گنجور

حکایت شمارهٔ ۳

یکی از فضلا تعلیم ملک زاده‌ای همی‌داد و ضرب بی محابا زدی و زجر بی قیاس کردی. باری پسر از بی طاقتی شکایت پیش پدر برد و جامه از تن دردمند برداشت. پدر را دل به هم بر آمد.

استاد را گفت که پسران آحاد رعیت را چندین جفا و توبیخ روا نمی داری که فرزند مرا سبب چیست؟

گفت: سبب آن که سخن اندیشیده باید گفت و حرکت پسندیده کردن همه خلق را علی العموم و پادشاهان را علی الخصوص، به موجب آن که بر دست و زبان ایشان هر چه رفته شود هر آینه به افواه بگویند و قول و فعل عوام الناس را چندان اعتباری نباشد.

اگر صد ناپسند آید ز درویش
رفیقانش یکی از صد ندانند
وگر یک بذله گوید پادشاهی
از اقلیمی به اقلیمی رسانند

پس واجب آمد معلم پادشه زاده را در تهذیب اخلاق خداوندزادگان أنبَتَهم اللهُ نباتاً حسناً اجتهاد از آن بیش کردن که در حقّ عوام.

هر که در خردیش ادب نکنند
در بزرگی فلاح از او برخاست
چوب تر را چنان که خواهی پیچ
نشود خشک جز به آتش راست

ملک را حسن تدبیر فقیه و تقریر جواب او موافق رای آمد. خلعت و نعمت بخشید و پایه منصب بلند گردانید.

حکایت شمارهٔ ۲: حکیمی پسران را پند همی‌داد که جانان پدر هنر آموزید که ملک و دولت دنیا اعتماد را نشاید و سیم و زر در سفر بر محل خطر است یا دزد به یکبار ببرد یا خواجه به تفاریق بخورد. اما هنر چشمه زاینده است و دولت پاینده وگر هنرمند از دولت بیفتد غم نباشد که هنر در نفس خود دولت است، هر جا که رود قدر بیند و در صدر نشیند و بی هنر لقمه چیند و سختی بیند.حکایت شمارهٔ ۴: معلم کُتّابی دیدم در دیار مغرب ترشروی تلخ گفتار بدخوی مردم آزار گدا طبع ناپرهیزگار که عیش مسلمانان به دیدن او تبه گشتی و خواندن قرآنش دل مردم سیه کردی. جمعی پسران پاکیزه و دختران دوشیزه به دست جفای او گرفتار نه زهره خنده و نه یارای گفتار گه عارض سیمین یکی را طپنچه زدی و گه ساق بلورین دیگری شکنجه کردی. القصه شنیدم که طرفی از خباثت نفس او معلوم کردند و بزدند و براندند و مکتب او را به مصلحی دادند پارسای سلیم نیک مرد حلیم که سخن جز به حکم ضرورت نگفتی و موجب آزار کس بر زبانش نرفتی.

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: ویکی‌نبشته

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

خوانش ها

حکایت شمارهٔ ۳ به خوانش حمیدرضا محمدی
حکایت شمارهٔ ۳ به خوانش آویسا بذرگران
حکایت شمارهٔ ۳ به خوانش ابوالفضل حسن زاده

حاشیه ها

1391/05/24 14:07
عزیز عزیزی مودب

با عرض خسته نباشید و دست مریزاد
لازم به تصحیح است که قبل و بعد از بیت ذیل، به ترتیب یک بیت و دو سطر از قلم افتاده است.
چوب تر را چنانکه خواهی پیچ
نشود خشک جز به آتش راست
درست و کامل حکایت چنین است:
هر که در حُردیش ادب نکنند در بزرگی فلاح ازو برخاست
چوب تر را چنانکه خواهی پیچ نشود خشک جز به آتش راست
مَلِک را حُسنِ تدبیر فقیه و تقریرِ جوابِ او موافق آمد، خلعت و نعمت بخشید و پایه و منصب بلند گردانید.
(گلستان سعدی، تصحیح و توضیح غلامحسین یوسفی، انتشارات خوارزمی، چاپ ششم 1381، صفحه‌ی 155.

1393/08/16 09:11
م.ت.ض.ن

با سلام و عرض ادب :در بیت اگر صد نا÷سند امد ز دوریش * رفیقانش یکی از صد ندانند. کلمه دوریش اشتباه تای÷ شده باید نوشته درویش. اگر صد ناپسند امد ز درویش .......

