گنجور

حکایت شمارهٔ ۲۸

درویشی را شنیدم که به غاری در نشسته بود و در به روی از جهانیان بسته و ملوک و اغنیا را در چشمِ همّتِ او شوکت و هیبت نمانده.

هر که بر خود درِ سؤال گشاد
تا بمیرد، نیازمند بوَد
آز بگذار و پادشاهی کن
گردنِ بی‌طمع بلند بوَد

یکی از ملوک آن طرف اشارت کرد که توقّع به کرمِ اخلاقِ مردان چنین است که به نمک با ما موافقت کنند. شیخ رضا داد، به حکمِ آن که اِجابتِ دعوت، سنّت است. دیگر روز مَلِک به عذرِ قدومش رفت. عابد از جای برجَست و در کنارش گرفت و تلطُّف کرد و ثَنا گفت. چو غایب شد، یکی از اصحاب پرسید شیخ را که: چندین ملاطفت امروز با پادشه که تو کردی، خلافِ عادت بود و دیگر ندیدیم‌. گفت نشنیده‌ای که گفته‌اند:

هر که را بر سِماط بنشَستی
واجب آمد، به خدمتش برخاست
گوش تواند که همه عمر وی
نشنوَد آوازِ دف و چنگ و نی
دیده شکیبد ز تماشایِ باغ
بی گل و نسرین به سر آرَد دِماغ
ور نبوَد بالش‌ِ آکنده پَر
خواب توان کرد، خَزَف زیرِ سَر
ور نبوَد دلبرِ همخوابه پیش
دست توان کرد در آغوشِ خویش
وین شکمِ بی‌هنر‌ِ پیچ‌پیچ
صبر ندارد که بسازد به هیچ

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌نبشته

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

درویشی را شنیدم که به غاری در نشسته بود و در به روی از جهانیان بسته و ملوک و اغنیا را در چشمِ همّتِ او شوکت و هیبت نمانده.
معنی «و ملوک و اغنیا را...»: همّتِ والایِ وی، شاهان و توانگران را به نظرِ تحقیر می‌نگریست.
هر که بر خود درِ سؤال گشاد
تا بمیرد، نیازمند بوَد
هر کس به رویِ خویش درِ خواهندگی و افزون‌طلبی باز کرد، تا وقتِ مرگ هم دستِ نیازش دراز خواهد بود؛
آز بگذار و پادشاهی کن
گردنِ بی‌طمع بلند بوَد
حرص را رها کن و در مُلکِ قناعت پادشاهی کن، زیرا مردِ قانع همواره سربلند و گردن‌فراز است.
یکی از ملوک آن طرف اشارت کرد که توقّع به کرمِ اخلاقِ مردان چنین است که به نمک با ما موافقت کنند. شیخ رضا داد، به حکمِ آن که اِجابتِ دعوت، سنّت است. دیگر روز مَلِک به عذرِ قدومش رفت. عابد از جای برجَست و در کنارش گرفت و تلطُّف کرد و ثَنا گفت. چو غایب شد، یکی از اصحاب پرسید شیخ را که: چندین ملاطفت امروز با پادشه که تو کردی، خلافِ عادت بود و دیگر ندیدیم‌. گفت نشنیده‌ای که گفته‌اند:
یکی از شاهانِ آن سرزمین فرمود که از بزرگواریِ خویِ نیکمردان چشمِ آن دارم که میهمانِ ما باشند و به شکستنِ پاره‌نانی بر خوانِ ما همداستانی کنند. پیر بپسندید، چه پذیرش دعوت در شریعت نیکوست. روز دیگر شاه برای پوزش‌خواهی از قدم رنجه کردنِ عابد به دیدارِ وی رفت...
هر که را بر سِماط بنشَستی
واجب آمد، به خدمتش برخاست
بر سفرهٔ هر کس زانو زنی، بلند شدن به چاکریِ وی بر تو واجب می‌شود.
گوش تواند که همه عمر وی
نشنوَد آوازِ دف و چنگ و نی
گوش می‌تواند تمام عمر را بی‌شنیدن نوای خوش دف و چنگ و نی سر کند و بسازد.
دیده شکیبد ز تماشایِ باغ
بی گل و نسرین به سر آرَد دِماغ
چشم بی‌تماشای باغ می‌تواند سر کند و بینی بدون بوی خوش گل و نسرین می‌تواند سر کند.
ور نبوَد بالش‌ِ آکنده پَر
خواب توان کرد، خَزَف زیرِ سَر
اگر بالش و سَرین نرم و از پَر ساخته‌‌، نداشته‌باشی می‌توان سفال و خشتی زیر سر نهاد و خوابید ( «خَزَف زیرِ سَر»: سر بر سفال نهادن [و خوابیدن])
ور نبوَد دلبرِ همخوابه پیش
دست توان کرد در آغوشِ خویش
اگر هم‌خوابه‌ای دوست‌داشتنی برای آغوش گرفتن نداشته باشی‌، می‌شود خود را در آغوش گرفت و خوابید.
وین شکمِ بی‌هنر‌ِ پیچ‌پیچ
صبر ندارد که بسازد به هیچ
ولی این شکمِ نابکارِ خودپسندِ ناراست را صبر و شکیبی نیست که هیچ چیزی نخورد یا به خورشی سرسری و اندک بس کند.

