گنجور

حکایت شمارهٔ ۱

پادشاهی را شنیدم به کُشتنِ اسیری اشارت کرد. بی‌چاره در آن حالتِ نومیدی مَلِک را دشنام دادن گرفت و سَقَط گفتن، که گفته‌اند: هر که دست از جان بشوید، هر چه در دل دارد بگوید.

وقتِ ضرورت چو نَمانَد گریز
دست بگیرَد سَرِ شَمشیرِ تیز
إِذا یَئِسَ الْإِنسانُ طالَ لِسانُهُ
کَسِنَّورٍ مَغْلُوبٍ یَصُولُ عَلَی الْکلبِ

مَلِک پرسید: «چه می‌گوید؟» یکی از وزرایِ نیک‌مَحضر گفت: «ای خداوند! همی‌گوید: وَ الْکاظِمِینَ الغَیْظَ وَ الْعافِینَ عَنِ النّاسِ». مَلِک را رحمت آمد و از سَرِ خونِ او درگذشت. وزیرِ دیگر که ضدّ او بود گفت: «ابنای جنسِ ما را نشاید در حضرتِ پادشاهان جز به راستی سخن گفتن. این مَلِک را دشنام داد و ناسزا گفت». مَلِک روی از این سخن در هم آورد و گفت: «آن دروغِ وی پسندیده‌تر آمد مَرا زین راست که تو گفتی، که رویِ آن در مصلحتی بود و بنایِ این بر خُبْثی». و خردمندان گفته‌اند: «دروغی مصلحت‌آمیز بِهْ که راستی فتنه‌انگیز».

هر که شاه آن کُنَد که او گوید
حیف باشد که جز نِکو گوید

بَر طاقِ ایوانِ فریدون نِبِشته بود:

جَهان اِی بَرادَر نَمانَد به کَس
دِل اَندَر جَهان‌آفرین بَند و بَس
مَکن تکیه بَر مُلْکِ دنیا و پُشت
که بسیار کَس چون تو پَروَرْد و کُشت
چو آهنگِ رَفتن کُنَد جانِ پاک
چه بَر تَخت مُردنْ، چه بَر رویِ خاک

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌نبشته

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

پادشاهی را شنیدم به کُشتنِ اسیری اشارت کرد. بی‌چاره در آن حالتِ نومیدی مَلِک را دشنام دادن گرفت و سَقَط گفتن، که گفته‌اند: هر که دست از جان بشوید، هر چه در دل دارد بگوید.
شنیده‌ام که پادشاهی به کشتن یک‌زندانی دستور داد؛ آن اسیر بیچاره در حالت ناامیدی و غم به پادشاه ناسزا گفت و دشنام‌ داد؛ (راست است‌که) گفته‌اند: «هرکس که از جان دست بشوید، هرچه در دل دارد، می‌گوید»
وقتِ ضرورت چو نَمانَد گریز
دست بگیرَد سَرِ شَمشیرِ تیز
هنگام بیچارگی که راه گریز بسته شود، دستِ برهنه با شمشیر بُرنده درآویزد و به جنگ برخیزد.
إِذا یَئِسَ الْإِنسانُ طالَ لِسانُهُ
کَسِنَّورٍ مَغْلُوبٍ یَصُولُ عَلَی الْکلبِ
چون آدمی نومید شود زبان درازی کند، چنانکه گربهٔ شکست خورده بر سگ تاختن آرد.
مَلِک پرسید: «چه می‌گوید؟» یکی از وزرایِ نیک‌مَحضر گفت: «ای خداوند! همی‌گوید: وَ الْکاظِمِینَ الغَیْظَ وَ الْعافِینَ عَنِ النّاسِ». مَلِک را رحمت آمد و از سَرِ خونِ او درگذشت. وزیرِ دیگر که ضدّ او بود گفت: «ابنای جنسِ ما را نشاید در حضرتِ پادشاهان جز به راستی سخن گفتن. این مَلِک را دشنام داد و ناسزا گفت». مَلِک روی از این سخن در هم آورد و گفت: «آن دروغِ وی پسندیده‌تر آمد مَرا زین راست که تو گفتی، که رویِ آن در مصلحتی بود و بنایِ این بر خُبْثی». و خردمندان گفته‌اند: «دروغی مصلحت‌آمیز بِهْ که راستی فتنه‌انگیز».
پادشاه که (زبان او را نمی‌دانست) پرسید: «چه می‌گوید؟» یکی از وزرای شایسته و بالیاقت گفت: ای پادشاه می‌گوید که «آنانکه خشم خود را فرومی‌خورند و از مردم در می‌گذرند»؛ پادشاه بر سر رحم آمد و از کشتن او دست‌کشید و او را بخشود. وزیر دیگری که (با آن وزیر) ضدیت و دشمنی داشت گفت: فرزندان قوم ما (یا ما وزیران) شایسته نیست که در حضور پادشاه جز راست چیزی بگوییم؛ آن اسیر، دشنام و ناسزا گفت» پادشاه از حرف او خشمگین شد و گفت: «آن دروغ او را بهتر از راست تو می‌دانم زیرا دروغ او بنابر نیکی و صلح بود اما راست تو برای بداندیشی و دشمنی» زیرا دانایان و خردمندان نصیحت کرده‌اند: «دروغی صلح‌آمیز که برای آشتی دادن باشد بهتر است از راستی که دشمنی و نفرت ایجاد کند»
هر که شاه آن کُنَد که او گوید
حیف باشد که جز نِکو گوید
کسی که شاه از او حرف‌شنوی دارد و شاه به‌حرف‌هایش عمل می‌کند؛ شایسته نیست که جز خیرخواهی و نیکویی چیز دیگری بگوید.
بَر طاقِ ایوانِ فریدون نِبِشته بود:
بر طاق کاخ فریدون نوشته‌شده بود:
جَهان اِی بَرادَر نَمانَد به کَس
دِل اَندَر جَهان‌آفرین بَند و بَس
ای عزیز، زندگی پایدار نیست و جهان به‌کسی وفا نکرده‌است؛ دل به پروردگار ببند‌، نه‌چیز یا کس دیگری.
مَکن تکیه بَر مُلْکِ دنیا و پُشت
که بسیار کَس چون تو پَروَرْد و کُشت
بر ثروت و قدرت خود و بر قوم و اجداد خود مغرور مشو که دنیا بسیار مانند تو را پرورید و از میان برد. (پشت در اینجا یعنی هر نسلی از طرف اجداد یا اولاد‌، تبار‌، دودمان)
چو آهنگِ رَفتن کُنَد جانِ پاک
چه بَر تَخت مُردنْ، چه بَر رویِ خاک
وقتی که مرگ فرا ‌می‌رسد؛ مردن بر تخت شاهی و کف خاک تفاوتی ندارند.