1395/02/19 19:05
سید علی اکبرموسوی آبملخی

بازنویسی: پادشاهی فرزند خود را به نزد استادی فرستاد که او را علم و ادب بیاموزد. فرزند در زمان آموزش علم زجر بسیار می کشید و شاید استاد هم او را نسبت به بقیه شاگردان بیشتر تنبیه می کرد، این از جهت آن نبود که عقده گشایی کند. فرزند شکایت استاد را به پدر کرد. پس شاه استاد را خواند که چرا فرزندم را می آزاری ؟
استاد گفت: اگر مردم عمل یا سخن ناورایی بزنند زیاد مهم نیست و دیگران به فراموشی می سپارند ولی فرزند تو قرار است شاه شود و شاه نباید بی تربیت و بی علم عمل کند.
نکات
1- خواص؛ گاهی مواقع باید خواص حکومت مراقب رفتار و کردار خود باشند. قران در مورد افرادی که هدایت مردم را برعهده می گیرند و آنها را به شیطان و اعمال شیطانی دعوت می کنند می فرماید: لِیَحْمِلُوا اَوْزارَهُمْ کامِلَةً یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ مِنْ اَوْزارِ الَّذینَ یُضِلُّونَهُمْ بِغَیرِ عِلْمٍ(نحل/آیه 25)
آنـان بـایـد در قـیـامـت بـار گناهان خویش را به دوش بکشند و سهمی از گناهان جاهلانی را که گمراه ساخته اند.
احترام به سادات و افراد منتسبت به حضرت رسول صلی الله علیه وآله و سلم در دین ما از رفتارهای نیک و پسندیده است. اما این به معنای این نیست که سادات بتوانند هر عملی را انجام دهند در کلام امام سجاد علیه السلام می خوانیم سادات گناهکار دو برابر دیگران عذاب می‏کشند.
2- «پدر را دل به هم بر آمد» احساسات پدر جریحه دار می شود از معلم بازخواست می کند.همین عمل موجب جری تر شدن دانش آموز نسبت به معلم می گردد. یعنی خود به خود در دل خود ترس قبل را از بین می برد.
3- «سخن اندیشیده باید گفت و حرکت پسندیده کردن» گفتار نیک و پسندیده گفتن و عملی که در شان و منزلتش باشد باید انجام دهد.
رسول خدا(ص)فرمود: ثلاث من لقی اللّه تعالی‏ بهنّ دخل الجنّة من ایّ باب شاء:من حسن خلقه، و خشی اللّه فی المغیب و المحضر، و ترک المراء و ان کان محقّاً.
ترجمه: سه چیز است که هر که خدا را با آن‏ها ملاقات کند، از هر دری که بخواهد داخل بهشت می‏شود کسی که خلقش نیکو باشد، کسی که در نهان و آشکار از خدا بترسد، و کسی که ترک جدال کند، اگر چه حق با او باشد.
منبع: فیض کاشانی، محمد محسن بن شاه مرتضی، الوافی - اصفهان، چاپ: اول، 1406 ق،ج5،ص939
قران اشاره جالبی به بحث سخن گفتن دارد« وَ قُلْ لِعِبادی یَقُولُوا الَّتی‏ هِیَ أَحْسَنُ إِنَّ الشَّیْطانَ یَنْزَغُ بَیْنَهُمْ (اسرا/آیه53)
و به بندگانم بگو: آنچه را که بهتر است بگویند، چرا که شیطان میان آن‏ها را به هم می‏زند.»
درمورد داشتن رفتار نیک آیات زیادی داریم که در این حاشیه نمی گنجند
إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لِأَنفُسِکُمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا(سوره اسرا/آیه7)
اگر نیکی کنید به خود نیکی کرده ‏اید و اگر بدی کنید به خود [بد نموده‏ اید]
مَنْ عَمِلَ صَالِحًا فَلِنَفْسِهِ وَمَنْ أَسَاء فَعَلَیْهَا وَمَا رَبُّکَ بِظَلَّامٍ لِّلْعَبِیدِ (فصلت /آیه 46)

هرکس که کاری شایسته پیشه کند، به سود خود اوست، و هرکس کاری بد پیش گیرد، به زیان خود اوست، و پروردگارت در حق بندگان ستمگر نیست‏.
4- « موجب آن که بر دست و زبان ایشان هر چه رفته شود هر آینه به افواه بگویند و قول و فعل عوام الناس را چندان اعتباری نباشد» اعتبار قولی و رفتاری در قول و فعل خواص: نگاه مردم و عوام به جامعه خواص و خانواده های ایشان نگاه ویژه ای است. گاه رفتار یک آقازاده در یک حکومت موجب سست شدن بنیاد آن نظام خواهد شد. قول و فعل آن ها در زیر ذره بین مردم قرار می گیردو مردم ساده از کنار آن نمی گذرند.

1396/07/20 01:10
ایمان

سلام
در مصرع اول کلمه "درویش" اشتباه نوشته شده
اصلاح فرمایید

1398/02/23 10:04
سید عابد

واقعا مایه تاسفه که سایتی با اینهمه دبدبه و کبکبه یک حکایت درست و کامل از سعدی داخلش نیست.
حکایات یا ناقص است یا اشتباه دارد
واقعا مایه آبروریزیه