گنجور

حکایت شمارهٔ ۱

با طایفه دانشمندان در جامع دمشق بحثی همی‌کردم که جوانی در آمد و گفت: در این میان کسی هست که زبان پارسی بداند؟

غالب اشارت به من کردند.

گفتمش: خیر است!

گفت: پیری صد و پنجاه ساله در حالت نزع است و به زبان عجم چیزی همی‌گوید و مفهوم ما نمی‌گردد. گر به کرم رنجه شوی مزد یابی، باشد که وصیتی همی‌کند.

چون به بالینش فراز شدم این می‌گفت:

دمی چند گفتم بر آرم به کام
دریغا که بگرفت راه نفس
دریغا که بر خوان الوان عمر
دمی خورده بودیم و گفتند بس

معانی این سخن را به عربی با شامیان همی‌گفتم و تعجب همی‌کردند از عمر دراز و تأسف او همچنان بر حیات دنیا.

گفتم: چگونه‌ای در این حالت؟

گفت: چه گویم؟،

ندیده‌ای که چه سختی همی‌رسد به کسی
که از دهانش به در می کنند دندانی
قیاس کن که چه حالت بود در آن ساعت
که از وجود عزیزش به در رود جانی

گفتم: تصور مرگ از خیال خود به در کن و وهم را بر طبیعت مستولی مگردان که فیلسوفان یونان گفته‌اند مزاج ار چه مستقیم بود، اعتماد بقا را نشاید و مرض گرچه هایل، دلالت کلی بر هلاک نکند. اگر فرمایی طبیبی را بخوانم تا معالجت کند.

دیده بر کرد و بخندید و گفت:

دست بر هم زند طبیب ظریف
چون خرف بیند اوفتاده حریف
خواجه در بند نقش ایوان است
خانه از پایبند ویران است
پیرمردی ز نزع می نالید
پیرزن صندلش همی ‌مالید
چون مخبط شد اعتدال مزاج
نه عزیمت اثر کند نه علاج