خوانش ها

حکایت شمارهٔ ۱ به خوانش حمیدرضا محمدی
حکایت شمارهٔ ۱ به خوانش دکتر مریم صمدی
حکایت شمارهٔ ۱ به خوانش اسماعیل فرازی کانال سکوت
حکایت شمارهٔ ۱ به خوانش سهیل قاسمی
حکایت شمارهٔ ۱ به خوانش مهرداد لشگری
حکایت شمارهٔ ۱ به خوانش علی معدلی
حکایت شمارهٔ ۱ به خوانش حجت الله عباسی
حکایت شمارهٔ ۱ به خوانش محمدرضا خسروی
حکایت شمارهٔ ۱ به خوانش فاطمه زندی
حکایت شمارهٔ ۱ به خوانش سید محمد هادی نبوی
حکایت شمارهٔ ۱ به خوانش پیمان شیخی
حکایت شمارهٔ ۱ به خوانش ابوالفضل حسن زاده

حاشیه ها

1389/06/18 23:09
مهرزاد شایان

الْکاظِمینَ الغَیْظَ وَ الْعافِینَ عَنِ النّاسِ
و آنان که خشم خود را رو می برند و از خطای مردمان در می گذرند
آیه 134 سوره آل عمران در صفت اهل ایمان
الَّذِینَ یُنفِقُونَ فِی السَّرَّاء وَالضَّرَّاء وَالْکَاظِمِینَ الْغَیْظَ وَالْعَافِینَ عَنِ النَّاسِ وَاللّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ
همانان که در فراخی و تنگی انفاق می‏کنند و خشم خود را فرو می‏برند و از مردم در می‏گذرند و خداوند نکوکاران را دوست دارد

1389/10/18 08:01
رسته

غلط:
ملک روی ازین سخن در هم آمد
درست:
ملک را روی ازین سخن در هم آمد
---
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.

1401/08/24 23:10
جواد مرادی

در واقع ملک روی از این سخن در هم آورد هست

1392/12/08 16:03
ﺭاﺳﺘﻴﻦ

ﻭاﻗﻌﺎ زﻳﺒﺎ ﺑﻮﺩ

1393/02/08 21:05
کمال پاینده

متن موجود دارای ایرادات فراوانی است که بدین شکل تصحیح می شود :پادشاهی را شنیدم که به کشتن اسیری اشارت کرد.بیچاره درحالت نومیدی به زبانی که داشت ملک را دشنام دادن گرفت وسقط گفتن که گفته اند :هرکه دست از جان بشوید هرچه دردل دارد بگوید.
اذا یئسَ الانسانُ طالَ لِسانُهُ
کَسنّورِ مغلوب یَصولُ عَلی الکلبِ
وقت ضرورت چو نماند گریز
دست بگیرد سر شمشیر تیز
ملک پرسید که چه می گوید.یکی از وزرای نیک محضر گفت:ای خداوند جهان همی گوید:[و]الْکاظِمینَ الغَیْظَ وَ الْعافِینَ عَنِ النّاسِ .ملک را رحمت دردل آمدو از سر خون او در گذشت .وزیر دیگر[که ضد او بود]گفت:ابنای جنس ما را نشاید در حضرت پادشاهان جز به راستی سخن گفتن .این ملک را دشنام داد و سقط گفت.ملک روی ازاین سخن درهم کشیدوگفت:مراآن دروغ پسندیده تر آمد ازاین راست که توگفتی که روی آن در مصلحتی بود و بنای این بر خبثی .[و]خردمندان گفته‌اند :دروغی مصلحت آمیز به از راستی فتنه‌انگیز.
هر که شاه آن کند که او گوید
حیف باشد که جز نکو گوید
بر طاق ایوان فریدون نبشته بود
جهان ای برادر نماند به کس
دل اندر جهان آفرین بند و بس
مکن تکیه بر ملک دنیا و پشت
که بسیار کس چون تو پرورد و کشت
چو آهنگ رفتن کند جان پاک
چه بر تخت مردن چه بر روی خاک

