گنجور

جدال سعدی با مدعی در بیان توانگری و درویشی

یکی در صورتِ درویشان نه بر صفتِ ایشان در محفلی دیدم نشسته و شُنعتی در پیوسته و دفترِ شکایتی باز کرده و ذمِّ توانگران آغاز کرده. سخن بدین‌جا رسانیده که درویش را دستِ قدرت بسته‌است و توانگر را پای ارادت شکسته.

کریمان را، به دست اندر، دِرَم نیست
خداوندانِ نعمت را کَرَم نیست

مرا که پروردهٔ نعمتِ بزرگانم، این سخنْ سخت آمد. گفتم: ای یار، توانگرانْ دخلِ مسکینان‌اند و ذخیرهٔ گوشه‌نشینان و مقصدِ زائران و کهفِ مسافران و محتملِ بارِ گران، بهرِ راحتِ دگران. دستِ تناول آنگه به طعام برند که مُتَعَلِّقان و زیردستان بخورند و فُضلهٔ مکارمِ ایشان به ارامل و پیران و اقارب و جیران رسیده.

توانگران را وقف است و نذر و مهمانی
زکات و فطره و اعتاق و هدی و قربانی
تو کی به دولتِ ایشان رسی که نتوانی
جز این دو رکعت و آن هم به صد پریشانی؟

اگر قدرتِ جود است و گر قُوَّتِ سجود، توانگران را به مُیَسَّر شود که مالِ مُزکَّا دارند و جامهٔ پاک و عِرضِ مصون و دلِ فارغ، و قُوَّت طاعت در لقمهٔ لطیف است و صِحَّت عبادت در کِسوَتِ نظیف، پیداست که از معدهٔ خالی چه قُوَّت آید وز دستِ تهی چه مُرُوَّت وز پای تشنه چه سیر آید و از دست گرسنه چه خیر.

شب، پراکنده خسبد آن‌که پدید
نَبُوَد وجهِ بامدادانش
مور، گِرد آوَرَد به تابستان
تا فَراغت بُوَد زمستانش

فَراغت با فاقه نپیوندد و جمعیّت در تنگ‌دستی صورت نبندد. یکی تحرمهٔ عشا بسته و یکی منتظرِ عشا نشسته. هرگز این بدان کی ماند؟

خداوندِ مکنت به حق مشتغل
پراکنده‌روزی، پراکنده‌دل

پس عبادتِ اینان به قبول، اولی‌تر است که جمع‌اند و حاضر، نه پریشان و پراکنده‌خاطر. اسبابِ معیشت ساخته و به اورادِ عبادت پرداخته. عرب گوید: «أَعُوذُ بِاللّهِ مِنَ الفَقْرِ المُکِبِّ وَ جِوارِ مَنْ لا اُحِبُّ» و در خبر است: «الفَقْرُ سَوادُ الوَجْهِ فِی الدّارَینِ». گفتا: نشنیدی که پیغمبر عَلَیْه‌ِالسَّلام گفت: «الفَقْرُ فَخْری». گفتم: خاموش که اشارتِ خواجه عَلَیْه‌ِالسَّلام به فقرِ طایفه‌ای‌ست که مردِ میدانِ رضای‌اند و تسلیمِ تیرِ قضا، نه اینان که خرقهٔ ابرار پوشند و لقمهٔ ادرار فروشند.

ای طبلِ بلندبانگ در باطن هیچ
بی‌توشه چه تدبیر کنی وقت بسیچ؟
روی طمع از خلق بپیچ ار مردی
تسبیحِ هزار دانه بر دست مپیچ

درویشِ بی‌معرفت نیارامد تا فقرش به کفر انجامد. «کادَ الفَقْرُ أنْ یَکُونَ کُفْراً» که نشاید جز به وجودِ نعمت برهنه‌ای پوشیدن یا در استخلاصِ گرفتاری کوشیدن، و ابنای جنس ما را به مرتبهٔ ایشان که رساند و یَدِ عُلْیا به یَدِ سُفْلی چه ماند؟ نبینی که حق جَلَّ وَ عَلا در محکم تنزیل از نعیمِ اهلِ بهشت خبر می‌دهد که اولئِکَ لَهُم رِزْقٌ مَعلومٌ تا بدانی که مشغولِ کفاف از دولتِ عفاف، محروم است و مُلْک فَراغت، زیرِ نگینِ رزقِ معلوم.

تشنگان را نماید اندر خواب
همه عالَم، به چشم، چشمهٔ آب

حالی که من این سخن بگفتم، عِنانِ طاقتِ درویش از دستِ تَحَمُّل برفت. تیغِ زبان برکشید و اسبِ فصاحت در میدانِ وقاحت جهانید و بر من دوانید و گفت: چندان مبالغه در وصفِ ایشان بکردی و سخن‌های پریشان بگفتی که وهم تصور کند که تریاق‌اند یا کلیدِ خزانهٔ ارزاق.

مشتی مُتِکَبِّر، مغرور، مُعْجَب، نَفور، مشتغلِ مال و نعمت، مفتتنِ جاه و ثروت که سخن نگویند إلَّا به سفاهت و نظر نکنند إلَّا به کراهت. علما را به گدایی منسوب کنند و فقرا را به بی‌سر و پایی معیوب گردانند و به عِزَّتِ مالی که دارند و عِزَّتِ جاهی که پندارند، برتر از همه نشینند و خود را به از همه بینند و نه آن در سر دارند که سر به کسی بر دارند بی‌خبر از قولِ حکما که گفته‌اند: هر که به طاعت از دیگران کم است و به نعمت بیش، به صورت توانگر است و به معنی درویش.

گر بی‌هنر به مال کند کِبر بر حکیم
کونِ خرش شمار وگر گاوِ عنبر است

گفتم: مَذِمَّتِ اینان روا مدار که خداوندِ کرم‌اند، گفت: غلط گفتی که بندهٔ دِرَم‌اند. چه فایده چون ابرِ آذارند و نمی‌بارند و چشمهٔ آفتاب‌اند و بر کس نمی‌تابند. بر مرکبِ استطاعت، سواران‌اند و نمی‌رانند. قدمی بهرِ خدا ننهند و دِرَمی بی مَنَّ و أَذی ندهند. مالی به مَشِقَّت فراهم آرند و به خِسَّت نگه دارند و به حسرت بگذارند، چنان‌که حکیمان گویند: سیمِ بخیل از خاک وقتی برآید که وی در خاک رود.

به رنج و سعی کسی نعمتی به چنگ آرد
دگر کس آید و بی‌سعی و رنج بردارد

گفتمش: بر بُخلِ خداوندانِ نعمت، وقوف نیافته‌ای إلّا به عِلَّتِ گدایی. وگرنه هرکه طَمَع یک سو نهد، کریم و بخیلش یکی نماید. محک داند که زر چیست و گدا داند که مُمْسِک کیست.

گفتا: به تجربت آن همی‌گویم که مُتِعَلِّقان بر در بدارند و غلیظانِ شدید برگمارند تا بارِ عزیزان ندهند و دست بر سینهٔ صاحب‌تمیزان نهند و گویند کس اینجا در نیست و راست گفته باشند:

آن را که عقل و همّت و تدبیر و رای نیست
خوش گفت پرده‌دار که کس در سرای نیست

گفتم: به عذر آن که از دست مُتِوَقِّعان به جان آمده‌اند و از رُقعهٔ گدایان به فغان و محالِ عقل است اگر ریگِ بیابان، دُرّ شود که چشمِ گدایان، پر شود.

دیدهٔ اهلِ طمع به نعمتِ دنیا
پُر نشود همچنان که چاه به شبنم

هر کجا سختی‌کشیده‌ای تلخی‌دیده‌ای را بینی، خود را به شَرَه در کارهای مخوف اندازد و از توابعِ آن نپرهیزد و از عقوبتِ ایزد نهراسد و حلال از حرام نشناسد.