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌نبشته

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

با طایفه دانشمندان در جامع دمشق بحثی همی‌کردم که جوانی در آمد و گفت: در این میان کسی هست که زبان پارسی بداند؟
هوش مصنوعی: من در جمع دانشمندان در دمشق نشسته بودم و در حال بحث بودیم که ناگهان جوانی وارد شد و پرسید: آیا در این جمع کسی هست که زبان فارسی را بداند؟
غالب اشارت به من کردند.
بیشتر آنها به من اشاره کردند.
گفتمش: خیر است!
به او گفتم: خیر است!
گفت: پیری صد و پنجاه ساله در حالت نزع است و به زبان عجم چیزی همی‌گوید و مفهوم ما نمی‌گردد. گر به کرم رنجه شوی مزد یابی، باشد که وصیتی همی‌کند.
گفت: یک پیرمرد صد و پنجاه ساله در حال مرگ است و به زبان عجمی از  چیزی می‌گوید که متوجه نمی‌شویم. اگر کمی مهربانی کنی و زحمت بکشی، ممکن است پاداشی بگیری و او شاید وصیتی دارد.
چون به بالینش فراز شدم این می‌گفت:
وقتی به بالین او رسیدم این را می‌گفت:
دمی چند گفتم بر آرم به کام
دریغا که بگرفت راه نفس
آرزومند بودم که چند وقت خوش باشم اما سختی فرارسید
دریغا که بر خوان الوان عمر
دمی خورده بودیم و گفتند بس
افسوس که از سفره نعمت‌های زندگی کمی خوردیم و به‌ما گفتند که بس است.
معانی این سخن را به عربی با شامیان همی‌گفتم و تعجب همی‌کردند از عمر دراز و تأسف او همچنان بر حیات دنیا.
ترجمه حرف‌های او را به آن مردم اهل شام گفتم و تعجب می‌کردند از این عمر دراز و در عین حال حسرت او به زندگی.
گفتم: چگونه‌ای در این حالت؟
گفتم: در این حال چگونه‌ای؟
گفت: چه گویم؟،
او گفت: چه بگویم؟
ندیده‌ای که چه سختی همی‌رسد به کسی
که از دهانش به در می کنند دندانی
آیا تا حالا ندیده‌ای که وقتی دندان کسی را می‌کشند چه حالی دارد!
قیاس کن که چه حالت بود در آن ساعت
که از وجود عزیزش به در رود جانی
حالا تصور کن ببین کسی که از وجود عزیزش جان به‌در رود‌، چه حالی دارد!
گفتم: تصور مرگ از خیال خود به در کن و وهم را بر طبیعت مستولی مگردان که فیلسوفان یونان گفته‌اند مزاج ار چه مستقیم بود، اعتماد بقا را نشاید و مرض گرچه هایل، دلالت کلی بر هلاک نکند. اگر فرمایی طبیبی را بخوانم تا معالجت کند.
گفتم‌: فکر مرگ را از خیال خود بیرون کن و این ترس را به خود راه مده زیرا فیلسوفان یونانی گفته‌اند که بدن هرچقدر سالم باشد بقای حیات، تضمین نشده و بیماری هم هرچقدر سخت باشد دلیل مردن نیست؛ اگر اجازه دهی یک پزشک را فرا بخوانم تا تو را معالجه کند؟
دست بر هم زند طبیب ظریف
چون خرف بیند اوفتاده حریف
هوش مصنوعی: طبیب ماهر وقتی حریف خود را بی‌حال و افتاده می‌بیند، دست به کار می‌شود و اقدام می‌کند.
خواجه در بند نقش ایوان است
خانه از پایبند ویران است
هوش مصنوعی: خواجه به زیبایی و تزیینات ایوان نگاه می‌کند، اما از زیر پاهایش خبر ندارد که خانه در حال خراب شدن است.
پیرمردی ز نزع می نالید
پیرزن صندلش همی ‌مالید
هوش مصنوعی: یک پیرمردی از درد و رنج خود به شدت ناله می‌کرد و در همان حال، پیرزن با دقت و نوازش، صندل او را می‌مالید.
چون مخبط شد اعتدال مزاج
نه عزیمت اثر کند نه علاج
هوش مصنوعی: وقتی که تعادل مزاج به هم می‌ریزد، نه تصمیمات تاثیرگذار خواهند بود و نه درمان‌ها می‌توانند مفید واقع شوند.

خوانش ها

حکایت شمارهٔ ۱ به خوانش حمیدرضا محمدی
حکایت شمارهٔ ۱ به خوانش ابوالفضل حسن زاده
حکایت شمارهٔ ۱ به خوانش فاطمه زندی
حکایت شمارهٔ ۱ به خوانش دریا قلیلی

حاشیه ها

1392/03/30 13:05
رضا شهنی

شعر اول حکایت دو بیت دارد
دمی چند گفتم برآرم به کام /دریغا که بگرفت راه نفس
دریغا که بر خوان الوان عمر/دمی خورده بودیم گفتند:بس
-
شعر آخر حکایت در مصرع دوم بیت اول حرف اشتباه است و کلمه درست خرف است به معنی کم عقل پیر
-از نسخه جمشید غلامی نهاد

1392/09/03 13:12
سارا سپهر

با سلام
دست بر هم زند طبیب ظریف
چون خرف بیند اوفتاده حریف
خرف به معنای کم عقل است .

1392/09/03 13:12
سارا سپهر

با سلام
دست بر هم زند طبیب ظریف
چون خرف بیند اوفتاده حریف
تصحیح فروغی
خرف به معنای پیری است که عقلش تباه شده باشد(دهخدا)

1394/09/25 10:11
mohamad

کسی معنی 4 بیت اخر را برا من میگه البته لغتاش را پیدا کردم معنی ابیات را میخوام

1396/01/05 06:04
حسین ترکمن نژاد

آقای محمد عزیز
منظور چهار بیت آخر این است که وقتی کار از کار گذشت و کهولتِ سن به غایت رسید، دیگر درمان ممکن نیست و مرگ حتمی است و سعی در علاج، کاریست باطل و بیهوده؛ درست مانند کسی که به نقش ایوان می‌پردازد در حالی که بنیان خانه ویران است.

