گنجور

در زوال خلافت بنی‌عباس

آسمان را حق بود گر خون بگرید بر زمین
بر زوال ملک مستعصم امیرالمؤمنین
ای محمد گر قیامت می‌برآری سر ز خاک
سر برآور وین قیامت در میان خلق بین
نازنینان حرم را خون خلق بی‌دریغ
ز آستان بگذشت و ما را خون چشم از آستین
زینهار از دور گیتی، و انقلاب روزگار
در خیال کس نیامد کانچنان گردد چنین
دیده بردار ای که دیدی شوکت باب‌الحرم
قیصران روم سر بر خاک و خاقانان چین
خون فرزندان عم مصطفی شد ریخته
هم بر آن خاکی که سلطانان نهادندی جبین
وه که گر بر خون آن پاکان فرود آید مگس
تا قیامت در دهانش تلخ گردد انگبین
بعد از این آسایش از دنیا نشاید چشم داشت
قیر در انگشتری ماند چو برخیزد نگین
دجله خونابست ازین پس گر نهد سر در نشیب
خاک نخلستان بطحا را کند در خون عجین
روی دریا در هم آمد زین حدیث هولناک
می‌توان دانست بر رویش ز موج افتاده چین
گریه بیهودست و بیحاصل بود شستن به آب
آدمی را حسرت از دل و اسب را داغ از سرین
نوحه لایق نیست بر خاک شهیدان زانکه هست
کمترین دولت مر ایشان را بهشت برترین
لیکن از روی مسلمانی و کوی مرحمت
مهربان را دل بسوزد بر فراق نازنین
باش تا فردا که بینی روز داد و رستخیز
وز لحد با زخم خون‌آلوده برخیزد دفین
بر زمین خاک قدمشان توتیای چشم بود
روز محشر خونشان گلگونهٔ حوران عین
قالب مجروح اگر در خاک و خون غلطد چه باک
روح پاک اندر جوار لطف رب‌العالمین
تکیه بر دنیا نشاید کرد و دل بر وی نهاد
کاسمان گاهی به مهرست ای برادر گه به کین
چرخ گردان بر زمین گویی دو سنگ آسیاست
در میان هر دو روز و شب دل مردم طحین
زور بازوی شجاعت برنتابد با اجل
چون قضا آمد نماند قوت رای رزین
تیغ هندی برنیاید روز پیکار از نیام
شیرمردی را که باشد مرگ پنهان در کمین
تجربت بی‌فایده است آنجا که برگردید بخت
حمله آوردن چه سود آن را که در گردید زین
کرکسانند از پی مردار دنیا جنگجوی
ای برادر گر خردمندی چو سیمرغان نشین
ملک دنیا را چه قیمت حاجت اینست از خدای
گو نگه دارد به ما بر ملک ایمان و یقین
یارب این رکن مسلمانی به امن‌آباد دار
در پناه شاه عادل پیشوای ملک و دین
خسرو صاحبقران غوث زمان بوبکر سعد
آنکه اخلاقش پسندیدست و اوصافش گزین
مصلحت بود اختیار رای روشن‌بین او
با زبردستان سخن گفتن نشاید جز به لین
لاجرم در بر و بحرش داعیان دولتند
کای هزاران آفرین بر جانت از جان آفرین
روزگارت با سعادت باد و سعدت پایدار
رایتت منصور و بختت بار و اقبالت معین

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

حاشیه ها

1387/09/12 15:12
مژده

آسمان را حق بود گر خون بگرید بر زمین
آسمان را حق بود گر خون ببارد بر زمین
( بارش از آسمان، بعلاوه همراهی "بارد" و "بر" )
---
پاسخ: با تشکر از زحمت شما جهت بازخوانی و تصحیح اشعار، به عرض می‏رساند تصحیح فروغی همین است (بگرید) و در حاشیه بدل ندارد. لذا جهت حفظ تطابق با این نسخه و عدم ایجاد دوگانگی، نقل و دلیل شما را در حاشیه گذاشتیم و به متن منتقل نکردیم.