سگی را گر کلوخی بر سر آید
ز شادی برجهد کاین استخوانی‌ست
وگر نعشی دو کس بر دوش گیرند
لئیم‌الطبع پندارد که خوانی‌ست

امّا صاحبِ دنیا به عینِ عنایتِ حق ملحوظ است و به حلال از حرام محفوظ. من همانا که تقریرِ این سخن نکردم و برهانِ بیان نیاوردم، انصاف از تو تَوَقُّع دارم هرگز دیده‌ای دستِ دعایی بر کتف بسته یا بی‌نوایی به زندان در نشسته یا پردهٔ معصومی دریده یا کفی از مِعْصَم بریده، إلّا به علّت درویشی؟ شیرمردان را به حکمِ ضرورت در نقب‌ها گرفته‌اند و کعب‌ها سفته و محتمل است آن که یکی را از درویشان نفس اماره طلب کند، چو قوت احصانش نباشد، به عصیان مبتلا گردد که بطن و فرج توأمند، یعنی فرزند یک شکم‌اند: مادام که این یکی برجای است، آن دگر بر پای است. شنیدم که درویشی را با حدثی بر خبثی گرفتند. با آن که شرمساری برد، بیم سنگساری بود. گفت: ای مسلمانان قوت ندارم که زن کنم و طاقت نه که صبر کنم چه کنم؟ لا رهبانیة فی الاسلام. وز جمله مواجب سکون و جمعیت درون که مر توانگر را میسر می‌شود یکی آن که هر شب صنمی در بر گیرد که هر روز بدو جوانی از سر گیرد صبح تابان را دست از صباحت او بر دل و سرو خرامان را پای از خجالت او در گل.

به خون عزیزان فرو برده چنگ
سر انگشت‌ها کرده عناب‌رنگ

محال است که با حسن طلعت او گرد مناهی گردد یا قصد تباهی کند.

دلی که حور بهشتی ربود و یغما کرد
کی التفات کند بر بتان یغمایی
مَن کانَ بَینَ یَدَیهِ مَا اشتَهیٰ رُطَبٌ
یُغنیهِ ذٰلِکَ عَن رَجمِ العَناقیدِ

اغلب تهی‌دستان دامن عصمت به معصیت آلایند و گرسنگان نان ربایند.

چون سگ درنده گوشت یافت نپرسد
کاین شتر صالح است یا خر دجال

چه مایهٔ مستوران به علّت درویشی در عین فساد افتاده‌اند و عرض گرامی به باد زشت‌نامی بر داده.

با گرسنگی، قُوَّت پرهیز نماند
افلاس عنان از کف تقوی بستاند

حاتم طایی که بیابان‌نشین بود اگر شهری بودی از جوش گدایان بیچاره شدی و جامه بر او پاره کردندی. گفتا: نه که من بر حال ایشان رحمت می‌برم، گفتم: نه که بر مال ایشان حسرت می‌خوری. ما در این گفتار و هر دو به هم گرفتار. هر بیدقی که براندی، به دفع آن بکوشیدمی و هر شاهی که بخواندی، به فرزین بپوشیدمی تا نقد کیسهٔ همت درباخت و تیر جعبهٔ حجت همه بینداخت.

هان تا سپر نیفکنی از حملهٔ فصیح
کاو را جز آن مبالغهٔ مستعار نیست
دین ورز و معرفت که سخندان سجع‌گوی
بر در سلاح دارد و کس در حصار نیست

تا عاقبت‌الامر دلیلش نماند ذلیلش کردم. دست تعدّی دراز کرد و بیهده گفتن آغاز و سنّت جاهلان است که چون به دلیل از خصم فرو مانند سلسلهٔ خصومت بجنبانند؛ چون آزر بت‌تراش که به حجّت با پسر برنیامد، به جنگش برخاست که «لَئِن لَمْ تَنْتَهِ لَاَرجُمَنِّکَ»، دشنامم داد، سقطش گفتم. گریبانم درید، زنخدانش گرفتم.

او در من و من در او فتاده
خلق از پی ما دوان و خندان
انگشت تعجّب جهانی
از گفت و شنیدِ ما به دندان

القصه، مرافعهٔ این سخن پیش قاضی بردیم و به حکومت عدل راضی شدیم تا حاکم مسلمانان مصلحتی بجوید و میان توانگران و درویشان فرقی بگوید. قاضی چو حیلت ما بدید و منطق ما بشنید سر به جیب تفکر فرو برد و پس از تأمّل بسیار برآورد و گفت: ای آن که توانگران را ثنا گفتی و بر درویشان جفا روا داشتی، بدان که هر جا که گل است خار است و با خمر خمار است و بر سر گنج مار است و آنجا که در شاهوار است، نهنگ مردم‌خوار است. لذّت عیش دنیا را لدغه اجل در پس است و نعیم بهشت را دیوار مکاره در پیش.

جور دشمن چه کند گر نکشد طالب دوست
گنج و مار و گل و خار و غم و شادی به هم‌اند

نظر نکنی در بوستان که بیدمشک است و چوب خشک، همچنین در زمرهٔ توانگران، شاکرند و کفور و در حلقهٔ درویشان، صابرند و ضجور.

اگر ژاله، هر قطره‌ای دُر شدی
چو خرمهره بازار از او پُر شدی

مقربان حق جَلَّ وَ عَلا توانگران‌اند درویش‌سیرت و درویشان‌اند توانگرهمت و مهین توانگران آن است که غم درویش خورد و بهین درویشان آن است که کم توانگر گیرد. «وَ مَنْ یَتَوکَّل عَلَی اللهِ فَهُوَ حَسبُهُ». پس روی عتاب از من به جانب درویش آورد و گفت: ای که گفتی توانگران مشتغل‌اند و ساهی و مست ملاهی، نعم! طایفه‌ای هستند بر این صفت که بیان کردی: قاصرهمت کافرنعمت که ببرند و بنهند و نخورند و ندهند وگر به مثل باران نبارد یا طوفان جهان بردارد، به اعتماد مکنت خویش از محنت درویش نپرسند و از خدای عزوجل نترسند و گویند:

گر از نیستی دیگری شد هلاک
مرا هست بط را ز طوفان چه باک
و راکِباتِ نیاقٍ فی هَوادِجِها
لَم یَلتَفِتنَ اِلی مَن غاصَ فِی الکُثُبِ
دونان چو گلیم خویش بیرون بردند
گویند چه غم گر همه عالم مردند

قومی بر این نمط که شنیدی، و طایفه‌ای خوان نعمت نهاده و دست کرم گشاده، طالب نام‌اند و معرفت و صاحب دنیا و آخرت، چون بندگان حضرت پادشاه عالم عادل مؤید مظفر منصور، مالک ازمّهٔ اَنام، حامی ثغور اسلام، وارث ملک سلیمان، اعدل ملوک زمان، مظفر الدنیا و الدین، اتابک ابی بکر سعد ادام الله ایامه و نصر اعلامه.

پدر به جای پسر هرگز این کرم نکند
که دست جود تو با خاندان آدم کرد
خدای خواست که بر عالمی ببخشاید
تو را به رحمت خود پادشاه عالم کرد

قاضی چو سخن بدین غایت رسانید وز حد قیاس ما اسب مبالغه درگذرانید، به مقتضای حکم قضا رضا دادیم و از مامضی درگذشتیم و بعد از مجارا طریق مدارا گرفتیم و سر به تدارک بر قدم یکدگر نهادیم و بوسه بر سر و روی هم دادیم و ختم سخن بر این بود:

مکن ز گردش گیتی شکایت ای درویش
که تیره‌بختی اگر هم بر این نسق مردی
توانگرا چو دل و دست کامرانت هست
بخور ببخش که دنیا و آخرت بردی

