برگردان به زبان ساده
الحمدلله الذی خلق الوجود من العدم
فبدت علی صفحاته انوارُ اسرار القدم
هوش مصنوعی: سپاس خداوندی را که جهان را از هیچ آفرید و رازهای دیرینش در صفحات وجود تابید.
شکر آن خدایی را که او هست آفریدهست از عدم
پس کرد پیدا بر عدم انوار اسرار قدم
هوش مصنوعی: سپاسگزاری میکنم از خداوندی که او خالق همه چیز است و از نیستی ایجاد کرده و ذات و اسرار اولیه را به وجود آورده است.
ما زال فی آزاله معززا بجلاله
مستغنیا بکماله لا بالعبید و بالخدم
هوش مصنوعی: ما همیشه در دوران عزت و افتخار به سر میبریم و خود را به کمال خداوندی غنی میدانیم، نه به خاطر بندگان و خدمتکاران.
مأوای هر آواره او بیچارگان را چاره او
دلدار هر غمخواره او غفار هر صاحب ندم
هوش مصنوعی: محل آرامش هر بیخانمان، اوست. برای بیچارهها، او خود راهحل است. دلگرمی هر کسی که غم دارد، اوست. و اوست که گناهان هر فردی را میبخشد.
بهر العقول ظهوره سحر القلوب حضوره
نور النواظر نوره سهر النفوس بما وسم
هوش مصنوعی: عقلها به خاطر تجلیاتش در دلها مسحور میشوند و حضور او همچون نوری است که چشمها را روشن میکند. او دل و جانها را بیدار میکند و به آنها آرامش میبخشد.
درد و غمش مهمان دل نام لطیفش جان دل
دل زان او او زان دل گر عاشقی در نه قدم
هوش مصنوعی: درد و غمهای او در دلش جا دارند و نام زیبایش زندگیاش را مزیّن کرده است. دل او متعلق به اوست و اگر عاشقی در دل داشته باشید، باید در عمیقترین افکار و احساسات او قدم بگذارید.
والی علی احبابه اصناف لطف احسانه
یا سوء کام بلایه بمراسم الکرم الاعم
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی اشاره به مهربانی و لطفی دارد که والی یا رهبر به دوستانش میکند. او به انواع مختلفی از محبت و احسان اشاره میکند، و در عین حال به آثار آن خوشرویی و کرامت نیز تأکید میکند. به طور کلی، بیانگر اهمیت ارتباطات محبتآمیز و قدردانی از یکدیگر است.
درویش او را نام نه گر چاشت باشد شام نه
وندر دلش آرام نه از مهر بر جانش رقم
هوش مصنوعی: این شخص دلتنگ و بیقرار است و نه روز را به شب تبدیل میبیند و نه آرامشی در دلش وجود دارد. عشق و محبت تاثیر عمیقی بر روحش گذاشته و او را تحت تأثیر قرار داده است.
وافی الحجی عرفانه ما ضلّ فی فردانه
سبحانه سبحانه ضاق المنی فاق الامم
هوش مصنوعی: بیت به مفهوم این است که شخصی که به معرفت و شناخت عمیق رسیده و در این مسیر گمراه نشده، به حقیقت وجودی و عظمت الهی پی برده است. او درک میکند که آرزوهایش و خواستههایش محدود است، در حالی که دیگران به دنبال چیزهای بزرگتری هستند. این حس محدودیت در مقایسه با ملتها و اقوام دیگر برجستهتر میشود.
از هر چه گویم برتری وز هر چه خواهم بهتری
وز آنچه دانم مهتری ای جان جانها لاجرم
هوش مصنوعی: هر چیزی که بگویم، چیزی برتر از آن وجود دارد و هر چیزی که بخواهم، بهتر از آن را میتوان یافت. از آنچه میدانم، چیز بزرگی هست، ای جان جانها، بنابراین.
نعت النبی المصطفی لمّا عفی رسم الصفا
تهدی به اوصافنا برشاده سبل الاعم
هوش مصنوعی: مدح پیامبر برگزیده، وقتی آثار و نشانههای بینظیر او از بین رفته، ما را به ویژگیهایمان راهنمایی میکند و راههای صحیح را نشان میدهد.
ای قوت دلها گفت او مهر هدی بر کفت او
ما نام قلبی جفت او فخر عرب نور عجم
هوش مصنوعی: او به عنوان قوت دلها معرفی شده است و عشق و محبتش بر روی او قرار دارد. قلب او یگانه است و در عین حال به عنوان یک افتخار برای عربها و نور برای عجمها شناخته میشود.
