حکمت شمارهٔ ۴۶
بی هنران، هنرمند را نتوانند که بینند همچنان که سگان بازاری سگ صید را مشغله برآرند و پیش آمدن نیارند. یعنی سفله چون به هنر با کسی برنیاید، به خبثش در پوستین افتد.
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوانش ها
بخش ۴۶ به خوانش حمیدرضا محمدی
حکمت شمارهٔ ۴۶ به خوانش ابوالفضل حسن زاده
حکمت شمارهٔ ۴۶ به خوانش فاطمه زندی
حاشیه ها
این حکایت چرا اینقدر بی سروته نوشته شده؟!
بی هنران، هنرمند را نتوانند که بینند، همچنانکه سگان بازاری سگ صید را مشغله برآرند و پیش آمدن نیارند یعنی سفله چون به هنر با کسی برنیاید به خبثش در پوستین افتد.
کند هر آینه غیبت حسود کوته دست/ که در مقابله گنگش بود زبان مقال
هر که نصیحت نشنود سر ملامت شنیدن دارد
چــون نـیـایـد نـصــیـحــتــت در گـوش
اگــرت ســرزنـش کــنـم خــامــوش
بی هنران هنرمند را نتوانند دیدن، همچنانکه سگان بازاری سگ صید را مشغله برآرند و پیش آمدن نیارند. یعنی سفله چون به هنر با کسی برنیاید به خبثش در پوستین افتد
کند هرآینه غیبت حسود کوته دست
که در مقابله گنگش بود زبان مقال
در برابر اینگونه سخن سرایی جز سر به سجده بردن از سر ستایش بگو دگر چه توان کرد؟