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌نبشته

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

یکی در صورتِ درویشان نه بر صفتِ ایشان در محفلی دیدم نشسته و شُنعتی در پیوسته و دفترِ شکایتی باز کرده و ذمِّ توانگران آغاز کرده. سخن بدین‌جا رسانیده که درویش را دستِ قدرت بسته‌است و توانگر را پای ارادت شکسته.
هوش مصنوعی: یک درویش را در جمعی دیدم که در حال صحبت درباره ثروتمندان بود. او شکایتی را در دست داشت و به طور مداوم از ناتوانی درویشان و قدرت ثروتمندان سخن می‌گفت. او به اینجا رسید که می‌گوید درویش به دلیل ناتوانی‌اش نمی‌تواند کاری از پیش ببرد و ثروتمندان به خاطر ثروتشان دست از خدمت و ارادت برداشته‌اند.
کریمان را، به دست اندر، دِرَم نیست
خداوندانِ نعمت را کَرَم نیست
هوش مصنوعی: بخشی از سخن می‌گوید که افراد بزرگوار و نیکوکار، همیشه در مقام کمک و مهربانی هستند. اما کسانی که ثروت و نعمت دارند، به ندرت بخیل نیستند و کمتر در فکر کمک به دیگران می‌باشند.
مرا که پروردهٔ نعمتِ بزرگانم، این سخنْ سخت آمد. گفتم: ای یار، توانگرانْ دخلِ مسکینان‌اند و ذخیرهٔ گوشه‌نشینان و مقصدِ زائران و کهفِ مسافران و محتملِ بارِ گران، بهرِ راحتِ دگران. دستِ تناول آنگه به طعام برند که مُتَعَلِّقان و زیردستان بخورند و فُضلهٔ مکارمِ ایشان به ارامل و پیران و اقارب و جیران رسیده.
هوش مصنوعی: برای من که تحت تربیت نعمت‌های بزرگان بوده‌ام، این سخن سخت و ناراحت‌کننده است. گفتم: ای دوست، ثروتمندان تأمین‌کنندگان نیازهای فقرا هستند و دارایی‌های خود را برای افرادی که گوشه‌نشین‌اند ذخیره می‌کنند. آن‌ها مقصد مسافران و پناهگاهی برای مسافران در راه هستند و بارهای سنگین دیگران را به دوش می‌کشند تا راحتی دیگران را فراهم کنند. آن‌ها دست به غذا می‌زنند وقتی که کسانی که به آنها وابسته‌اند و زیر دستانشان اول از آن غذا استفاده کنند و سپس فضائل و خوبی‌های آنها به بیوه‌زنان، سالخوردگان، خویشاوندان و همسایگان برسد.
توانگران را وقف است و نذر و مهمانی
زکات و فطره و اعتاق و هدی و قربانی
هوش مصنوعی: ثروتمندان برای امور خیریه و کمک‌های مالی به نیازمندان، انواع مختلفی از خدمات و نذورات مانند زکات، فطره، آزادی برده‌ها، هدیه‌ها و قربانی کردن دارند.
تو کی به دولتِ ایشان رسی که نتوانی
جز این دو رکعت و آن هم به صد پریشانی؟
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به شخصی اشاره می‌کند که به مقام و جایگاهی دست نمی‌یابد مگر اینکه در انجام کارهای خود با مشکلات و سختی‌ها مواجه شود. این جمله نشان‌دهنده‌ی تلاش و زحمت در مسیر رسیدن به هدف‌های بزرگ است.
اگر قدرتِ جود است و گر قُوَّتِ سجود، توانگران را به مُیَسَّر شود که مالِ مُزکَّا دارند و جامهٔ پاک و عِرضِ مصون و دلِ فارغ، و قُوَّت طاعت در لقمهٔ لطیف است و صِحَّت عبادت در کِسوَتِ نظیف، پیداست که از معدهٔ خالی چه قُوَّت آید وز دستِ تهی چه مُرُوَّت وز پای تشنه چه سیر آید و از دست گرسنه چه خیر.
هوش مصنوعی: اگر بخشندگی وجود دارد و یا اگر قدرت در عبادت و سجده باشد، افراد ثروتمند باید در نعمت و آسایش زندگی کنند؛ زیرا آنها دارای مال حلال، لباس‌های پاک، شرافت محفوظ و دل‌های آرام هستند. قدرت در عبادت به غذایی خوب و پاک بستگی دارد، و صحت و درستی عبادت به لباس‌های تمیز و زیبا مرتبط است. مشخص است که از معده خالی چه نیرویی می‌تواند حاصل شود و از دست تهی چه شرافتی برای کسی می‌تواند به ارمغان بیاورد. با پای تشنه چگونه می‌توان سیر شد و از دستان گرسنه چه خیری برمی‌آید؟
شب، پراکنده خسبد آن‌که پدید
نَبُوَد وجهِ بامدادانش
هوش مصنوعی: شبی که روشنایی صبحگاهانش دیده نمی‌شود، کسی که در این شب به خواب رفته، در بی‌خبری به سر می‌برد.
مور، گِرد آوَرَد به تابستان
تا فَراغت بُوَد زمستانش
هوش مصنوعی: مور در فصل تابستان تلاش می‌کند و جمع‌آوری می‌کند تا در زمستان که زمان استراحت است، بتواند به آرامش برسد.
فَراغت با فاقه نپیوندد و جمعیّت در تنگ‌دستی صورت نبندد. یکی تحرمهٔ عشا بسته و یکی منتظرِ عشا نشسته. هرگز این بدان کی ماند؟
هوش مصنوعی: آسایش به دشواری و فقر مربوط نمی‌شود و جمعیت در شرایط سخت نمی‌تواند کنار هم جمع شود. یکی در حال آماده شدن برای شام است و دیگری در انتظار شام نشسته است. آیا می‌توان همیشه در این وضعیت باقی ماند؟
خداوندِ مکنت به حق مشتغل
پراکنده‌روزی، پراکنده‌دل
هوش مصنوعی: خداوندی که ثروت و دارایی را به مردم می‌بخشد، به حق و انصاف مشغول است و کسانی را که به طور پراکنده روزی می‌طلبند و دلشان آسودگی ندارد، زیر نظر دارد.
پس عبادتِ اینان به قبول، اولی‌تر است که جمع‌اند و حاضر، نه پریشان و پراکنده‌خاطر. اسبابِ معیشت ساخته و به اورادِ عبادت پرداخته. عرب گوید: «أَعُوذُ بِاللّهِ مِنَ الفَقْرِ المُکِبِّ وَ جِوارِ مَنْ لا اُحِبُّ» و در خبر است: «الفَقْرُ سَوادُ الوَجْهِ فِی الدّارَینِ». گفتا: نشنیدی که پیغمبر عَلَیْه‌ِالسَّلام گفت: «الفَقْرُ فَخْری». گفتم: خاموش که اشارتِ خواجه عَلَیْه‌ِالسَّلام به فقرِ طایفه‌ای‌ست که مردِ میدانِ رضای‌اند و تسلیمِ تیرِ قضا، نه اینان که خرقهٔ ابرار پوشند و لقمهٔ ادرار فروشند.
هوش مصنوعی: عبادت افرادی که با هم جمع شده و در حال حاضر حاضرند، بر عبادت کسانی که پراکنده و حواسشان معطوف به چیزهای دیگر است، برتری دارد. آنها مشغول کار و تأمین معیشت خود هستند و به عبادت نیز پرداخته‌اند. عرب‌ها می‌گویند: «از فقر گریز می‌کنم و از همسایه‌هایی که دوست ندارم». در گزارشی آمده که «فقر باعث تیرگی چهره در دنیا و آخرت است». برخی نقل می‌کنند که پیامبر اسلام فرمود: «فقر مایه‌ی عزت من است». در جواب می‌گویم که این سخن اشاره به فقر گروهی است که در راه رضای خدا گام برمی‌دارند و تسلیم مقدرات الهی هستند، نه کسانی که لباس نیکان را به تن دارند ولی لقمه‌ی حرام می‌خورند.
ای طبلِ بلندبانگ در باطن هیچ
بی‌توشه چه تدبیر کنی وقت بسیچ؟
هوش مصنوعی: ای طبل پرصدا، درونت خالی است؛ بدون آمادگی و توشه چه تدبیری می‌خواهی در زمان سختی به کار ببندی؟
روی طمع از خلق بپیچ ار مردی
تسبیحِ هزار دانه بر دست مپیچ
هوش مصنوعی: اگر مرد هستی، از آرزو و طمع بپرهیز و به زندگی دیگران وابسته نشو، زیرا در این صورت حتی اگر تسبیح هزار دانه در دست داشته باشی، ارزش و فایده‌ای نخواهی داشت.
درویشِ بی‌معرفت نیارامد تا فقرش به کفر انجامد. «کادَ الفَقْرُ أنْ یَکُونَ کُفْراً» که نشاید جز به وجودِ نعمت برهنه‌ای پوشیدن یا در استخلاصِ گرفتاری کوشیدن، و ابنای جنس ما را به مرتبهٔ ایشان که رساند و یَدِ عُلْیا به یَدِ سُفْلی چه ماند؟ نبینی که حق جَلَّ وَ عَلا در محکم تنزیل از نعیمِ اهلِ بهشت خبر می‌دهد که اولئِکَ لَهُم رِزْقٌ مَعلومٌ تا بدانی که مشغولِ کفاف از دولتِ عفاف، محروم است و مُلْک فَراغت، زیرِ نگینِ رزقِ معلوم.
