گنجور

حکایت شمارهٔ ۲۱

جوانی پاکباز و پاکرو بود
که با پاکیزه رویی در کِرو بود
چنین خواندم که در دریای اعظم
به گردابی درافتادند با هم
چو ملاح آمدش تا دست گیرد
مبادا کاندر آن حالت بمیرد
همی گفت از میان موج و تشویر
مرا بگذار و دست یار من گیر
در این گفتن جهان بر وی برآشفت
شنیدندش که جان می‌داد و می‌گفت
حدیث عشق از آن بطال منیوش
که در سختی کند یاری فراموش
چنین کردند یاران زندگانی
ز کار افتاده بشنو تا بدانی
که سعدی راه و رسم عشقبازی
چنان داند که در بغداد تازی
دلارامی که داری دل در او بند
دگر چشم از همه عالم فرو بند
اگر مجنون لیلی زنده گشتی
حدیث عشق از این دفتر نبشتی

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌نبشته

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

جوانی پاکباز و پاکرو بود
که با پاکیزه رویی در کِرو بود
جوانی عاشق و نجیب به همراه دختری زیباروی بر کشتی سوار بودند.
چنین خواندم که در دریای اعظم
به گردابی درافتادند با هم
چنین شنیدم که در حین سفر و در دریایی بزرگ گرفتار گردابی شدند.
چو ملاح آمدش تا دست گیرد
مبادا کاندر آن حالت بمیرد
زمانیکه ناخدا دستش را برای کمک به جوان دراز کرد تا جان او را نجات دهد
همی گفت از میان موج و تشویر
مرا بگذار و دست یار من گیر
پسر جوان در میان امواج و آشوب به ناخدا گفت، مرا فراموش کن و یار مرا نجات بده!
در این گفتن جهان بر وی برآشفت
شنیدندش که جان می‌داد و می‌گفت
در همین موقع، امواج بزرگ‌تر و سهمگین‌تر شدند، جوان در حال غرق شدن بود ولی صدایش شنیده می‌شد که می‌گفت:
حدیث عشق از آن بطال منیوش
که در سختی کند یاری فراموش
حقیقت و واقعیت عشق را هرگز در سخنان شخصی که به عشق تظاهر می‌کند و ادعای عاشقی دارد ولی در مشکلات، معشوق و یارش را فراموش میکند، نخواهی یافت.
چنین کردند یاران زندگانی
ز کار افتاده بشنو تا بدانی
عاشقان واقعی اینگونه بودند و چنین زندگی کرده اند، این را از کسی بشنو که تجربه های بسیاری دارد.
که سعدی راه و رسم عشقبازی
چنان داند که در بغداد تازی
سعدی به همان خوبی و مهارتی که در بغداد به عربی فصیح و روان اشراف دارد، به همان اندازه نیز به راه و رسم درست عاشقی کردن اشراف و آگاهی دارد. 
دلارامی که داری دل در او بند
دگر چشم از همه عالم فرو بند
اگر معشوقی داری که با او در آرامشی و او را دوست داری، فقط به او متعهد باش و چشم از بقیه بردار.
اگر مجنون لیلی زنده گشتی
حدیث عشق از این دفتر نبشتی
اگر مجنون که عاشق لیلی بود، الان زنده می‌شد، او نیز از عشق اینگونه می‌نوشت و آنرا همینطور که گفتیم تعریف می‌کرد.

خوانش ها

حکایت شمارهٔ ۲۱ به خوانش حمیدرضا محمدی
حکایت شمارهٔ ۲۱ به خوانش ابوالفضل حسن زاده
حکایت شمارهٔ ۲۱ به خوانش فاطمه زندی

حاشیه ها

1399/07/18 16:10

در مصراع دوم بیت اول واژه کرو - به معنی قایق کوچک - صحیح است و نه واژه گرو.

1399/09/20 09:12
جمشید احمدی

کاملا حق با علی آقاست که فرمودن مصرع دوم بیت اول واژه "کرو"بمعنی قایق کوچک درسته.نه گرو.دوستی هم که متن شعر رو قرائت میکنن دقت نکردن در حین خواندن واژه "پاکیزه رو" و "گرو" هم آوا نیستن و قافیه شعر از هم میپاشه.ولی واژه کرو بمعنی قایق هم آوای قافیه رو درست میکنه و هم معنی بیت رو که یک جوان پاکیزه رو با دیگری در قایق بودند و دچار طوفان شدند و الی آخر
---
پاسخ: با تشکر، علی رغم این که در متن تصحیح شادروان فروغی «گرو» آمده، طبق فرمودهٔ جنابعالی و علی آقا «کرو» جایگزین شد و خوانش نیز جایگزین شد.

