گنجور

شمارهٔ ۴

قیامتست سفر کردن از دیار حبیب
مرا همیشه قضا را قیامتست نصیب
به ناز خفته چه داند که دردمند فراق
به شب چه می‌گذراند علی‌الخصوص غریب؟
به قهر می‌روم و نیست آن مجال که باز
به شهر دوست قدم در نهم ز دست رقیب
پدر به صبر نمودن مبالغت می‌کرد
که ای پسر بس از این روزگار بی‌ترتیب
جواب دادم از این ماجرا که ای بابا
چو درد من نپذیرد دوا به جهد طبیب
مدار توبه توقع ز من که در مسجد
سماع چنگ تأمل کنم نه وعظ خطیب
به مکتب ارچه فرستادی‌ام نکو نامد
گرفته ناخن چنگم به زخم چوب ادیب
هنوز بوی محبت ز خاکم آید اگر
جدا شود به لحد بند بندم از ترکیب
به اختیار ندارد سر سفر سعدی
ستم غریب نباشد ز روزگار عجیب

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قیامتست سفر کردن از دیار حبیب
مرا همیشه قضا را قیامتست نصیب
هوش مصنوعی: سفر کردن از سرزمین beloved (عزیز) من مانند قیامت است و همیشه برایم سرنوشت و قضا و قدر مانند قیامت به نظر می‌رسد.
به ناز خفته چه داند که دردمند فراق
به شب چه می‌گذراند علی‌الخصوص غریب؟
هوش مصنوعی: کسی که در حالت خواب و راحتی است، چه می‌داند که کسی در دوری و جدایی چگونه شب را سپری می‌کند، به‌ویژه اگر آن شخص غریب باشد؟
به قهر می‌روم و نیست آن مجال که باز
به شهر دوست قدم در نهم ز دست رقیب
هوش مصنوعی: به خاطر ناراحتی از کسی فعلاً از شهر دوست دور می‌شوم و فرصتی برای برگشت به آنجا ندارم، زیرا در این مدت رقیب باعث دوری‌ام شده است.
پدر به صبر نمودن مبالغت می‌کرد
که ای پسر بس از این روزگار بی‌ترتیب
هوش مصنوعی: پدر به تحمل و بردباری تأکید می‌کرد و می‌گفت: ای پسر، پس از این روزهای بی‌نظم و آشفته، صبر داشته باش.
جواب دادم از این ماجرا که ای بابا
چو درد من نپذیرد دوا به جهد طبیب
هوش مصنوعی: جواب دادم که وقتی درمان درد من مورد قبول قرار نمی‌گیرد، حتی اگر پزشک زحمت بکشد فایده‌ای ندارد.
مدار توبه توقع ز من که در مسجد
سماع چنگ تأمل کنم نه وعظ خطیب
هوش مصنوعی: در اینجا به نظر می‌رسد که شاعر می‌گوید که از او توقع نداشته باشید که به راحتی توبه کند یا در مسجد تنها به شنیدن نصیحت‌های خطیب بسنده کند. او به جای وعظ و نصیحت، به تأمل و تفکر در محتوای موسیقی و زیبایی‌های آن علاقه‌مند است. در واقع، او از توبه و نصیحت‌های سطحی فاصله می‌گیرد و به عمق احساسات و تجربه‌های خود توجه دارد.
به مکتب ارچه فرستادی‌ام نکو نامد
گرفته ناخن چنگم به زخم چوب ادیب
هوش مصنوعی: اگرچه به مدرسه فرستادمم، اما نتیجه‌اش خوب نبود؛ به جای یادگیری صحیح، زخم و درد ناشی از ضربه‌های چوبی معلم را تجربه کرده‌ام.
هنوز بوی محبت ز خاکم آید اگر
جدا شود به لحد بند بندم از ترکیب
هوش مصنوعی: اگرچه از خاک جدا شوم و به قبر روم، هنوز بوی محبت در من باقی خواهد ماند و این احساس عمیق نمی‌تواند از بین برود.
به اختیار ندارد سر سفر سعدی
ستم غریب نباشد ز روزگار عجیب
هوش مصنوعی: زندگی انسان از اختیار او خارج است و در این سفر که سعدی در آن قرار دارد، درد و رنج غریبی از حوادث عجیب روزگار وجود دارد.

خوانش ها

تکه ۴ به خوانش محسن لیله‌کوهی
شمارهٔ ۴ به خوانش فاطمه زندی

حاشیه ها

1391/05/29 15:07

beit sevom. mesra aval. vazn naghes ast. shayad baabaa behtar bashad.

1394/04/09 18:07
کسرا

سعدی باری دل همه شعر گفته.. چه اون فراق کشیده چه اون خیانت دیده چه اون به وصال رسده و نرسیده... همه و همه .. سعدی همه رو درک کرده... چه خوبه که سعدی بیشتر شناخته شه توو مردم و جامعه ما...
2 بیت آغازین این شعر خیلی سنگین و پر مفهومه...

1394/09/27 09:11
کسرا

اصلاح میکنم... باری = برای

1396/01/29 18:03
سیاوش خاکسار

در مصراع دوم از بیت هفتم کلمه ی " چنگم " به اشتباه " چکنم " نوشته شده
گرفته ناخن چنگم به زخم ، چوب ادیب

1396/01/29 18:03
محمدخاکسار

در بیت پنجم مصراع اول کلمه ی آخر بابا بوده است

1396/08/27 19:10
۷

این غزل از نزاری قهستانی است(برسد به دست فروغی)
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۸۵

1397/04/13 22:07

سلام واقعا اصالت این شعر از کیست سعدی یا نزاری؟
قیامت است سفر کردن از دیار حبیب
مرا همیشه قضا را قیامت است نصیب
به ناز خفته چه داند که دردمند فراق
به شب چه می گذراند علی الخصوص غریب
به قهر می روم و نیست آن مجال که باز
به شهر دوست قدم در نهم ز دست رقیب
پدر به صبر نمودن مبالغت می کرد
که ای پسر بس از این روزگار بی ترتیب
جواب گفتم از این ماجرا بس ای بابا
که درد ما نپذیرد دوا به جهد طبیب
مدار توبه توقع ز من که در مسجد
سماع چنگ تامّل کنم نه وعظ خطیب
به مکتب از چه فرستادی ام نکو ناید
گرفت ناخن چنگی به ضرب چوب ادیب
هنوز بوی محبت زخاکم آید اگر
جدا شود به لحد بند بندم از ترکیب
به اختیار نزاری سفر نکرد آری
ستم غریب نباشد ز روزگار غریب
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۸۵