صلی علیه الله ما ضائت مصابیح السما
بل زاد خیراً کانما الحی به خیر الامم
هوش مصنوعی: درود بر او که نوربخش آسمانهاست و درخشش ستارهها هرگز خاموش نشده است. او خیر و برکت را افزایش میدهد، گویا زندگی به او منبع خیر و خوبی برای همه جوامع است.
عقل آشنای کوی او دل خیربادی سوی او
جانها فدای روی او او محتشم او محترم
هوش مصنوعی: عقل و درک ما به محضر او آشنا شده است. دلهای خیری به سوی او در حرکتاند و جانها آماده فدای زیبایی او هستند. او انسان بزرگی است و احترام خاصی دارد.
در خبر است از آن مقتدای زمرهٔ حقیقت و از آن پیشوای لشکر طریقت، و از آن نگین خاتم جلال، و از آن جوهر عنصر کمال، و از آن اطلسپوشِ والضحی، و از آن قصببندِ واللیل اذا سجی، و از آن طیلساندارِ ولسوف یعطیک ربک فترضی، آن صاحبخبر و للاخرة خیر لک من الاولی، آن مهتری که اگر حرمت برکت قدم او نبودی راه دین از خاک کفر پاک نگشتی، الیوم اکملت لکم دینکم، آن سروری که اگر هیبت دست او نبودی قبای ماه چاک نگشتی که اقتربت الساعة و انشق القمر،
هوش مصنوعی: در خبر است از آن رهبری که نمایندهٔ حقیقت است و پیشوای جبههٔ معنویت، و از آن نگین درخشان عظمت، و از آن ماهیت کمال، و از آن کسی که با نور صبح در ارتباط است، و از آن کسی که پیوندش با شبهای تاریک برقرار است، و از آن کسی که با وعدهٔ خدا، رضایتش جلب میشود. او کسی است که فرمود: "و برای آخرت تو بهتر است از دنیا"، و اگر وجود او نبود، دین از کفر پاک نمیشد. امروز دین شما کامل شده است. او سروری است که اگر قدرت او نبود، جمال ماه همچنان نقصانی داشت و زمان قیامت نزدیک شده و ماه از هم شکافته است.
به از این بشنو: آدم ِ صفی خلعتِ صفوت از او یافت، ادریس با تدریس رفعت از او گرفت، روح پر فتوح در قالب نوح به عزت او درآمد، طیلسان صعود بر سر هود او کشید، کمر شمشیر خِلّت بر میان خلیل او بست، منشور امارت به نام اسماعیل او نبشت، خاتم مملکت در انگشت سلیمان او کرد، نعلین قربت در پای موسی او کرد، عمامهٔ رفعت بر سر عیسی او نهاد.
هوش مصنوعی: بهتر است این را در نظر بگیریم: آدم از او لباس برتری و پاکی دریافت کرد، ادریس با آموزش و علم، مقام بلندی از او گرفت، روح پر انرژی در شخص نوح به احترام او ظاهر شد، هود عبا و پوشش بلندی بر سرش گذاشت، خلیل با کمر سلاح خود را محکم کرد که نماد درستی و صداقت او بود، منشور رهبری به نام اسماعیل از او صادر شد، انگشت سلیمان با مهر حکمت او زینت یافت، و موسی هم نعلین خاصی را به پا کرد که نشانه نزدیکی به او بود، همچنین عیسی عمامهای که نماد بلندی مقامش بود بر سر گذاشت.
این مهتر و این بهتر و این سیّد و این سرور که شمهای از نعت او شنیدی چنین میفرماید: من جاوَز اربعین سنةً فلم یغلب خیره بشره فلیتجهز الی النّار. یعنی هر آن کس که در این سرای فتور و متاع غرور که تو او را دنیا میخوانی سال او به چهل برسد و خیر او بر شر او غالب نگردد و طاعت او بر معصیت راجح نیاید، او را بگوی که رخت برگیر و راه دوزخ گیر. عظیم وعیدی و بزرگ تهدیدی که مر عاصیان امت احمد راست. عمر عزیز خود را به حبهای حرام فروخته، و خرمن بر آتش معصیت سوخته، و بیقیمت به قیامت آمده. دلیل این کلمه را مثالی بگویم و درّی ثمین از دریای خاطر بجویم.