هوش مصنوعی: درویشی که به علم و معرفت دست نیافته، آرامش نخواهد داشت تا آنجا که فقرش به کفر برسد. فقر ممکن است انسان را به انحراف بکشاند و درست نیست که فقط بر اساس وجود نعمت‌های ظاهری زندگی کنیم یا در تلاش برای رهایی از مشکلات باشیم. اگر انسان‌ها به مقام بالاتری دست یابند، چه تفاوتی میان دستی که کمک می‌کند و دستی که به دریافت کمک نیاز دارد، باقی خواهد ماند؟ خداوند در قرآن به نعمت‌های بهشتی اشاره کرده و می‌فرماید که برای آنان روزی معین است، تا بدانیم کسانی که در پی نیازهای اولیه خود هستند، از برکات زندگی عفیف محروم‌اند و تنها با داشتن روزی مشخص، آرامش و فراغت واقعی حاصل می‌شود.
تشنگان را نماید اندر خواب
همه عالَم، به چشم، چشمهٔ آب
هوش مصنوعی: تشنگان را در خواب، همه دنیا به چشمشان مانند چشمه آبی می‌نماید.
حالی که من این سخن بگفتم، عِنانِ طاقتِ درویش از دستِ تَحَمُّل برفت. تیغِ زبان برکشید و اسبِ فصاحت در میدانِ وقاحت جهانید و بر من دوانید و گفت: چندان مبالغه در وصفِ ایشان بکردی و سخن‌های پریشان بگفتی که وهم تصور کند که تریاق‌اند یا کلیدِ خزانهٔ ارزاق.
هوش مصنوعی: در حین گفتن این سخن، صبر درویش تمام شد. او زبانش را به تندی به کار برد و با شجاعت در میدان کلام ظاهر شد و به من نزدیک شد و گفت: تو آن‌قدر در وصف آن‌ها اغراق کردی و سخنان عجیب و غریب گفتی که گویی آن‌ها داروی شفابخش یا کلید ثروت هستند.
مشتی مُتِکَبِّر، مغرور، مُعْجَب، نَفور، مشتغلِ مال و نعمت، مفتتنِ جاه و ثروت که سخن نگویند إلَّا به سفاهت و نظر نکنند إلَّا به کراهت. علما را به گدایی منسوب کنند و فقرا را به بی‌سر و پایی معیوب گردانند و به عِزَّتِ مالی که دارند و عِزَّتِ جاهی که پندارند، برتر از همه نشینند و خود را به از همه بینند و نه آن در سر دارند که سر به کسی بر دارند بی‌خبر از قولِ حکما که گفته‌اند: هر که به طاعت از دیگران کم است و به نعمت بیش، به صورت توانگر است و به معنی درویش.
هوش مصنوعی: افرادی مغرور و فخر فروش وجود دارند که تنها به ثروت و جایگاه اجتماعی خود می‌بالند و از غرور خود به سخنانی بی‌محتوا می‌پردازند. آن‌ها علمای واقعی را به گدایی نسبت می‌دهند و فقرا را بی‌ارزش می‌شمارند. بر اساس ثروت و مقام خود، خود را از دیگران برتر می‌پندارند و حاضر نیستند به کسی احترام بگذارند. غافل از اینکه حکما گفته‌اند: کسانی که از نظر اطاعت از دیگران فقیر و در نعمت غنی هستند، از نظر ظاهری ثروتمند به نظر می‌رسند اما از نظر واقعی درویش هستند.
گر بی‌هنر به مال کند کِبر بر حکیم
کونِ خرش شمار وگر گاوِ عنبر است
هوش مصنوعی: اگر کسی که هنری ندارد به پول و مال خود ببالد، او را چون الاغی بدان که فقط به دارایی‌اش توجه دارد، و اگر از نظر فیزیکی مانند گاو خوش‌بو باشد، فاقد ارزش واقعی است.
گفتم: مَذِمَّتِ اینان روا مدار که خداوندِ کرم‌اند، گفت: غلط گفتی که بندهٔ دِرَم‌اند. چه فایده چون ابرِ آذارند و نمی‌بارند و چشمهٔ آفتاب‌اند و بر کس نمی‌تابند. بر مرکبِ استطاعت، سواران‌اند و نمی‌رانند. قدمی بهرِ خدا ننهند و دِرَمی بی مَنَّ و أَذی ندهند. مالی به مَشِقَّت فراهم آرند و به خِسَّت نگه دارند و به حسرت بگذارند، چنان‌که حکیمان گویند: سیمِ بخیل از خاک وقتی برآید که وی در خاک رود.
هوش مصنوعی: گفتم: نباید این افراد را سرزنش کرد چون خداوند بزرگواری دارند. او پاسخ داد: اشتباه می‌کنی، اینها فقط مال‌اند. چه فایده‌ای دارد که مانند ابر آزاردهنده هستند بدون اینکه بارانی ببارند، یا شبیه آفتابی که بر کسی نمی‌تابند. آنها سوار بر مرکب‌های توانایی‌اند اما این مرکب‌ها را به کار نمی‌گیرند. هرگز برای خدا اقدامی انجام نمی‌دهند و هیچ کمکی نمی‌کنند. اموالی جمع می‌کنند با زحمت و آن را با خساست حفظ می‌کنند و در حسرت نگه می‌دارند، به‌گونه‌ای که حکیمان می‌گویند: سیم بخیل فقط زمانی از خاک بیرون می‌آید که خود او به خاک برود.
به رنج و سعی کسی نعمتی به چنگ آرد
دگر کس آید و بی‌سعی و رنج بردارد
هوش مصنوعی: کسی با تلاش و زحمت چیزی را به دست می‌آورد، اما فردی دیگر بدون هیچ زحمتی آن را برداشت می‌کند.
گفتمش: بر بُخلِ خداوندانِ نعمت، وقوف نیافته‌ای إلّا به عِلَّتِ گدایی. وگرنه هرکه طَمَع یک سو نهد، کریم و بخیلش یکی نماید. محک داند که زر چیست و گدا داند که مُمْسِک کیست.
هوش مصنوعی: به او گفتم: تو نسبت به بخل ثروتمندان آگاهی نداری، مگر به خاطر اینکه خودت گدا هستی. اگر نه، هرکس که طمع را کنار بگذارد، در واقع با سخاوت و بخل یکی به نظر می‌رسد. شخص می‌داند که طلای واقعی چیست و گدا نیز می‌داند که نگهدارنده آن کیست.
گفتا: به تجربت آن همی‌گویم که مُتِعَلِّقان بر در بدارند و غلیظانِ شدید برگمارند تا بارِ عزیزان ندهند و دست بر سینهٔ صاحب‌تمیزان نهند و گویند کس اینجا در نیست و راست گفته باشند:
هوش مصنوعی: می‌گوید: به تجربه‌ات می‌گویم که افرادی که می‌خواهند جلوی ورود دیگران را بگیرند، با سخت‌گیری و جدیت عمل می‌کنند تا به عزیزان اجازه ندهند وارد شوند. آن‌ها دستشان را بر سینه‌ کسانی که تمیز و محترم هستند می‌گذارند و می‌گویند که هیچ‌کس در اینجا نیست و در این گفته‌شان راست می‌گویند.
آن را که عقل و همّت و تدبیر و رای نیست
خوش گفت پرده‌دار که کس در سرای نیست
هوش مصنوعی: کسی که عقل، اراده، تدبیر و مشورت ندارد، نمی‌تواند به درستی سخن بگوید، همچنان‌که در خانه‌ای که کسی در آن نیست، پرده‌دار دیگر معنا و نیازی ندارد.
گفتم: به عذر آن که از دست مُتِوَقِّعان به جان آمده‌اند و از رُقعهٔ گدایان به فغان و محالِ عقل است اگر ریگِ بیابان، دُرّ شود که چشمِ گدایان، پر شود.
هوش مصنوعی: گفتم: به خاطر اینکه از دست کسانی که انتظار دارند به ستوه آمده‌اند و از روی فقر و نداری ناله می‌کنند، غیر ممکن است که سنگ‌های بیابان به جواهر تبدیل شوند تا چشم نیازمندان پر شود.
دیدهٔ اهلِ طمع به نعمتِ دنیا
پُر نشود همچنان که چاه به شبنم
هوش مصنوعی: چشم کسانی که همیشه به دنبال خوشی‌های دنیوی هستند، هیچ‌گاه سیراب نمی‌شود، درست مانند چاه که نمی‌تواند با شبنم پر شود.
هر کجا سختی‌کشیده‌ای تلخی‌دیده‌ای را بینی، خود را به شَرَه در کارهای مخوف اندازد و از توابعِ آن نپرهیزد و از عقوبتِ ایزد نهراسد و حلال از حرام نشناسد.
هوش مصنوعی: هر جا که با سختی و تلخی روبه‌رو شده‌ای، خود را در کارهای خطرناک بینداز و از عواقب آن‌ها نترس و از مجازات خداوند هراسی نداشته باش و حلال و حرام را تشخیص نده.
سگی را گر کلوخی بر سر آید
ز شادی برجهد کاین استخوانی‌ست
هوش مصنوعی: اگر سگی به طور ناگهانی سنگی به سرش برخورد کند، از شادی می‌پرد زیرا فکر می‌کند که این سنگ در واقع استخوانی است.
وگر نعشی دو کس بر دوش گیرند