1393/11/05 02:02
تماشاگه راز

جناب شمس الحق
از طرف دوستداران شیخ اجل سعدی بابت توهین های شما از محضر این مرد بزرگ عذر خواهی میکنم که در سرآغاز بوستان اینچنین به ایشان توهین می شود
جناب شمس الحق
از شما انتظار بیشتری می رود چرا در این صفحه زیبا چنین زشت از این استاد سخن میرانید و بی اتصافی را در حق ایشان تمام می کنید . نقاط قوت این استاد را در یک کفه و نقاط ضعف را در کفه دیگر بگذارید و انصاف خود را مجدد محک بزنید.
ای کاش هزاران سعدی داشتیم شاید بیشتر ادب می آموختیم.
پاسخ شما را حضرت سعدی به زیبایی و فروتنی داده است باشد که شرمنده شوید و از ساحت ایشان حلالیت طلبید :
الا ای هنرمند پاکیزه خوی
هنرمند نشنیده‌ام عیب جوی
قبا گر حریرست و گر پرنیان
بناچار حشوش بود در میان
تو گر پرنیانی نیابی مجوش
کرم کار فرمای و حشوم بپوش
ننازم به سرمایهٔ فضل خویش
به دریوزه آورده‌ام دست پیش
شنیدم که در روز امید و بیم
بدان را به نیکان ببخشد کریم
تو نیز ار بدی بینیم در سخن
به خلق جهان آفرین کار کن
چو بیتی پسند آیدت از هزار
به مردی که دست از تعنت بدار
همانا که در پارس انشای من
چو مشک است کم قیمت اندر ختن
چو بانگ دهل هولم از دور بود
به غیبت درم عیب مستور بود
گل آورد سعدی سوی بوستان
بشوخی و فلفل به هندوستان
چو خرما به شیرینی اندوده پوست
چو بازش کنی استخوانی در اوست
مولانا در وصف زبان (قلم) می گوید :
ای زبان تو بس زیانی بر وری
چون توی گویا چه گویم من ترا
ای زبان هم آتش و هم خرمنی
چند این آتش درین خرمن زنی

1393/11/05 22:02
ادب دوست

و به قول و فرمایش دکتر کیخا نفرامشیم که این سیاه جامه خراسانی بود که ایرانیان را از ستم امویان آزاد و به جفای عباسیان سپرد و خود نخستین قربانی این غداران بود.
اما اندک اندک این ایرانیان بودند که حکم میراندند و خلیفگان تنها به نام خلافت( احمد دیلمی رسما خلیفه ای را برکنار و فرزندش به خلیفگی گماشت)
داستان نظام الملک توسی وحواله دستمزد کارگران خراسانی به انتاکیه شام را خوانده ایم و خاندان برمکی و فضل پسر سهل و...
باری، آن توسی دیگر دفع فاسد به افسد کرد و آسمان را حق بود گر خون ببارد بر زوال درخشانترین دوران علم و اندیشه تاریخ ایران ، دورانی که با سامانیان آغاز و با حمله مغولان بیش وکم به پایان رسید ، چه از آن پس کس یا کسانی که به پای فردوسی ،خیام ، پسر سینا ، رازی ،و سعدی و ده ها نام پر افتخار دیگر برسند به پیدایی نیامدند ، بی گمان سرخی رود دجله تنها از خون خلیفگان نبوده است . و سر انجام اگر داستان فلک کردن شیخ اجل به دست خواجه نصیرالدین درست باشد باید گفت بیماری شاملو زدگی ریشه تاریخی دارد.!!

1403/07/19 22:10
علیرضا محمدی

اولا با توجه به سال وفات خواجه نصیر و سال وفات سعدی قصه فلک کردن سعدی به دست خواجه نصیر غلط هست

ثانیا اف بر ادب فارسی که دوره سالوس گری عباسی رو دوران طلایی میدونه!

1394/10/31 22:12
سعید

بزرگی و شکوهمندی و لطافت و نجابت و بزرگواری سعدی آنچنان است که براستی نمیشود کوچکش کرد. به قول خودش:
به گل چشمه خور نشاید نهفت!
نقل قولی که آقای سعدی از سعدی! در حاشیه نوشته اند بسیار بجا و نیکو بود.
فراموش نکنید سعدی بزرگوار دانشجوی مکتب نظامیه بوده، در بغداد زیسته و طبیعی است که دلبستگی داشته باشد. ضمنا با چشم این زمان نباید به رخدادهای آن زمان نگاه کرد. این اشتیاه بزرگی است که اگر مبنای کار باشد همه بزرگانمان را باید به جرم زن ستیزی، تبلیغ تریاک، سفر بدون گذرنامه، پوشیدن دامن در انظار و.... باید مردود بدانیم!!!
یادتان باشد ایران در عصر سعدی و حافظ وجود نداشت، قرنها بود که از یادها رفته بود و جز بعنوان کشوری افسانه ای انگاشته نمیشد. ملیتی در کار نبود که بزرگان از ریسمانش بیاویزند.

1394/10/01 00:01
شمس شیرازی

سعید گرامی،
چنانکه ادب دوست اشاره کرد، از بیماری شاملو زدگی غافل نشوید. متاسفانه در میان برخی روشنفکران !! به همه گیری تبدیل شده است.