هوش مصنوعی: این شخص محترم که درباره او سخن میگوییم، چنین میگوید: هر کسی که در این دنیا به چهل سالگی برسد و کارهای خوبش بر کارهای بدش غلبه نکند، باید آماده باشد که به جهنم برود. این یک هشدار جدی و بزرگ برای کسانی است که در پیروی از دستورات دین کوتاهی میکنند. آنها عمر گرانبهای خود را بر سر کارهای حرام و معصیت میگذارند و در روز قیامت با دست خالی و بیقیمت خواهند آمد. برای روشنتر شدن این موضوع، مثالی میزنم و از درون افکارم جواهراتی ارزشمند را بیرون میآورم.
آن شمع را دیدهای که در لگن برافروختهاند و محبت او در دل اندوخته، و طایفهای به گرد او درآمده و حاضران مجلس با او خوش برآمده، هر کس به مراعات او کمر بسته، و او بر بالای طشت چون سلطان نشسته، که ناگاه صبح صادق بدمد، همین طایفه بینی که دم در دمند، و به تیغ و کارد گردنش بزنند. از ایشان سؤال کنند که ای عجب! همه شب طاعت او را داشتید چه شد که امروز فرو گذاشتید؟ همان طایفه گویند که شمع به نزدیک ما چندان عزیز بود که خود را میسوخت، و روشنایی جهت ما میافروخت اکنون چون صبح صادق تاج افق بر سر نهاد و شعاع خود به عالم داد شمع را دیگر قیمت نباشد و ما را با او نسبت نه.
هوش مصنوعی: شمعی را تصور کن که در یک ظرف روشن شده و عشق او در دلها جمع شده است. گروهی دور او گرد آمدهاند و حاضران مجلس با او خوشگذراندهاند. هر کس برای احترام به او تلاش میکند و او بر بالای ظرف مانند یک پادشاه نشسته است. ناگهان صبح روشن میشود و همین گروه میبینند که به او حمله میکنند و با تیغ و چاقو او را میزنند. وقتی از آنها سؤال میشود که چطور تمام شب در خدمت او بودند ولی اکنون او را رها کردهاند، آنها پاسخ میدهند که این شمع برای ما آنقدر ارزشمند بود که خود را میسوزاند تا ما را روشن کند، اما اکنون که صبح طلوع کرده و نور خود را به جهان تابانده، دیگر برای ما اهمیتی ندارد و ارتباط ما با او قطع شده است.
پس ای عزیز من! این سخن را به مجاز مشنو که خواجگی دنیا بر مثال آن شمع برافروخته است و طایفهای که به گرد او در آمدهاند عیال و اطفال و خدم و حشم اویند، هر یکی به نوعی در مراعات او میپویند و سخن بر مراد او میگویند، که ناگاه صبح صادقِ اجل بدمد و تندباد قهر مرگ بوزد، خواجه را بینی که در قبضهٔ ملکالموت گرفتار گردد، و از تخت مراد بر تختهٔ نامرادی افتد. چون به گورستانش برند اطفال و عیال و بنده و آزاد به یکبار از وی اعراض کنند، از ایشان پرسند که چرا به یکبار روی از خواجه بگردانیدند، گویند خواجه را به نزدیک ما چندان عزّت بود که شمعصفت خود را در لگن دنیا میسوخت، و دانگانه از حلال و حرام میاندوخت، عمر نفیس خود را در معرض تلف میانداخت، و مال و منال از جهت ما خزینه میساخت، اکنون تندباد خزان احزان بیخ عمرش از زمین زندگانی برکند و دست خواجه از گیر و دار کسب و کار فروماند، ما را با او چه نسبت و او را با ما چه مصلحت؟
هوش مصنوعی: ای عزیز! این سخن را بیهوده نپندارید. دنیا مانند شمعی است که روشن است و افرادی که دور آن جمع شدهاند، همانند خانواده و خدمتکاران آن شمع هستند. هر کس به نوعی به مراقبت از آن پرداخته و سخنانی به میل او میگوید. اما ناگهان صبح مرگ فرا میرسد و طوفان قهر، او را در چنگال خود میگیرد و از مقام و جایگاهش به زمین میاندازد. وقتی او را به قبرستان میبرند، خانواده و خدمتکاران به یکباره از او روی برمیگردانند. اگر از آنها بپرسند چرا ناگهان از خواجه روی برگردانیدند، میگویند: خواجه در نزد ما آنقدر ارج و مقام داشت که مانند شمع میسوخت و از حلال و حرام جمع میکرد، عمر گرانبهایش را به خطر میانداخت تا از مال و دارایی برای ما ذخیره کند. حالا که طوفان غم او را از زندگی برداشته، دیگر چه نسبتی بین ما و او باقی مانده و چه مصلحتی برای ما دارد؟
آوردهاند که در باغی بلبلی بر شاخ درختی آشیانه داشت. اتفاقاً موری ضعیف در زیر آن درخت وطن ساخته و از بهر چند روزه مقام و مسکنی پرداخته. بلبل شب و روز گرد گلستان در پرواز آمده و بربطِ نغماتِ دلفریب در ساز آورده. مور به جمع نفحات لیل و نهار مشغول گشته، و هزاردستان در چمن باغ به آواز خویش غره شده. بلبل با گل رمزی میگفت و باد صبا در میان غمزی میکرد. چون این مور ضعیف ناز گل و نیاز بلبل مشاهده میکرد، به زبان حال میگفت: از این قیل و قال چه گشاید؟ کار در وقت دیگر پدید آید.