لئیم‌الطبع پندارد که خوانی‌ست
هوش مصنوعی: اگر دو نفر جنازه‌ای را بر دوش ببرند، شخصی که طرز فکرش ناپسند است، ممکن است فکر کند که این یک ضیافت یا مهمانی است.
امّا صاحبِ دنیا به عینِ عنایتِ حق ملحوظ است و به حلال از حرام محفوظ. من همانا که تقریرِ این سخن نکردم و برهانِ بیان نیاوردم، انصاف از تو تَوَقُّع دارم هرگز دیده‌ای دستِ دعایی بر کتف بسته یا بی‌نوایی به زندان در نشسته یا پردهٔ معصومی دریده یا کفی از مِعْصَم بریده، إلّا به علّت درویشی؟ شیرمردان را به حکمِ ضرورت در نقب‌ها گرفته‌اند و کعب‌ها سفته و محتمل است آن که یکی را از درویشان نفس اماره طلب کند، چو قوت احصانش نباشد، به عصیان مبتلا گردد که بطن و فرج توأمند، یعنی فرزند یک شکم‌اند: مادام که این یکی برجای است، آن دگر بر پای است. شنیدم که درویشی را با حدثی بر خبثی گرفتند. با آن که شرمساری برد، بیم سنگساری بود. گفت: ای مسلمانان قوت ندارم که زن کنم و طاقت نه که صبر کنم چه کنم؟ لا رهبانیة فی الاسلام. وز جمله مواجب سکون و جمعیت درون که مر توانگر را میسر می‌شود یکی آن که هر شب صنمی در بر گیرد که هر روز بدو جوانی از سر گیرد صبح تابان را دست از صباحت او بر دل و سرو خرامان را پای از خجالت او در گل.
هوش مصنوعی: اما کسی که به دنیا وابسته است، تحت توجه و رحمت خدا قرار دارد و از حرام و نامشروع محفوظ است. من این را بیان نکردم و دلیلی ارائه ندادم، اما از تو انتظار دارم که هرگز ندیده‌ای دستی دعا بر دوش بسته باشد یا بی‌نوایی در زندان باشد یا پرده‌ای از معصومیت پاره شده باشد یا دستانش به شدت آسیب دیده باشد، مگر به خاطر فقر و درویشی؟ شیرمردان به دلیل ضرورت گرفتار دشواری‌ها می‌شوند و کعبه‌ها ممکن است دچار خفت و ذلت شوند. ممکن است یکی از درویشان به خاطر شرایط سخت، به نفس اماره خود گوش دهد، و اگر بر اساس قدرت خود نتواند خود را مهار کند، در مسیر نافرمانی بیفتد، چرا که نیازها و تمایلات انسان همچون فرزندانی از یک مادر هستند: تا زمانی که یکی از این نیازها برآورده شود، دیگری به پا خواهد بود. شنیدم که درویشی به دلیل خطایی با جرم زشت گرفتارشده بود. با اینکه احساس شرم می‌کرد، اما از سنگسار شدن می‌ترسید. گفت: ای مسلمانان، من نه توانایی ازدواج دارم و نه طاقت صبر کردن. چه باید بکنم؟ در دین اسلام رهبانی وجود ندارد. از جمله الزامات ثبات و آرامش درونی که برای ثروتمندان ممکن است یکی این است که هر شب دختر یا پسری را در آغوش بگیرد و هر روز جوانی از سر بگیرد تا صبح روشن با زیبایی او روح و دل را سرشار کند و با ناز و دلربایی او، از خجالت و شرم بر گل‌ها قدم بگذارد.
به خون عزیزان فرو برده چنگ
سر انگشت‌ها کرده عناب‌رنگ
هوش مصنوعی: چنگ نوازنده، خون دوستانش را در دل خود حس می‌کند و انگشتانش رنگی از عناب به خود گرفته‌اند.
محال است که با حسن طلعت او گرد مناهی گردد یا قصد تباهی کند.
هوش مصنوعی: هرگز نمی‌تواند با زیبایی و حسن چهره او، به چیزهای حرام نزدیک شود یا نیت خراب کردن چیزی را در سر بپروراند.
دلی که حور بهشتی ربود و یغما کرد
کی التفات کند بر بتان یغمایی
هوش مصنوعی: دل کسی که زیبایی‌های بهشتی را به چنگ آورده و غنیمت کرده، چگونه می‌تواند به زیبایی‌های دنیا و انسان‌های فریبنده توجه کند؟
مَن کانَ بَینَ یَدَیهِ مَا اشتَهیٰ رُطَبٌ
یُغنیهِ ذٰلِکَ عَن رَجمِ العَناقیدِ
هوش مصنوعی: هرگاه کسی آنچه را که می‌خواهد در دسترس داشته باشد، دیگر نیازی به تلاش برای به دست آوردن چیزهای سخت و دور از دسترس نخواهد داشت.
اغلب تهی‌دستان دامن عصمت به معصیت آلایند و گرسنگان نان ربایند.
هوش مصنوعی: بسیاری از افراد بی‌خانمان و فقیر، خود را در معرض کارهای نادرست قرار می‌دهند و کسانی که به شدت گرسنه هستند، ناگزیر به دزدی نان می‌شوند.
چون سگ درنده گوشت یافت نپرسد
کاین شتر صالح است یا خر دجال
هوش مصنوعی: زمانی که یک سگ درنده گوشت پیدا کند، دیگر نمی‌پرسد که این گوشت متعلق به شتری خوب است یا به خر دجال.
چه مایهٔ مستوران به علّت درویشی در عین فساد افتاده‌اند و عرض گرامی به باد زشت‌نامی بر داده.
هوش مصنوعی: بسیاری از افراد به دلیل فقر و درویشی، به فساد و تباهی افتاده‌اند و به خاطر این وضعیت، مقام و حیثیت گران‌بهای خود را به بدنامی واگذار کرده‌اند.
با گرسنگی، قُوَّت پرهیز نماند
افلاس عنان از کف تقوی بستاند
هوش مصنوعی: زمانی که انسان در شرایط سختی مانند گرسنگی قرار می‌گیرد، قدرت و توان او برای پرهیز و رعایت تقوا کاهش می‌یابد و ممکن است کنترل خود را بر روی اعمالش از دست بدهد.
حاتم طایی که بیابان‌نشین بود اگر شهری بودی از جوش گدایان بیچاره شدی و جامه بر او پاره کردندی. گفتا: نه که من بر حال ایشان رحمت می‌برم، گفتم: نه که بر مال ایشان حسرت می‌خوری. ما در این گفتار و هر دو به هم گرفتار. هر بیدقی که براندی، به دفع آن بکوشیدمی و هر شاهی که بخواندی، به فرزین بپوشیدمی تا نقد کیسهٔ همت درباخت و تیر جعبهٔ حجت همه بینداخت.
هوش مصنوعی: حاتم طایی، که فردی بیابان‌نشین بود، اگر در شهر زندگی می‌کرد، از دست نیازمندان و دل‌سوختگان به تنگ می‌آمد و لباس‌هایش شاید پاره می‌شد. او می‌گفت که من به حال این بیچارگان رحم می‌کنم، اما در واقع خود را نسبت به مال آن‌ها حسرت‌زده می‌یابد. ما در این گفتگو به نوعی به یکدیگر وابسته شده بودیم. هر بار که دوستی را رها می‌کردم، برای جلوگیری از مشکلات آن تلاش می‌کردم و هر وقت شاهی را دعوت می‌کردیم، تلاش می‌کردم تا به او احترام بگذارم. در نهایت، همه تلاش‌ها و خواسته‌هایمان به سرانجام نرسید و مانند تیرهایی که از کمان رها می‌شوند، بی‌هدف و بی‌نتیجه ماند.
هان تا سپر نیفکنی از حملهٔ فصیح
کاو را جز آن مبالغهٔ مستعار نیست
هوش مصنوعی: اگر از حمله‌ی بیان رسا و فصیح دفاع نکنی، چیزی جز اغراق و بزرگ‌نمایی بی‌اساس نخواهی داشت.
دین ورز و معرفت که سخندان سجع‌گوی
بر در سلاح دارد و کس در حصار نیست
هوش مصنوعی: دین و معرفت را کسب کن، زیرا سخن‌ورانی که قدرت بیان دارند، همیشه آماده‌اند و هیچ‌کس در دام و حصار نیست.
تا عاقبت‌الامر دلیلش نماند ذلیلش کردم. دست تعدّی دراز کرد و بیهده گفتن آغاز و سنّت جاهلان است که چون به دلیل از خصم فرو مانند سلسلهٔ خصومت بجنبانند؛ چون آزر بت‌تراش که به حجّت با پسر برنیامد، به جنگش برخاست که «لَئِن لَمْ تَنْتَهِ لَاَرجُمَنِّکَ»، دشنامم داد، سقطش گفتم. گریبانم درید، زنخدانش گرفتم.
هوش مصنوعی: بالاخره وقتی که نتوانستم دلیلش را پیدا کنم، او را ذلیل کردم. او دست به تجاوز زد و به طور بیهوده صحبت کرد. این از سنت‌های جاهلان است که وقتی با دلیل از دشمن خود شکست می‌خورند، به خصومت ادامه می‌دهند. مانند آزر که نتوانست به دلیل با پسرش مبارزه کند و به جنگش برخاست و گفت: "اگر متوقف نشوی، تو را سنگسار می‌کنم". او بد و بیراه گفت، اما من او را جواب دادم. او به من حمله کرد و در پی آن، من او را گرفتم.