1397/07/22 11:10
احمد

دوستان عزیز سلام
من که هر هفته باید این شعر را بخوانم و احساس. سعدی بزرگ را به طور کامل درک میکنم، یادمان باشد که بعد از عباسیان دیگر منطقه خاورمیانه روی آرامش و اقتدار را ندید و با هزار تکه شدن و درگیری های مذهبی به قهقرا رفتیم که هنوز هم با شدت ادامه دارد، کاش ما هم مثل اتحادیه اروپا مجدداً کنار هم جمع میشدیم و از هر لحاظ ترقی میکردیم، حتی از نظر ادبی هم به دلیل انزوا و عدم برخورد اندیشه درمقیاس بزرگ رو به افول رفتیم.
روحت شاد ای مرد بزرگ تاریخ

1397/09/01 07:12
محمود

در این روزگار فرصت گرفتن دیوان سعدی یا هر شاعر دیگری کمتر پیش می آید و چه کار پسندیده ای کرده اند عزیزانی که سایت گنجور را بنا کرده اند و فرصت مطالعه را در هر مکان و زمان و رخصتی به ما هدیه داده اند .پس از اینکه شعر یا نثری در اینجا میخوانم برای لذت بیشتر اکثرا حواشی را هم می خوانم و غالب اوقات مفیدند وکمک به درک بیشتر میکنند .چه بهتر که حواشی همان حواشی متن باشند و سعدی با نظر من وشما نه کوچکتر میشود و نه بزرگتر

1398/01/17 10:04
علیرضا جلیلوند

با سلام دوستان عزیزمن احتمالا درست این است که بیشتر مترجمان نهضت ترجمه از حوضه دانشگاه جندی شاپور بودند ودر زمان مامون وهارون این کارها انجام شد ان دانشمندان از حوضه خراسان بودند به سبب دوری از مرکز خلافت اندیشه ازادتری داشتند نباید فراموش کنیم که عرق ملی وناسیونالست ایرانی با ظهور وبروز شاه اسماعیل بزرگ شروع شده بعداز حمله مغول تنها جند خانواده بزرک مثل نوبختیان لیثیان اسپبدان مازندران وفردوسی بزرگ بود که حدود ایران ساسانی را میدانستند درنتیجه نه به سعدی بزرگ ونه خواجه نصیر نمیتوان گفت عرق ملی نداشتند وباز هم نمیتوان گفت علوم از زمان سامانیان شروع شد وبا مرگ عباسیان تمام شد باید بدانیم چهار خلیفه اول عباسی تعصب مذهبی نداشتند به خصوص مامون که اجازه ترجمه کتب یونانی راداد اگر تاریخ طبری بزرگ را بخوانیم میگوید بیشتر از پنج هزار دانشمند در زمان عباسیان بعد از مامون به جرم زندقه سر بریده شدند سوختند به چاه افتاند مثل عبداله ابن مقفع بزرگ که تکه تکه شد ودر نهایت سوزانده شد یعنی مدرسه های دینی باز شد ومدارس علم بسته شد با ظهور کتاب تهافته الفلاسفه امام محمد غزالی وچون دستورات اسلام خیلی به شرایط زندگی بیابان نشینان اسیای مرکزی مثل غزنویان میخورد سیر تخریب علوم فلسفی شدت گرفت وعلوم خشک دینی جایگزین مدارس شد اما در کل زوال عباسیان باعث شد ایران از طرف غرب نفس بکشد وشرایط سیصد سال بعد برای انقلاب بزرگ صفویان اماده شود تا ایران بعد از هزار سال دوباره شاهنشاهی با شکوهی شود فراموش نکنیم دستگاه خلافت ازیکسو وترکان اسیای مرکزی از یکسو ایران را جون دولبه قیچی در بر گرفته بودند نتیجه میگیریم کار خواجه نصیر بزرگ وبا شکوه بوده وبه درستی لقب استاد بشر برازنده اوست همانگونه که استاد سخن برازنده حضرت سعدی بزرگ است بعد از جنگ نهاوند که اخرین جنگ ملی ما بود تا جنگ چالدران هزار سال چنگ ملی نداشتیم اگر جنگ چالدران را بخوانیم میبینیم شاه اسماعیل موفق شد همه اقوام ایران را با سرعت در جنگ چالدران وارد کندواین اغاز ناسیونالیست ایرانی بوده تا امروزممنون

1399/02/13 04:05
م .م

یعنی هیچکس به خودش اجازه نداده که این جا بگه مقام خواجه نصیر الدین بیشتر از این حرفهاست که این کار ها رو بکنه؟
در ضمن یه نگاهی به تاریخ وفات هر دو بندازید میفهمید چوب زدنش و مردن سعدی بعد از هشت روز ممکن نیست

1399/03/17 01:06

به ظن قریب به یقین سعدی دیباچه گلستان را بعد از مرثیه قتل مستعصم-که قاعدتا چند هفته بعد از 9 صفر 656 بوده- نوشته و سروده است.
وجه جمع بین ناراحتی از هلاکت مستعصم و این خوشحالی زیر چیست؟
دراین مدت که ما را وقت خوش بود
ز هجرت ششصد و پنجاه و شش بود

1399/07/03 10:10
احمد عابدی

در یکی از کتابهای مرحوم استاد باستانی پاریزی خواندم که خواجه نصیر طوسی بخاطر سرودن بیت اول شعر سعدی و احترام به خلیفه عباسی، یک سیلی به سعدی زده است. البته مرحوم استاد باستانی پاریزی اینرا با تردید میگفت و بر صحت آن اطمینان نداشت.