قصیدهٔ شمارهٔ ۶۱ - تغزل و ستایش صاحب دیوان
شبی و شمعی و گویندهای و زیبایی
ندارم از همه عالم دگر تمنایی
فرشته رشک برد بر جمال مجلس من
گر التفات کند چون تو مجلس آرایی
نه وامقی چو من اندر جهان به دست آید
اسیر قید محبت، نه چون تو عذرایی
ضرورتست بلا دیدن و جفا بردن
ز دست آنکه ندارد به حسن همتایی
دلی نماند که در عهد او نرفت از دست
سری نماند که با او نپخت سودایی
قیامتست که در روزگار ما برخاست
به راستی که بلاییست آن نه بالایی
دگر چه بینی اگر روی ازو بگردانی
که نیست خوشتر از او در جهان تماشایی
وگر کنی نظر از دور کن که نزدیکست
که سر ببازی اگر پیشتر نهی پایی
چنان مکابره دل میبرد که پنداری
که پادشاه منادی زده است یغمایی
ز رنج خاطر صاحبدلان نیندیشد
که پیش صاحب دیوان برند غوغایی
که نیست در همه عالم به اتفاق امروز
جز آستانهٔ او مقصدی و ملجایی
اجل روی زمین کاسمان به خدمت او
چو بندهایست کمر بسته پیش مولایی
مراد ازین سخنم دانی حکیم چه بود
سلامی ار نکند حمل بر تقاضایی
مراست با همه عیب این هنر بحمدالله
که سر فرو نکند همتم به هر جایی
خدای راست به عهد تو ای ولی زمان
بر اهل روی زمین نعمتی و آلایی
کسان سفینه به دریا برند و سود کنند
نه چون سفینهٔ سعدی نه چون تو دریایی
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
شبی و شمعی و گویندهای و زیبایی
ندارم از همه عالم دگر تمنایی
هوش مصنوعی: شبی دارم که در آن شمعی نمیسوزد و گویندهای نیست. زیبایی نتوانم دید و از همه چیز دیگر در دنیا هیچ آرزویی ندارم.
فرشته رشک برد بر جمال مجلس من
گر التفات کند چون تو مجلس آرایی
هوش مصنوعی: فرشتهای به زیبایی من در محفل حسرت میبرد اگر تو به این مجلس نگاه کنی و آن را آراستهسازی.
نه وامقی چو من اندر جهان به دست آید
اسیر قید محبت، نه چون تو عذرایی
هوش مصنوعی: هیچ کس در دنیا همچون من، گرفتار محبت نیست و هیچ کس به زیبایی تو هم در عذابی چنین قرار ندارد.
ضرورتست بلا دیدن و جفا بردن
ز دست آنکه ندارد به حسن همتایی
هوش مصنوعی: ضروری است که انبوهی از مشقات و سختیها را از کسی تحمل کنی که هیچ کس به زیبایی او نمیرسد.
دلی نماند که در عهد او نرفت از دست
سری نماند که با او نپخت سودایی
هوش مصنوعی: دلها در زمان او هیچکدام آرامش و آسایش نداشتند و هیچکسی نبود که با او همدلی نکرده باشد و دچار شور و شوق نشود.
قیامتست که در روزگار ما برخاست
به راستی که بلاییست آن نه بالایی
هوش مصنوعی: روزگار ما به قدری پر از مشکلات و چالشهاست که گویی روز قیامت فرارسیده است. واقعاً این وضعیت بلایی است بزرگ و فراگیر، نه اینکه به معنای دانایی یا پیشرفت باشد.
دگر چه بینی اگر روی ازو بگردانی
که نیست خوشتر از او در جهان تماشایی
هوش مصنوعی: اگر روی او را ترک کنی، دیگر چه چیزی را میتوانی ببینی در حالی که در دنیا هیچ چیز زیباتر از او وجود ندارد؟
وگر کنی نظر از دور کن که نزدیکست
که سر ببازی اگر پیشتر نهی پایی
هوش مصنوعی: اگر نگاهت را از دور برگردانی، باید بدانی که چیزی که میخواهی نزدیک است. اگر قدمی جلوتر برداری، ممکن است که به موفقیت برسی.
چنان مکابره دل میبرد که پنداری
که پادشاه منادی زده است یغمایی
هوش مصنوعی: چنان دل را به شور و شوق میآورد که گویی پادشاه ندا داده و همه چیز را در اختیار گرفته است.
ز رنج خاطر صاحبدلان نیندیشد
که پیش صاحب دیوان برند غوغایی
هوش مصنوعی: کسانی که دلهای حساس و نیکو دارند، به خاطر رنج و درد خود، فکر نمیکنند که چه مشکلاتی ممکن است برای صاحبدیوان به وجود بیاید و چه جنجالی در پیش است.
که نیست در همه عالم به اتفاق امروز
جز آستانهٔ او مقصدی و ملجایی
هوش مصنوعی: در تمامی جهان امروز، تنها جایی که میتوان به آن پناه برد و آن را مقصدی مطمئن دانست، درگاه اوست.
اجل روی زمین کاسمان به خدمت او
چو بندهایست کمر بسته پیش مولایی
هوش مصنوعی: مرگ مانند خدمتکاری است که در زمین و آسمان در انتظار فرمان است و مانند بندهای است که آماده انجام دستورهای مولایش است.
مراد ازین سخنم دانی حکیم چه بود
سلامی ار نکند حمل بر تقاضایی
هوش مصنوعی: مراد من از این صحبت چیست، ای حکیم؟ اگر کسی سلامی نکند، به این معنی نیست که از چیزی درخواست دارد.
مراست با همه عیب این هنر بحمدالله
که سر فرو نکند همتم به هر جایی
هوش مصنوعی: من با تمام نقصها و عیوبی که دارم، خوشحالم که همت و ارادهام در هیچ شرایطی کم نمیشود و سرم را در برابر هر چیزی پایین نمیآورم.
خدای راست به عهد تو ای ولی زمان
بر اهل روی زمین نعمتی و آلایی
هوش مصنوعی: ای ولی زمان، خداوند راستین به وعدهات وفا کرده و بر ساکنان زمین نعمتی بزرگ و زیبایی ارزانی داشته است.
کسان سفینه به دریا برند و سود کنند
نه چون سفینهٔ سعدی نه چون تو دریایی
هوش مصنوعی: برخی از افراد کشتیها را به دریا میفرستند و از این راه سود میبرند، ولی این کار نه مانند کشتی سعدی است و نه شبیه به تو که خود دریایی.
خوانش ها
قصیدهٔ شمارهٔ ۶۱ - تغزل و ستایش صاحب دیوان به خوانش فاطمه زندی
آهنگ ها
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
"(شور) (۰۲:۲۵ - ۰۶:۳۴) نوازندگان: ارکستر گلهاترانه سرا: سعدی شیرازی خواننده ترانه: عهدیه آهنگساز: خالدی، مهدی مطلع شعر ترانه: شمعی و گوینده ای و زیبایی"
(آلبوم گلهای رنگارنگ » شمارهٔ ۴۴۷)