هوش مصنوعی: در باغی، بلبلی در شاخه درختی nest کرده بود. در زیر آن درخت، موری ضعیف، خانهای برای خود ساخته و چند روزی در آنجا سکونت کرده بود. بلبل هر روز در حال پرواز به دورتادور گلستان بود و با نواهای دلنشینش میخواند. مور، در حین اینکه به زیباییهای روز و شب مشغول بود، در چمن باغ به آواز خود دل خوش کرده بود. بلبل با گلها به شیوهای رمزی صحبت میکرد و باد نیز به نرمی در کنار آن میوزید. وقتی مور ضعیف نشانههای عشق و توجه بلبل به گل را میدید، به طور غیرمستقیم میگفت که این پر سر و صدا چه فایدهای دارد و باید صبر کرد تا وقتهای بهتری بیاید.
چون فصل بهار برفت و موسم خزان درآمد، خار جای گل بگرفت، و زاغ در مقام بلبل نزول کرد. باد خزان در وزیدن آمد، و برگ از درخت ریزیدن گرفت. رخسارهٔ برگ زرد شد، و نفس هوا سرد گشت. از کُلهِ ابر دُر میریخت، و از غربیل هوا کافور میبیخت. ناگاه بلبل در باغ آمد، نه رنگ گل دید و نه بوی سنبل شنید. زبانش با هزاردستان لال بماند، نه گل که جمال او بیند و نه سبزه که در کمال او نگرد. از بیبرگی طاقت او طاق شد، و از بینوایی از نوا باز ماند. فرو مانده با یادش آمد که آخر نه روزی موری در زیر این درخت خانه داشت و دانه جمع میکرد، امروز حاجت به درِ او برم و به سبب قرب دار و حق جوار چیزی طلبم.
هوش مصنوعی: با گذشت بهار و ورود به فصل پاییز، گلها جای خود را به خارها دادند و زاغ به جای بلبل در آنجا نشسته بود. باد پاییزی شروع به وزیدن کرد و برگها از درختان افتادند. رنگ برگها زرد شد و هوا سرد گردید. باران از ابرها میبارید و رایحهاش به مانند کافور در فضا موجود بود. ناگهان بلبل به باغ آمد، اما نه رنگی از گل پیدا کرد و نه بویی از سنبل احساس کرد. او با احساس ناامیدی و بیکلامی به سر میبرد، زیرا نه گلی برای تماشای زیباییاش وجود داشت و نه سبزهای برای تحسین کمالش. از بیبرگی، طاقت او تمام شد و از فقر و بیچیزی، از سرود خواندن بازماند. در حالیکه سرش به یاد آورد، یادش آمد که مدتی پیش موری زیر همین درخت زندگی میکرد و دانه جمع میکرد؛ حال باید به در او بروم و به خاطر نزدیکی به او و حق جوار، چیزی درخواست کنم.
بلبل گرسنهٔ ده روز، پیشِ مور به دریوزه رفت. گفت: ای عزیز! سخاوت نشان بختیاری است و سرمایهٔ کامکاری، من عمر عزیز به غفلت میگذاشتم، تو زیرکی میکردی و ذخیره میاندوختی، چه شود اگر امروز نصیبی از آن کرامت کنی؟ مور گفت: تو شب و روز در قال بودی و من در حال، تو لحظهای به طراوت گل مشغول بودی و دمی به نظارهٔ بهار مغرور، نمیدانستی که هر بهاری را خزانی و هر راهی را پایانی باشد.