1396/01/05 06:04
حسین ترکمن نژاد

البته متأسفانه در گلستانِ گنجور، خطاهای تایپی بسیاری دیده می‌شود و افتادگیهای فراوانی در آن وجود دارد. در همین ابیاتِ پایانی، در مصراعِ دومِ بیت نخست، باید «خَرِف» نوشته شود و نه «حرف»؛ نیز «اوفتاده»، نه «اوفتاد».
در ضمن واژۀ «عزیمت» در بیت پایانی، به معنای «افسون» است و ربطی به سفر کردن و رخت بربستن ندارد.

1396/11/25 17:01
۷

خانه از پای بند ویران است
خواجه در بند نقش ایوان است
شکل درست این بیت مشهور:
خانه از پای و بند(بست) ویران است
خواجه دربند نقش ایوان است
خا/ج/در/بن/د/نق/ش/ای/وا/نست
خا/ن/از/پا/ی/بن/د/وی/را/نست
بند به معنی پیوند
بست به معنی تکیه

1397/01/21 21:03
رضا

معنی جمله «مزاج ار چه مستقیم بود، اعتماد بقا را نشاید» چیه؟

1397/01/21 22:03
nabavar

رضا جان
مزاج ار چه مستقیم بود، اعتماد بقا را نشاید
سلامت بدن اگر چه کامل باشد ، نمی توان مطمئن بود که مرگ فرا نمی رسد.
زنده باشی

1397/01/28 02:03
عماد

نوروز 1397 هست و سالها همینطور مثل ابر بهاری می آیند و میروند.... بهترین وصف هم برای عمر همین شعره.....

1397/06/31 23:08
محمد ضیااحمدی

عزیمت یا عزیمه به معنای دعا هم هست و جمع آن عزایم میباشد ، که بر کاغذ نوشته بر بازوی بیمار می بندند

1398/06/06 15:09
Vafa

ای دریغ از عمر رفته

1399/01/27 19:03
ناصر اقتصادی

مهم‌ترین خطا در تحلیل و شناخت و مدیریت سیستم‌ها و ایجاد تغییر و بهبود سیستم‌ها، این است که مشکل سیستمی (Systemic problem) را با مشکل در سیستم (Problem in the system) اشتباه بگیریم.
motamem.org
من از شعرهای پایانی حکایت برای مشکل سیستمی سود جُستَم. رسیدگی به عنصری از سیستمی که در کلُ فَشَل است، آب در هاون کوبیدن است.

1399/03/17 11:06
سامان روح بخشان

با عرض سلام
دو حاشیه آخر که از زاویه رویکردهای نظام مند(سیستمی) به قطعه آخر شعر بود، بسیار زیبا و جذاب می نماید.
احسنت!
و در تکمیل این دو حاشیه: حتی وقتی همه مولفه های یک نظام به تنهایی و به درستی عمل میکنند ولی سیستم، عملکرد مناسبی ندارد یعنی مولفه ها سر جای خود نیستند و یا در زمان مناسب در مکان مناسب عمل نکرده اند، آن سیستم به هدف نمی رسد، چه رسد به اینکه اکثر مولفه ها نیز به درستی تنظیم نشده باشند. آنوقت باید گفت: خانه از پایبست ویران است.....