او در من و من در او فتاده
خلق از پی ما دوان و خندان
هوش مصنوعی: او در وجود من و من در وجود او غرق هستیم، و مردم در پی ما می‌دوند و شادمانند.
انگشت تعجّب جهانی
از گفت و شنیدِ ما به دندان
هوش مصنوعی: جهان از گفت‌وگوهای ما شگفت‌زده و متعجب است و انگشت حیرت به دندان دارد.
القصه، مرافعهٔ این سخن پیش قاضی بردیم و به حکومت عدل راضی شدیم تا حاکم مسلمانان مصلحتی بجوید و میان توانگران و درویشان فرقی بگوید. قاضی چو حیلت ما بدید و منطق ما بشنید سر به جیب تفکر فرو برد و پس از تأمّل بسیار برآورد و گفت: ای آن که توانگران را ثنا گفتی و بر درویشان جفا روا داشتی، بدان که هر جا که گل است خار است و با خمر خمار است و بر سر گنج مار است و آنجا که در شاهوار است، نهنگ مردم‌خوار است. لذّت عیش دنیا را لدغه اجل در پس است و نعیم بهشت را دیوار مکاره در پیش.
هوش مصنوعی: خلاصه اینکه، ما این موضوع را به قاضی بردیم و از او خواستیم که برای حل اختلاف میان توانگران و درویشان، عدالت برقرار کند. قاضی که به دقت به صحبت‌های ما گوش داد و به فکر فرو رفت، پس از تأمل زیادی گفت: ای کسی که توانگران را می‌ستایید و به درویشان ظلم می‌کنید، باید بدانی هر جا که خوشی و زیبایی وجود دارد، مشکلات و دردها هم در پی آن می‌آید. در زندگی، لذت‌های موقت دنیا همیشه با خطرات و مشکلاتی همراه است و آنچه که به نظر خوب می‌آید، ممکن است عواقب ناخوشایندی داشته باشد. لذت‌های واقعی بهشت نیز به سادگی در دسترس نیست و باید تلاش کرد تا به آنها رسید.
جور دشمن چه کند گر نکشد طالب دوست
گنج و مار و گل و خار و غم و شادی به هم‌اند
هوش مصنوعی: اگر کسی که به دنبال دوستی است، به خاطر ظلم دشمن از پا در بیاید، چه اتفاقی می‌افتد؟ در نهایت، همه‌ی خوبی‌ها و بدی‌ها، شادی‌ها و غم‌ها در زندگی با هم وجود دارند.
نظر نکنی در بوستان که بیدمشک است و چوب خشک، همچنین در زمرهٔ توانگران، شاکرند و کفور و در حلقهٔ درویشان، صابرند و ضجور.
هوش مصنوعی: نگاه نکنید که در باغ، درخت بیدمشک و چوب‌های خشک وجود دارد؛ همچنین در میان ثروتمندان، افرادی هستند که شکرگزار و نادیده‌گیرند و در جمع درویشان، افرادی پایدار و صبور وجود دارند.
اگر ژاله، هر قطره‌ای دُر شدی
چو خرمهره بازار از او پُر شدی
هوش مصنوعی: اگر باران شبنم، هر قطره‌اش قیمتی و مانند مروارید شد، بازار از آن پر می‌شود.
مقربان حق جَلَّ وَ عَلا توانگران‌اند درویش‌سیرت و درویشان‌اند توانگرهمت و مهین توانگران آن است که غم درویش خورد و بهین درویشان آن است که کم توانگر گیرد. «وَ مَنْ یَتَوکَّل عَلَی اللهِ فَهُوَ حَسبُهُ». پس روی عتاب از من به جانب درویش آورد و گفت: ای که گفتی توانگران مشتغل‌اند و ساهی و مست ملاهی، نعم! طایفه‌ای هستند بر این صفت که بیان کردی: قاصرهمت کافرنعمت که ببرند و بنهند و نخورند و ندهند وگر به مثل باران نبارد یا طوفان جهان بردارد، به اعتماد مکنت خویش از محنت درویش نپرسند و از خدای عزوجل نترسند و گویند:
هوش مصنوعی: مقربان حق افرادی هستند که با روح بزرگواری و فروتنی زندگی می‌کنند و توانگران واقعی کسانی هستند که به درد و رنج درویشان توجه دارند. درویشان نیز افرادی هستند که می‌توانند به ثروت و توانگری دست یابند، اما دلشان با دیگران است. کسانی که به خدا توکل کنند، از او کافی‌اند. به همین دلیل، برخی از افراد ثروتمند هستند که به دنبال لذت‌های دنیا هستند و از مشکلات درویشان بی‌خبرند. این قشر از توانگران هرگز به محنت دیگران توجهی نمی‌کنند و بر ثروت خود تکیه دارند، بدون اینکه از خدا بترسند یا به یاری نیازمندان فکر کنند.
گر از نیستی دیگری شد هلاک
مرا هست بط را ز طوفان چه باک
هوش مصنوعی: اگر از نبود کسی دچار هلاکت شوم، برایم مهم نیست که طوفان با چه شدتی می‌وزد.
و راکِباتِ نیاقٍ فی هَوادِجِها
لَم یَلتَفِتنَ اِلی مَن غاصَ فِی الکُثُبِ
هوش مصنوعی: سواران بر مرکب‌های خود در حال حرکت هستند و به کسی که در مشکلات و دشواری‌ها فرو رفته، توجهی ندارند.
دونان چو گلیم خویش بیرون بردند
گویند چه غم گر همه عالم مردند
هوش مصنوعی: چون دونان (افراد بی‌همت) گلیم خود را بیرون می‌برند، می‌گویند چه اهمیتی دارد اگر همه دنیا نابود شوند.
قومی بر این نمط که شنیدی، و طایفه‌ای خوان نعمت نهاده و دست کرم گشاده، طالب نام‌اند و معرفت و صاحب دنیا و آخرت، چون بندگان حضرت پادشاه عالم عادل مؤید مظفر منصور، مالک ازمّهٔ اَنام، حامی ثغور اسلام، وارث ملک سلیمان، اعدل ملوک زمان، مظفر الدنیا و الدین، اتابک ابی بکر سعد ادام الله ایامه و نصر اعلامه.
هوش مصنوعی: قومی که به این شکل توصیف شده، گروهی هستند که سفره‌ای از نعمت گسترده و دست یاری به سمت دیگران دراز کرده‌اند. این افراد به دنبال نام و معرفت هستند و هم در دنیا و هم در آخرت در جست‌وجوی مقام و جایگاه‌اند. مانند بندگان پادشاه عالم، که عادل و مورد تأیید است و مالک بر همه انسان‌ها، حامی مرزهای اسلام، وارث ملک سلیمان، و بهترین پادشاه زمان خود می‌باشد. او را به عنوان مظفر دنیا و دین، و اتابک ابی بکر سعد می‌شناسند که خداوند عمرشان را طولانی و نصرتشان را افزون فرماید.
پدر به جای پسر هرگز این کرم نکند
که دست جود تو با خاندان آدم کرد
هوش مصنوعی: پدر هرگز مانند پسر این کار زشت را انجام نمی‌دهد؛ چرا که دست بخشش تو با نسل آدمیان چه کار بزرگ و نیکویی کرده است.
خدای خواست که بر عالمی ببخشاید
تو را به رحمت خود پادشاه عالم کرد
هوش مصنوعی: خداوند خواسته است که از رحمت خود به تو ببخشد و تو را به مقام پادشاهی عالم نائل کند.
قاضی چو سخن بدین غایت رسانید وز حد قیاس ما اسب مبالغه درگذرانید، به مقتضای حکم قضا رضا دادیم و از مامضی درگذشتیم و بعد از مجارا طریق مدارا گرفتیم و سر به تدارک بر قدم یکدگر نهادیم و بوسه بر سر و روی هم دادیم و ختم سخن بر این بود:
هوش مصنوعی: وقتی قاضی به این نقطه از سخن رسید و دیگر نتوانست بیشتر از آن توضیح دهد، ما به ناچار به حکم او رضایت دادیم و از گذشته چشم‌پوشی کردیم. سپس با رویکردی صلح‌آمیز پیش رفتیم و با یکدیگر آشتی کردیم و بر سر و روی هم بوسه زدیم و صحبت‌مان با این نتیجه به پایان رسید.
مکن ز گردش گیتی شکایت ای درویش
که تیره‌بختی اگر هم بر این نسق مردی
هوش مصنوعی: ای درویش، از چرخش و تغییرات زندگی گله نکن؛ چرا که اگر در زندگی بداقبالی وجود دارد، باید بدانیم که همه انسان‌ها با این وضعیت مواجه‌اند.
توانگرا چو دل و دست کامرانت هست
بخور ببخش که دنیا و آخرت بردی
هوش مصنوعی: وقتی دل و دستت توانمند و موفق هستند، سعی کن از زندگی لذت ببری و به دیگران نیز دارایی‌های خود را ببخش، زیرا در این صورت هم در دنیا و هم در آخرت بهره‌مند خواهی شد.