1394/03/24 17:05
مجید محمدپور

سقط گفتن . [ س َ ق َ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) زشت گفتن . بد گفتن :

1394/03/24 17:05
مجید محمدپور

اذا یئس الانسان طال لسانه
کسنور مغلوبٍ یصول علی الکلب
(چون انسان به غایت مأیوس شود، زبانش دراز می‌گردد، یعنی زبان‌درازی می‌کند. و این همانند حالت گربه درمانده مضروب و مغلوب است که از زور درماندگی، بیم و باک را کنار می‌گذارد و به سگ (درنده هم) حمله می‌کند.

1394/03/24 17:05
مجید محمدپور

فرهنگ فارسی معین
(خُ) [ ع . ] (اِمص .) 1 - پلیدی ، ناپاکی . 2 - بدذاتی ، بدسرشتی .

1395/01/20 23:03
rahnomaei rahnomaei@gmail.com

مکن تکیه بر ملک دنیا و پشت

که بسیار کس چون تو پرورد و کشت
باسلام و احترام؛ این بیت از اسدی طوسی است.

1397/12/13 03:03
قدیر دمیر

بسیار زیباست

1397/12/13 04:03
قدیر دمیر

سعدی را زیاد دوست دارم

1397/12/14 08:03
سعید

اشکالات متن را تصحیح نمیکنید؟ عاشق سایت گنجور هستم و دوست دارم حتی یک ایراد هم نداشته باشد.

1398/07/14 20:10
محمدعلی طهماسب زاده

به گفته یان ریپکا شرق شناس چک:

سعدی بیش از آن که تابع اخلاق به‌صورت مطلق و فلسفی باشد، مصلحت‌اندیش است و ازین‌رو اصولاً نمی‌تواند طرفدار ثابت و بی‌چون‌وچرای قاعده‌ای باشد که احیاناً در جای دیگری آن را بیان کرده‌است. مثلاً راستگویی یک ارزش است؛ اما ممکن است شرایطی واقع شود که مصلحت، دروغ گفتن را ایجاب کند. سعدی در اولین حکایت از فصل اول گلستان، شرایطی را تصویر کرده‌است که در آن ارزش راست‌گویی زیر پا گذاشته می‌شود؛ در غیر این صورت نادانی پادشاه و بی‌رحمی وزیرانش باعث کشتار بی‌مورد می‌شود. سعدی در عالم واقع نیز به‌طور مطلق از یک سری قواعد اخلاقی ثابت پیروی نکرده‌است.

1404/01/11 18:04
فرهود

سعدی در اینجا هم از قاعده اخلاقی پیروی کرده است؛ آن‌وزیر، مهرورزی و شفقت را بر منافع خود ترجیح داده است.

1399/09/27 21:11
سعید

یادمه معلم ادبیاتمون می گفت: ویکتور هوگو در کتاب بینوایان سعی کرده همچین شرایطی رو به تصویر بکشه که:
«دروغی مصلحت آمیز به که راستی فتنه انگیز»
وقتی «ژان‌وال‌ژان» شمعدونی‌های کلیسا رو می‌دزده و کشیش به مامورا میگه که خودش شمعدونی‌ها رو به ژان وال ژان داده تا دستگیرش نکنن!
هردو به تصویر کشیده‌اند اما این کجا و آن کجا!

1399/09/13 16:12
سارا

کلام سعدی بی نهایت زیباست.کمتر کسی مطالب پند رو به این خوبی بیان میکنه

1401/04/27 13:06
محسن جهان

تفسیر ابیات ۷ الی ۹ فوق:

چه زیبا و بدون تکلف "سعدی عزیز" بیان می‌کند:

ای دوست و برادر به این دنیای خاکی دلبسته نشو، بلکه بایست فقط به آن قدرت مطلق جهان آفرین عشق ورزید.

هیچگاه تکیه گاه و پناه خود را این جهان پست قرار مده، که بسیاری مانند تو را در خود پروراند و به کام مرگ کشاند.

و زمانیکه روح و جان انسان آهنگ سفر به دنیای باقی کند، هیچ فرقی ندارد که بر تخت پادشاهی تکیه زده باشی و یا‌ زاغه نشین و بینوا بوده باشی.

1402/07/16 20:10
قصه دون

این حکایت جذاب را به زبان ساده امروزی با عنوان داستان اسیر و وزیر نیک خواه در قصه دون بخوانید.

1403/10/05 19:01
F ...tu

چون از هوش مصنوعی است بعضی چیز های متون کهن را ندارد و ذکر نمی کند