با سلام و با احترام خدمت دوستان
قطعا بسیاری از دوستان با توضیحاتی که راجع به معنی
دست برهم زند طبیب ظریف
چو حرف بیند اوفتاده حریف
ارائه شده قانع نشده اند.
متاسفانه در تاویل پیام چنین بیت و ابیات زیبایی.کم لطفی نموده اند.
باید عرض کنم که در مصرع دوم .حرف درست است.نه خرف
که معنی آن پیر خرفت باشد یا هر چیز دیگری
همانا واژه درست. حرف هست با تلفظ فتحه در
(ح) و (ر) و ساکن در (ف)
و معنی آن حریف علیه هست
یعنی
دست برهم زند طبیب ظریف
دست برهم میمالد یا به آرامی میزند طبیب نکته سنج و ریزبین
(یعنی با نگاهی تشخیص میدهد که مریض رفتنی هست)و تاسفی نمیخورد بواسطه کهولت سن مریض که در این حکایت اشارت بر این امر شده است
چون حرف بیند اوفتاده حریف
همانند حریفی (مثلا در مبارزه) که از افتادن و باختن حریفش مطمئن شده است
البته این شائبه پیش میاید که طبیب و بیمار .حریف مبارزه نیستند .که کاملا بجاست.
این قدرت کلام و لطافت و زیبایی بی بدیل و بی نظیر حضرت شیج اجل .سعدی هست.که به این زیبایی .کلام میراند.
باید توجه کنیم که این کلام را بیمار سالخورده حکایت .بر زبان میراند.
یعنی با زبان طنز به سعدی میفهماند که الان طبیب اگر بیاید .به همان دیده که در سطور بالا نگارش شد.به مرد رو به موت نظر میکند.
کلام آخر در وصف شیخ اجل
صبر بسیار بباید پدر پیر فلک را
تا دگر مادر گیتی چو تو فرزند بزاید

1399/12/28 07:02
منیر

متاسفانه حکایت تا پایان خوانش نمی شود. چرا؟؟؟؟

1399/12/28 19:02

@منیر:
خوانش بررسی شد. فایل از ابتدا تا انتها پخش می‌شود و مشکلی ندارد. احتمالا فایل روی دستگاه شما ناقص بارگذاری شده و اگر روی صفحه رفرش یا تازه‌سازی بزنید مشکل حل شود.

1400/08/10 18:11
زکریا مقتدری

در مورد سعدی فقط باید گفت:

اگر مرا به دعایی مدد کنی شاید

که آفرین خدا بر روان سعدی باد

1402/05/01 23:08
حمید ستوده

باتقدیم سلام و ادب، منت پذیرم اگر یکی از بزرگان معنی (پیر زن «صندلش» همی مالید). آیا منظور از «صندل» همان چوب صندل معروف است؟

1402/08/31 08:10
عزیز رادیو

در طب قدیم از پودر صندل به عنوان دارو استفاده می شده و اینجا کنایه از اینه که طرف در حال مرگ است و زنش برای او به دنبال داروست

1404/04/11 11:07
مظفر طاهری

دست بر هم زند طبیب ظریف 
چون خرف بیند اوفتاده حریف 
هنگامی که کاری به پایان می‌رسد حالت آن در زبان بدن و اشاره به این صورت است که دست‌ها را به هم می‌زند.
معمولا زمانی که کسی در حال مرگ است یا روی سر مرده به خاطر احترام ، افراد بسیار آرم حرف می‌زنند و بیشتر اشاره می‌کنند اینجا هم طبیب ظریف با اشاره دست(دست بر هم زدن) به کسان بیمار می‌فهماند که کار تمام است.
در مصرع دوم هم شاید خرف نبوده و تلف بوده به این صورت
دست بر هم زند طبیب ظریف 
چون تلف بیند اوفتاده حریف 
که تحقیق در این مورد از عهده سواد و امکانات حقیر خارج است

1404/06/24 04:08
محمد!

دست بر هم زند طبیب ظریف 
چون خرف بیند اوفتاده حریف

حریف: گاهی در آثار ادبا به معنای یار و هم صحبت آمده و گاهی هم به معنی مخاطب است. به نظرم به طور کلی باید کلمه حریف را به معنی  هم حرف در نظر بگیریم. از جمله:

گاهی انگشت حریفان از او در گوش و گهی بر لب که خاموش!

سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۲۰

 

و یا این بیت از حافظ:

دوش بر یادِ حریفان به خرابات شدم

خُمِ مِی دیدم، خون در دل و پا در گل بود

 

تا نظر اساتید چه باشد

1404/06/25 17:08
بابک چندم

حریف -> هم حرفه، همکار