خوانش ها

جدال سعدی با مدعی در بیان توانگری و درویشی به خوانش حمیدرضا محمدی
جدال سعدی با مدعی در بیان توانگری و درویشی به خوانش ابوالفضل حسن زاده

حاشیه ها

1389/06/18 15:09
مهرزاد شایان

الفقرُ فخری
فقر مایه ی فخر و مباهات من است
حدیث منسوب به پیامبر اکرم
اشاره به مقام فقر ذاتی در برابر غنای ذاتی خداوند است که اهل معرفت گویند و هم بیشتر اشاره به همان فقر ظاهری است که حقیقتا نداشتن امکانات دسترسی دارد نشان سلامت نفس و اخلاص دعوت او و مایه ی فخر و مباهات اوست

1389/06/18 16:09
مهرزاد شایان

: آیا پیامبر اسلام (ص) به فقر افتخار می کند؟!!!
‹‹ الفقر فخری ›› یعنی فقر، افتخار من است . این عبارت حدیثی است که گاه شنیده می شود ، برخی از خطباء و سخنرانان آن را، بر زبان جاری می کنند و واژه ‹‹ فقر›› را به معنی نداری و فقدان معیشت خوب، تنگدستی و بینوایی و عدم بضاعت مالی پنداشته اند. و به مردم القاء می کنند که پیامبر به نداری افتخار کرده است !. در مقابل این حدیث ‹‹ کاد الفقر ان یکون کفراً ›› یعنی ؛ فقر نزدیک است به کفر منجرّ شود. روایت شده است. چنانچه واژه ی فقر را در این دو حدیث به معنای ‹‹ نیاز مالی ›› بدانیم ، آیا به تناقضی آشکار بر نمی خوریم ؟!
راغب اصفهانی در ‹‹ المفـردات فی غریب القرآن ›› برای واژه ی ‹‹ فقر ›› چهار معنی و مراد مختلف برشمـرده است:
(1) فقر به سوی پروردگار که در دعای زیر به آن اشاره شده است : اللهمّ أغننی بالافتقار إلیک و لاتفقرنی بالإستغناء عنک ›› یعنی ؛ خدایا مرا بی نیاز گردان با نیازمند گرداندن من به سوی خودت و نیازمند نگردان مرا با بی نیازی من از خودت. و در آیه ی شریفه ‹‹... ربّ إنّی بما أنزلت الیَّ من خیرٍ فقیرٌ ‹‹ ( قصص /24 ) ترجمه ی آیه : ‹‹ ... پروردگارا من به هر خیری که سویم بفرستی سخت نیازمندم . ››و شاعر نیز نزدیک به همین مضمون سروده است :
ویعجبنی فقری الیک و لم یکن * لیعجبنی لولا محبّتــــک الفقر
شگفت انگیز است فقر ونیاز من به سوی ذات تو ، لکن ؛ فقر و نیاز من برای محبّت و دوستی با تو شگفت آور نیست.
(2) فقرروحی که مصداق آن ‹‹ حرص ›› است . همانگونه که در روایت شریف نبوی ( ص) وارد شده است : ‹‹ کاد الفقر أن یکون کفراً ›› چه بسا که حرص و آزمندی ، انسان را به وادی کفر بکشاند. و در مقابل آن بی نیازی روحی قرار دارد که فرمود : ‹‹ الغنی غنی النفس ›› : زیباترین مصداق بی نیازی ، بزرگ منشی و غنای درون است. و منظور این است که ، آنکه قناعت پیشه نکند ، وجود اموالش در بی نیازی او سودی نخواهد داشت.
نتیجه : ‹‹ الفقر فخری ›› یعنی فقر به درگاه الهی افتخار من است . کسی که خود را به درگاه الهی نیازمند و فقیر احساس می کند فرقی ندارد اینکه به لحاظ مال فقیر باشد یا غنی. شاعر می گوید :
خاک نشینی است سلیمانـِــیـَــــم * عــار بُوَد افســر سلطانـِـیــَــــم
هست چهل سال که می پوشمش * کهنــه نشـد خلعت عریانـِـیـَـــم
و ‹‹ کاد الفقر ان یکون کفرا ›› یعنی حرص و ولع ممکن است آدمی را به ناخوشنودی از قضا و قدر الهی ( در همین سایت مبحث قضا و قدرخدا موجود است ) و به کفر منجرّ کند . به مانند مورد قبلی تفاوتی ندارد در این مورد شخص حریص به لحاظ مال فقیر یا غنیّ باشد.
و مولانا می گوید :
چیســــت دنیـــــا از خــــدا غافــــل بُدَن * نی قُمــــاش و نقــــره و میــــزان و زن
شیخ اجلّ سعدی در گلستان آورده :
آن شنیدستی که در اقصای غور / بار سالاری بیفتــــاد از ستــور
گفت چشم تنگ دنیا دوســـت را / یا قناعــت پر کند یا خاک گـــور
یک مثل ترکمنی می گوید : ‹‹ غریب نامه غریب ، عقله غریب ! ، اودین بیله سوه غریب ›› یعنی آدم فقیر کیست ؟ کسی است که به عقل و اندیشه فقیر باشد ! کسی که به لحاظ عقل و اندیشه کمبود داشته باشد از فراهم کردن کمترین مایحتاج زندگی از قبیل ؛ آب و هیزم که در گذشته از مواهب طبیعی بوده و از رود و جنگل به راحتی تهیّه می شده ، عاجز و ناتوان است.
گرچه عادت پیامبران الهی چنین بوده که از خود مال و اموال به ارث نمی گذاردند و میراث داران آنها فقط ‹‹ عُلما ›› بوده اند ‹‹ العلماء ورثة الانبیاء ›› . لکن پیامبر عظیم الشأن اسلام که ‹‹ رحمة للعالمین ›› و‹‹ خاتم النبیین ›› است و در حقّ وی آمده ‹‹ لولاک لولاک لما خلقت الافلاک ›› ، در حدیثی برای امّت اسلام فرمودند :
‹‹ اعمل لدنیاک کأنّک تعیش ابداً و اعمل لآخرتک کأنّک تموت غداً ›› .
ترجمه : کارکن برای آبادانی دنیا گویی تا ابد زنده می مانی و کار کن برای آبادانی آخرتت گویی همین فردا می میری

