هوش مصنوعی: هیچ واژه‌ای نمی‌تواند وصف او را به درستی بیان کند، پس چه طور می‌توانی بگویی که دین و ایمان در کجا مستقر می‌شود، اگر به اصل و ریشه‌اش نپردازی؟
ای خداوندی که مجموع معالی صدرتوست
کی عجب گر شاعر از مدح تو گردد معنوی
هوش مصنوعی: ای خدایی که کمالات و صفات عالی تو شایسته ستایش است، چه جای شگفتی دارد اگر شاعر در ستایش تو به معانی بلند و معنوی برسد.
گرچه مر سادات را گیسو بود منشور فخر
تو بدین عالی نسبت منشور فخر گیسوی
هوش مصنوعی: اگرچه سادات دارای موی بلند و زیبایی هستند، ولی این زیبایی و فخر آن‌ها به نسبت عالی شما هیچ چیز نیست.
چون مسلط گشت بر دل علت آز و نیاز
بس مبارک پی طبیبی سخت شافی داروی
هوش مصنوعی: وقتی که عشق و خواسته‌ها بر دل تسلط پیدا کرد، به لطف خداوند، پزشک ماهری که درمانی قوی دارد، به کمک می‌آید.
یک جهانی در هنر دو جهانی اندر مرتبت
بس نگویی تا کدامی این یکی یا آن دوی
هوش مصنوعی: در هنر، یک دنیا وجود دارد و در مرتبه‌های بالاتر، دو دنیا. پس نباید بگویی که کدام یک بهتر است، این یا آن.
با معالی همنشینی با معانی هم عنان
با فضایل هم رکابی با شرف هم زانوی
هوش مصنوعی: رفاقت با خوبی‌ها و فضیلت‌ها انسان را به جایی می‌برد که همواره در کنار ارزش‌های والای انسانی قرار دارد و با افتخار زندگی می‌کند.
در سر توفیق چشمی، در بر دانش دلی
جان رادی را تنی، دست سخا را بازوی
هوش مصنوعی: در دل توفیق، چشمی برای دیدن وجود دارد و در آغوش علم، دلی برای احساس. جان رادی، بدنی زنده و توانمند دارد و دست بخشندگی، بازویی آماده برای کمک و حمایت است.
نیست اندر هفت کشور خلق پهلو سای تو
کز بزرگی با سپهر هفتمین هم پهلوی
هوش مصنوعی: در هیچ کجای هفت سرزمین، کسی به بزرگی تو وجود ندارد که در کنار تو، در مرتبه‌ای هم‌سطح با آسمان هفتم باشد.
همت عالی رکاب و فعل میمون مرکبت
برتر است از تاج پرویزی و تخت کسروی
هوش مصنوعی: خواست و تلاش بلند تو و کار نیکوی تو، ارزش بیشتری دارد از تاج و تخت پادشاهان بزرگ.
کشوری روزی گر از یک تن برند آن جودتوست
عالمی در یک تن ار موجود باشد آن توی
هوش مصنوعی: هر زمانی که کشوری از قدرت و ثروت تو بهره‌مند شود، آن کشور برتری خواهد یافت. همچنین، اگر یک فرد با ویژگی‌ها و توانایی‌های خاص وجود داشته باشد، می‌تواند به اندازه یک عالم و به کل جهان تأثیر بگذارد.
ای عجب دانی که بیرون از نهایت راه نیست
در سخاوت از نهایت چون همی بیرون شوی
هوش مصنوعی: عجیب است که نمی‌دانی در سخاوت، هیچ حد و مرزی وجود ندارد. هرگاه از این حد فراتر بروی، بیشتر و بیشتر به آزادی و بزرگی می‌رسی.
(چون هنر با هر چه نامحسود باشد همدمی
چون خرد از هر چه نامحمود باشد یکی سوی)
هوش مصنوعی: چون هنر با هر چیز ناپسند هم‌نشینی کند، باید خرد نیز از هر چیز نیکو دوری کند؛ زیرا هردو در انتخاب هم‌جهت هستند.
در همه دلها فشاندی تخم نیکی لاجرم
از زبانها جز نبات نیک نامی ندروی
هوش مصنوعی: در دل همه انسان‌ها بذر خوبی را کاشتی، بنابراین از زبان‌ها جز نام نیک و خوبی نمی‌تونی بشنوی.
مجلس تو زآسمان اندر شرف عالیتر است
از زمین آواز سایل نادراست ار بشنوی
هوش مصنوعی: مجلس تو به اندازه‌ای بلندمرتبه و با عظمت است که از آسمان نیز برتر می‌باشد، و صدای درخواست‌کننده‌ای که در آنجا شنیده می‌شود، بسیار نادر و منحصر به فرد است.
گر روی بر راه انصاف از همه ارباب نظم
کس چنین خدمت نیاراید در این ردف و روی
هوش مصنوعی: اگر بر اساس انصاف رفتار کنی، هیچ‌کدام از شاعران و نویسندگان نمی‌توانند به اندازه‌ی من در خدمت شما باشند.
(لعبتی کردم که از وی نیکوی گیرند وام
لعبتان خلخی و نیکوان پیغوی)
هوش مصنوعی: من بازی‌ای را انجام دادم که از آن خوبی‌هایی به دست آید، و این بازی‌ها همراه با زیبایی و خوب بودن پیام‌هایی دارند.
گر سخن را قیمت از معنی پدید آید همی
معنوی باید سخن، چه تازی و چه پهلوی
هوش مصنوعی: اگر ارزش سخن به معنای آن بستگی داشته باشد، پس باید سخنان به صورت معنوی و پرمحتوا بیان شوند، چه به زبان عربی و چه به زبان فارسی.
در تو ای تاج معالی عالی آید شعر من
همچو در شمس المعالی شعرهای خسروی
هوش مصنوعی: شعر من به خوبی و بلندی تو، ای تاج معالی، می‌درخشد، مانند اشعار خسرو که در سایه‌ی درخشندگی خورشید قرار دارند.
تا همی خوبان به خوبی دل برند از عاشقان
گه به قد مستوی و گه به زلف ملتوی
هوش مصنوعی: تا زمانی که زیبایان با خوبی و زیبایی خود دل عاشقان را می‌ربایند، گاهی با قامت راست و گاهی با زلف‌های پیچیده‌شان.
مستوی بادت همیشه نهمت و کام و مراد
گشته کشت دولتت ز آب سعادت مرتوی
هوش مصنوعی: همواره در زندگی‌ات برآورده شدن آرزوها و خواسته‌هایت را در نظر داشته باش و بگذار زندگی‌ات از آب خوشبختی سیراب شود.
ذکر نام نیک تو در کل عالم منتشر
نامه عمر عدوی دولت تو منطوی
هوش مصنوعی: نام نیک تو در تمام جهان به گوش می‌رسد و عمر دشمنان تو در زیر سایه‌ی قدرت و عظمت تو پنهان شده است.
(نیکخواه توست دولت نیک بادت روزگار
بد نصیب روزگار دشمن و عیشت قوی)
هوش مصنوعی: مراقب توست که خوشبختی نصیبت شود، در حالی که دشمنانت بدروزگار خواهند داشت و زندگی‌ات خوب و پرخاطره خواهد بود.