1402/08/03 22:11
عبدالعزیز میرخزیمه

با سپاس مگر اینکه "پاک رُو" را "پاک رَو" به معنای "نیکو رفتار" بخوانیم چنانکه استاد غلامحسین یوسفی خوانده اند دراینصورت با گِرو" قافیه درست میشود . توجه شود به اینکه سعدی بسیار اصرار داشته که واژه های غریب بکار نبرد چنانکه دکتر خزائلی گفته اند. ضمن اینکه اگر "پاک رُو" بخوانیم و تکرار آن یعنی "پاکیزه روی" در مصرع بعد از بلاغت بیت بشدت میکاهد. ر. ک. به "شرح گلستان" تالیف استادِ فقیدِ سعدی شناس دانشگاه مشهد غلامحسین یوسفی

1402/08/31 11:10
امیررضا نیک خو

تایتانیک نسخه اصلی

1402/08/31 14:10
حمید احمدیان

سعدی شیرین سخن شیرین گفتار واقعه تایتانیک (جک و رز) را در قرن هفتم به زیبایی طرح کرده است و اگر فیلم تایتانیک دیگری ساخته شود چقدر خوب بود که این شعر توسط یکی از خوانندگان سنتی بر روی تیتراژ پایانی خوانده شود. عالی است

1402/08/03 22:11
عبدالعزیز میرخزیمه

بیت اول اینگونه بایستی خوانده شود :

جوانی پاکبازِ پاک رَو بود/ که با پاکیزه رویی در گِرو بود

پاک رَو = پاک رفتار

پاکباز = عاشقِ پاک نظر

پاکیزه روی = زیبا روی . "پاکیزه رویی" : یای آن یای نکره هست یعنی "یک زیبا رویی"

مصرع دوم: "که با پاکیزه رویی در گرو بود" = در گرو (گرفتار) عشقِ یک زیبارویی بود .

اینکه بعضی "پاک رَو" در مصرع اول به معنای نیکو رفتار را "پاک رُو" یعنی پاک چهره خوانده اند و در نتیجه در مصرع دوم گرو را "کِرُو" خوانده اند و کرو را "کشتی کوچک" معنی کرده اند ولی بنا به توضیح دکتر خزاِئلی :چون سعدی الفاظ غریب استفاده نمیکرده فلذا این واژه "گرو" باید درست باشد . استاد یوسفی نیز با نقل این مطلب ذیل بیت فوق بر آن صحه نهاده اند. اینطوری معنا سر راست تر میشود. موضوع این حکایت شبیه قصه ی تراژیک تایتانیک هست تو گویی آن قصه اقتباس از حکایت سعدی هست

1402/11/01 11:02
ادبیات

بینظری سعدی، من چه در پای توریزم که پسند تو بود🌹🌹🌹

1403/08/09 09:11
عرب عامری.بتول

تایتانیک داشتیم، زمانی که تایتانیک وجود نداشت.

 

جوانی پاکباز پاکرو بود

که با پاکیزه رویی در کرو بود

 

*پاکباز: وارسته، عاشق، پاکباز نام مردانه نیز هست.

*کرو: کشتی، قایق.

جوانی عاشق و دلباخته، درون کشتی نشسته بود.

 

چنین خواندم که در دریای اعظم

به گردابی درافتادند با هم

 

*در اقیانوس کبیر ، کشتی آنها به گردابی افتاد و مشکلاتی پیش آمد.

 

چو ملاح آمدش تا دست گیرد

 مبادا کاندر آن حالت بمیرد

 

*وقتی کشتیبان آمد تا به جوان کمک کند ، که غرق نشود ...

 

همی گفت از میان موج و تشویر

مرا بگذار و دست یار من گیر

 

* در میان آنهمه امواج و اضطراب، جوان گفت: دست من رو رها کن و برو به معشوقم_ یارم کمک کن.

 

در این گفتن جهان بر وی برآشفت

شنیدندش که جان می‌داد و می‌گفت

 

*با این سخن جوان، دنیا غضبناک شد و بهم ریخت، اما جوان هنگام جان دادن میگفت:

 

حدیث عشق از آن بطال منیوش

که در سختی کند یاری فراموش

 

* هیچ گاه حدیث و ادعای عاشقی را از آنها که در اوج سختی معشوق رو فراموش می کنند، نشنو و قبول نکن.

 

چنین کردند یاران زندگانی

ز کار افتاده بشنو تا بدانی

 

*چرا که عاشقان و یاران واقعی نیز در زندگانی همین کار را کرده اند.

این را از کسی که تجربه دارد بپرس

 

که سعدی راه و رسم عشقبازی

چنان داند که در بغداد تازی

 

که راه و رسم عشقبازی را سعدی طوری می‌داند و اشراف دارد که گویا یک شخص عرب در بغداد به زبان عربی اشراف و مسلط دارد.

 

دلارامی که داری دل در او بند

دگر چشم از همه عالم فرو بند

 

دلت رو به معشوقی بسپار که دل در گرو او دادی 

و از تمام معشوقان دیگر عالم ، چشمانت رو فرو ببند و متعهد به معشوق و یار خودت باش

 

اگر مجنون لیلی زنده گشتی

حدیث عشق از این دفتر نبشتی

*اگر مجنون، که دلباخته لیلی بود، الان زنده میشد 

او هم حدیث عشق رو اینگونه می نوشت و یادآوری می‌کرد.

1403/08/20 05:11
امیرحسین ربیعی

دست شما درد نکنه خیلی عالی بود

1403/09/01 16:12
حمید سامانی

کلمه منیوش در بیت ششم غلط است و اصلاً وجود ندارد، بجای آن بایستی "من یوش" جداگانه و با فاصله نوشته شود، من ضمیر و یوش فعل است، یوش به معنای جستجو کردن و یافتن است

حدیث عشق از آن بطال من یوش

1403/11/13 08:02
کلاس اولی

شاه بیت حکایت اینه:

دلارامی که داری دل در او بند

گر چشم از همه عالم فرو بند

هر لحظه را دل به او بده تا عشق در زندگی جاری و ساری باشد

سعدی عزیز دوست دارم

سپاس از گنجور