1389/06/18 16:09
مهرزاد شایان

اولئکَ لَهم رزقٌ معلومٌ
آنان روزی معین خواهند داشت
سوره صافات آیه 41

1389/10/20 17:01
علیرضا

متن کامل نیست. نسخه فروغی صحیح تر از متن نوشته شده میباشد.اگر صلاح میدانید نسخه فروغی در سایت گنجانده شود
---
پاسخ: در صورتی که دوستان نقایص را (جزء به جزء و نه کلی) گزارش کنند به مرور تکمیل می‌شود.

1391/11/05 10:02

آره متنتون کامل نیست و چند تا کلمه و جمله جا افتادند. اگه خودتون یه بار دیگه این حکایت رو بخونید متوجه نواقص می شید. به عنوان مثال مصرع اول بیت زیر رو فراموش کردید بنویسید:
"دلی که حور بهشتی ربود و یغما کرد // کی التفات کند بر بتان یغمایی؟"
یا در چند خط بعد از بیت فوق، ابتدای عبارت زیر رو هم کامل نوشتید:
" ما در این گفتار و هر دو به هم گرفتار؛ هر بیدقی که براندی به دفع آن بکوشیدمی و هر شاهی که بخواندی به فرزین بپوشیدمی تا نقد کیسه ی همت درباخت و تیر جعبه ی حجت همه بیانداخت"
این حکایت از این اشتباهات کوچک زیاد داره لطفاً اصلاحش کنید. می تونید لینک های زیر رو هم یه نگاهی بندازید:
پیوند به وبگاه بیرونی/
پیوند به وبگاه بیرونی

1393/01/08 15:04
ناشناس

این حکایت در ذم توانگران کفور و درویشان ضجور، و در مدح توانگران شکور و درویشان صبور میباشد.
آنجا که ایدال توانگری و درویشی را اینگونه توصیف میکند:
"مقربان حق جل وعلا توانگرانند درویش سیرت و درویشانند توانگر همت و مهین توانگران آنست که غم درویش خورد و بهین درویشان آنست که کم توانگر گیرد و من یتوکل علی الله و هو حسبه"
چه خوبست آدمی با همت و کار و تلاش در صورت توانگر باشد و در سیرت دلکنده از مال منال دنیا بی اعتنا به آنها و نیتش خالص برای خدا و انفاق و فداکاری برای خانواده و جامعه باشد و چون درویشی باشد که صاحب بلند همت توانگر سیرت است و پشت به مال و جاه دنیا زندگی خود را وقف خدمت به بشریت در جهت خواست و رضای حق میکند

1393/02/04 14:05
ناشناس

در این حکایت توانگری و درویشی میتوانند بد یا خوب باشند درویشی خوب نه کار هر مدعیست و نه کاریست آسان، کشندگان نفس، فنا شدگان در حق،...

1393/02/17 12:05
ناشناس

آرمانشهر افلاطون جاییست که ثروت در دست توانگران شکور قرار گیرد

1393/07/25 10:09
علی

فواصل در بیت زیر اشتباه گذاشته شده که خوانش صحیح را سخت یا حتی غیر ممکن می کند.
گر بی هنر به مال کند کبر بر حکیم
کون خرش شمار، و گرگا و عنبرست
که باید اینگونه تصحیح شود:
گر بی هنر به مال کند کبر بر حکیم
کون خرش شمار، وگر گاو عنبرست
که بر اساس لغت نامه دهخدا گاو عنبر پستاندار عظیم الجثه دریائی شبیه به وال است که در دریا می ماند و می گویند عنبر فضله او است.

1394/07/17 16:10
منوچهر تلارمی

بادرود فراوان به پاس زحماتی که برای احیای فرهنگ وادب زبان فارسی متحمل می شوید
متن چاپ شده کامل نیست.چون بعد از بیت،
گر بی هنربه مال کند کبر برحکیم.....کون خرش شمار،وگر گاو عنبراست
گفتم مذمت اینان روا مدار که خداوند کرم اند، گفت غلط گفتی که بنده ی درمند،چه فایده چون ابر آذار اند و نمی بارند و چشمه ی آفتاب اند و بر کس نمی تابند، بر مرکب استطاعت سوارانند و نمی رانند، قدمی بهر خدا ننهند و درمی بی من و أذیٰ ندهند، مالی به مشقت فراهم آرند و به خسّت نگه دارند و به حسرت بگذارند، چنان که حکیمان گویند : سیم بخیل از خاک وقتی برآید که وی در خاک شود

1396/03/24 10:05
امین

این مصرع انطور صحیح است
"بی توشته چه تدبیر کنی وقت بسیج"
با توجه به کتاب گلستان سعدی بر اساس نسخه تصحیح شده مححدعلی فروغی انشارات قائم

1396/08/05 00:11
مزد۱

یکی تحرمه عشا بسته و دیگری منتظر عشا نشسته.

اشعار اغلاط تایپی دارد. خوبست اصلاح شود. فی المثل شعر:
گر بی هنر به مال کند کبر بر حکیم .... وگر گاو عنبر است. که (گرگا)
نوشته شده است.

در پاراگراف: شنیدم که درویشی را با حدثی بر خبثی بگرفتند ........ مصرع اول شعر نیامده است که چنین است:
دلی که حور بهشتی ربود و یغما کرد. کی التفات کند. ....

1402/10/18 20:01
Nariman Farmanfarma

روی طمع از خلق، ار مردی بپیچ

تسبیحِ هزار دانه بر دست مپیچ

 

بنظر شخص خودم اینگونه هم میتواند باشد و چه بسا که زیباتر هم خوانده میشود. شاید شما هم معقول و سنجیده بدانید وگرنه اصراری نیست