حکایت شمارهٔ ۲۱
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوانش ها
حکایت شمارهٔ ۲۱ به خوانش حمیدرضا محمدی
حکایت شمارهٔ ۲۱ به خوانش ابوالفضل حسن زاده
حکایت شمارهٔ ۲۱ به خوانش فاطمه زندی
حاشیه ها
در مصراع دوم بیت اول واژه کرو - به معنی قایق کوچک - صحیح است و نه واژه گرو.
کاملا حق با علی آقاست که فرمودن مصرع دوم بیت اول واژه "کرو"بمعنی قایق کوچک درسته.نه گرو.دوستی هم که متن شعر رو قرائت میکنن دقت نکردن در حین خواندن واژه "پاکیزه رو" و "گرو" هم آوا نیستن و قافیه شعر از هم میپاشه.ولی واژه کرو بمعنی قایق هم آوای قافیه رو درست میکنه و هم معنی بیت رو که یک جوان پاکیزه رو با دیگری در قایق بودند و دچار طوفان شدند و الی آخر
---
پاسخ: با تشکر، علی رغم این که در متن تصحیح شادروان فروغی «گرو» آمده، طبق فرمودهٔ جنابعالی و علی آقا «کرو» جایگزین شد و خوانش نیز جایگزین شد.
با سپاس مگر اینکه "پاک رُو" را "پاک رَو" به معنای "نیکو رفتار" بخوانیم چنانکه استاد غلامحسین یوسفی خوانده اند دراینصورت با گِرو" قافیه درست میشود . توجه شود به اینکه سعدی بسیار اصرار داشته که واژه های غریب بکار نبرد چنانکه دکتر خزائلی گفته اند. ضمن اینکه اگر "پاک رُو" بخوانیم و تکرار آن یعنی "پاکیزه روی" در مصرع بعد از بلاغت بیت بشدت میکاهد. ر. ک. به "شرح گلستان" تالیف استادِ فقیدِ سعدی شناس دانشگاه مشهد غلامحسین یوسفی
تایتانیک نسخه اصلی
سعدی شیرین سخن شیرین گفتار واقعه تایتانیک (جک و رز) را در قرن هفتم به زیبایی طرح کرده است و اگر فیلم تایتانیک دیگری ساخته شود چقدر خوب بود که این شعر توسط یکی از خوانندگان سنتی بر روی تیتراژ پایانی خوانده شود. عالی است
بیت اول اینگونه بایستی خوانده شود :
جوانی پاکبازِ پاک رَو بود/ که با پاکیزه رویی در گِرو بود
پاک رَو = پاک رفتار
پاکباز = عاشقِ پاک نظر
پاکیزه روی = زیبا روی . "پاکیزه رویی" : یای آن یای نکره هست یعنی "یک زیبا رویی"
مصرع دوم: "که با پاکیزه رویی در گرو بود" = در گرو (گرفتار) عشقِ یک زیبارویی بود .
اینکه بعضی "پاک رَو" در مصرع اول به معنای نیکو رفتار را "پاک رُو" یعنی پاک چهره خوانده اند و در نتیجه در مصرع دوم گرو را "کِرُو" خوانده اند و کرو را "کشتی کوچک" معنی کرده اند ولی بنا به توضیح دکتر خزاِئلی :چون سعدی الفاظ غریب استفاده نمیکرده فلذا این واژه "گرو" باید درست باشد . استاد یوسفی نیز با نقل این مطلب ذیل بیت فوق بر آن صحه نهاده اند. اینطوری معنا سر راست تر میشود. موضوع این حکایت شبیه قصه ی تراژیک تایتانیک هست تو گویی آن قصه اقتباس از حکایت سعدی هست
بینظری سعدی، من چه در پای توریزم که پسند تو بود🌹🌹🌹
تایتانیک داشتیم، زمانی که تایتانیک وجود نداشت.
جوانی پاکباز پاکرو بود
که با پاکیزه رویی در کرو بود
*پاکباز: وارسته، عاشق، پاکباز نام مردانه نیز هست.
*کرو: کشتی، قایق.
جوانی عاشق و دلباخته، درون کشتی نشسته بود.
چنین خواندم که در دریای اعظم
به گردابی درافتادند با هم
*در اقیانوس کبیر ، کشتی آنها به گردابی افتاد و مشکلاتی پیش آمد.
چو ملاح آمدش تا دست گیرد
مبادا کاندر آن حالت بمیرد
*وقتی کشتیبان آمد تا به جوان کمک کند ، که غرق نشود ...
همی گفت از میان موج و تشویر
مرا بگذار و دست یار من گیر
* در میان آنهمه امواج و اضطراب، جوان گفت: دست من رو رها کن و برو به معشوقم_ یارم کمک کن.
در این گفتن جهان بر وی برآشفت
شنیدندش که جان میداد و میگفت
*با این سخن جوان، دنیا غضبناک شد و بهم ریخت، اما جوان هنگام جان دادن میگفت:
حدیث عشق از آن بطال منیوش
که در سختی کند یاری فراموش
* هیچ گاه حدیث و ادعای عاشقی را از آنها که در اوج سختی معشوق رو فراموش می کنند، نشنو و قبول نکن.
چنین کردند یاران زندگانی
ز کار افتاده بشنو تا بدانی
*چرا که عاشقان و یاران واقعی نیز در زندگانی همین کار را کرده اند.
این را از کسی که تجربه دارد بپرس
که سعدی راه و رسم عشقبازی
چنان داند که در بغداد تازی
که راه و رسم عشقبازی را سعدی طوری میداند و اشراف دارد که گویا یک شخص عرب در بغداد به زبان عربی اشراف و مسلط دارد.
دلارامی که داری دل در او بند
دگر چشم از همه عالم فرو بند
دلت رو به معشوقی بسپار که دل در گرو او دادی
و از تمام معشوقان دیگر عالم ، چشمانت رو فرو ببند و متعهد به معشوق و یار خودت باش
اگر مجنون لیلی زنده گشتی
حدیث عشق از این دفتر نبشتی
*اگر مجنون، که دلباخته لیلی بود، الان زنده میشد
او هم حدیث عشق رو اینگونه می نوشت و یادآوری میکرد.
دست شما درد نکنه خیلی عالی بود
کلمه منیوش در بیت ششم غلط است و اصلاً وجود ندارد، بجای آن بایستی "من یوش" جداگانه و با فاصله نوشته شود، من ضمیر و یوش فعل است، یوش به معنای جستجو کردن و یافتن است
حدیث عشق از آن بطال من یوش
شاه بیت حکایت اینه:
دلارامی که داری دل در او بند
گر چشم از همه عالم فرو بند
هر لحظه را دل به او بده تا عشق در زندگی جاری و ساری باشد
سعدی عزیز دوست دارم
سپاس از گنجور