هوش مصنوعی: بلبل که ده روز گرسنه بود، به سراغ مور رفت و از او خواست که به او چیزی بدهد. بلبل گفت: ای عزیز! بخشندگی نشانهٔ ثروت و کامیابی است. من عمر خود را به بیخیالی گذراندم و تو با زیرکی خود برای روزهای سخت ذخیره کردی. حالا چه اشکالی دارد اگر امروز از آن بخششهای تو نصیبی ببرم؟ مور به او پاسخ داد: تو شب و روز در لذتهای خود غرق بودی و من در جمعآوری امکانات. تو مدام در حال لذت بردن از زیباییهای گل و بهار بودی و نمیدانستی که هر بهاری به پاییزی ختم میشود و هر راهی یک پایان دارد.
ای عزیزان! قصهٔ بلبل بشنوید و صورت حال خود بدان جمله حمل کنید، و بدانید که هر حیاتی را مماتی از پی است، و هر وصالی را فراقی در عقب، صاف حیات بیدُرد نیست، اطلس بقا بی بُردِ فنا نه، اگر قدم در راه طاعت مینهید ان الابرار لفی نعیم برخوانید که جزای شماست، و اگر رخت در کوی معصیت میکشید و ان الفجّار لفی جَحیم برخوانید که سزای شماست. در بهار دنیا چون بلبل غافل مباشید و در مزرعهٔ دنیا به زراعت اطاعت اجتهاد نمایید که الدنیا مزرعة الاخرة تا چون صرصر خزان موت در رسد، چون مور با دانههای عمل صالح به سوراخ گور در آیید. کارتان فرمودهاند، بیکار مباشید تا در آن روزها که شهباز اذا وقعت الواقعة پرواز کند و پر و بال لیس لوقعتها کاذبة باز کند، و کوس القارعه بجنباند از تبش آفتاب قیامت مغزها در جوش آید، و از هیبت نفخهٔ صور دلها در خروش، معذور باشی و پشت دست تحسّر به دندان تحیّر نبری که چنین روزی در پیش داری و جهد کنی که در این ده روزه مهلت زوادهای حاصل کنی و ذخیرهای بنهی که روز قیامت روزی باشد که خلایق زمین و ملائکهٔ آسمان متحیر و متفکر باشند، و انبیا لرزان و اولیا ترسان و مقربان و حاضران مستعان.
هوش مصنوعی: ای عزیزان! داستان بلبل را بشنوید و حال خود را به آن نسبت دهید. آگاه باشید که هر زندگی را مرگ همراه است و هر وصالی جدایی در پی دارد. زندگی خالی از درد نیست و دوام بدون فنا ممکن نیست. اگر در راه اطاعت خدا قدم میزنید، بدانید که بهشتی خواهید بود، و اگر در مسیر معصیت گام برمیدارید، عذاب خواهید دید. در بهار زندگی مانند بلبل غافل نباشید و در مزرعه دنیا در زراعت اطاعت کوشا باشید، زیرا دنیا کشتزار آخرت است. وقتی باد سرد مرگ فرا رسد، مانند مورچه با اعمال صالح خود به سوراخ قبر خواهید آمد. به شما گفتهاند که بیکار نمانید تا در آن روز که در آنجا شرافت دست به کار میشود و واقعیتها آشکار میشود، با علم به اینکه روز قیامت فراخواهد رسید. تا آن روز که عظمت قیامت برپا شود، خود را آماده کنید و در این فرصت کوتاه به ذخیره اعمال نیک بپردازید، زیرا روز قیامت روزی است که مردم زمین و فرشتگان آسمان در حیرت و تفکر خواهند بود و انبیا و اولیا ترسان و لرزان خواهند بود.
گر به محشر خطاب قهر کند
انبیا را چه جای معذرت است
هوش مصنوعی: اگر در روز قیامت، زمانی که پیامبران مورد بازخواست قرار میگیرند، به شدت با آنها برخورد شود، دیگر چه جایی برای عذر و بهانه باقی میماند؟
پرده از روی لطف گو بردار
کاشقیا را امید مغفرت است
هوش مصنوعی: لطفاً پرده را کنار بزن و به کاشقیا رحم کن، زیرا او به آمرزش امیدوار است.
اگر امروز از مزرعهٔ دنیا توشه برداری فردا به بهشت باقی فرود آیی.
هوش مصنوعی: اگر امروز از زراعت زندگی خود بهرهبرداری کنی، فردا به نعمتهای بهشتی خواهی رسید.
کسی گوی دولت ز دنیا بَرَد
که با خود نصیبی به عقبی برد
هوش مصنوعی: کسی میتواند از دنیا بهرهمند شود که در عوض، چیزی ارزشمند برای زندگی پس از مرگش فراهم کند.