خوانش ها

حکایت شمارهٔ ۲۸ به خوانش حمیدرضا محمدی
حکایت شمارهٔ ۲۸ به خوانش ابوالفضل حسن زاده
حکایت شمارهٔ ۲۸ به خوانش افسر آریا
حکایت شمارهٔ ۲۸ به خوانش فاطمه زندی

حاشیه ها

1394/02/27 14:04
اجمل "احدی "

این شکم بی هنر پیچ پیچ
صبر ندارد که بسازد به هیچ
این حکایت و شعر ناص است . لطفأ تکمیلش کنید . تشکر از سایت پُر بار و قشنگ گنجور

1394/02/27 16:04
سیاوش بابکان

برخی ابیات گمشده این حکایت:
گوش تواند که همه عمر وی
نشنود آواز دف و چنگ و نی
دیده شکیبد، زتماشای باغ
بی گل و نسرین به سر آرد دماغ
گر نبود بالش آگنده پر
خواب توان کرد حجر زیر سر
...........
این شکم بی هنر پیچ پیچ.......

1398/04/16 00:07
سام

گر نبود بالش آگنده پر
خواب توان کرد خزف زیر سر
خزف به معنی سفال
به تصحیح: محمدعلی فروغی

1398/07/19 00:10
پیروز

چرا ناقص ؟ لطفا کامل کنید . از گنجور بعید بود

1399/01/28 10:03

در یک نسخهٔ خطی این دو بیت در انتها اضافه شده است:
گر [که؟ (حدس من چون مصرع به نظر مشکل وزنی دارد)] نفس کم شود از مردنش
دود به کیوان رسد از مردنش
گر چه خدا گفت کلوا واشربوا
در عقبش گفت ولا تسرفوا

1399/07/02 11:10
احمد آذرکمان ۰۴۹۰۳۰۰۶۶۹.a@gmail.com

ـــــ
1. در کنار خودم می خوابم. از یادداشت های روزانه ی #کافکا، ترجمه ی #بهرام_مقدادی، از صفحه ی اینستاگرام #مانا_روانبد
ـــــ
2. وَر نَبُوَد دلبرِ همخوابه پیش/دست توان کرد در آغوشِ خویش. #سعدی، #سایت_گنجور
ــــ
ـ با این تفاوت که جمله ی «کنار خودم می خوابم» پُرِ هوایِ مفعولیت است و جمله ی دست توان کرد در آغوش خویش، از هوایِ فاعلیت خالی نیست.
#احمد_آذرکمان، 12مهر99،حسن آباد فشافویه

1404/01/13 23:04
مهرناز

هر که بر خود در سوال گشاد ،...سوال از همون سایل و گدا و گدایی کردن میاد؟