گنجور

غزل شمارهٔ ۸۲

هزار سختی اگر بر من آید آسان است
که دوستی و ارادت هزار چندان است
سفر دراز نباشد به پای طالب دوست
که خار دشت محبت گل است و ریحان است
اگر تو جور کنی جور نیست، تربیتست
و گر تو داغ نهی داغ نیست، درمان است
نه آبروی که گر خون دل بخواهی ریخت
مخالفت نکنم آن کنم که فرمان است
ز عقل من عجب آید صوابگویان را
که دل به دست تو دادن خِلاف در جان است
من از کنار تو دور اوفتاده‌ام نه عجب
گرم قرار نباشد، که داغِ هجران است
عجب در آن سر زلف مُعَنْبَرِ مَفتول
که در کنار تو خسبد چرا پریشان است؟
جماعتی که ندانند حظ روحانی
تفاوتی که میان دَواب و انسان است
گمان برند که در باغ عشق، سعدی را
نظر به سیب زنخدان و نار پستان است
مرا هرآینه خاموش بودن اولی‌تر
که جهل پیش خردمند عذر نادان است
وَ ما أُبَرِّئُ نَفْسی و لا أُزَکِّیها
که هر چه نقل کنند از بشر در امکان است

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هزار سختی اگر بر من آید آسان است
که دوستی و ارادت هزار چندان است
هوش مصنوعی: اگر هزار مشکل و سختی هم به سراغم بیاید، باز هم برای من آسان است زیرا محبت و دوستی‌ام نسبت به تو بسیار بیشتر از اینهاست.
سفر دراز نباشد به پای طالب دوست
که خار دشت محبت گل است و ریحان است
هوش مصنوعی: آدمی که به دنبال محبت و دوستی است، باید بداند که راه عشق و محبت طولانی نیست و موانع و سختی‌ها در این مسیر مانند خاری در دشت هستند، اما در کنار آن‌ها زیبایی‌هایی هم چون گل و ریحان وجود دارد که ارزش تلاش را دارد.
اگر تو جور کنی جور نیست، تربیتست
و گر تو داغ نهی داغ نیست، درمان است
هوش مصنوعی: اگر تو با محبت و نیکی رفتار کنی، کار بدی نیست؛ بلکه تربیت و آموزش است. و اگر تو زخم و ناراحتی به کسی وارد کنی، آن هم زخم نیست؛ بلکه برای او درمانی خواهد بود.
نه آبروی که گر خون دل بخواهی ریخت
مخالفت نکنم آن کنم که فرمان است
هوش مصنوعی: اگر بخواهی که من برای حفظ آبرویم خون دل بریزم، مخالفت نمی‌کنم و آنچه را که دستور است انجام می‌دهم.
ز عقل من عجب آید صوابگویان را
که دل به دست تو دادن خِلاف در جان است
هوش مصنوعی: عقل من به این موضوع تعجب می‌کند که چگونه افراد عاقل و مدبر می‌توانند دل و جان خود را به دست تو بسپارند، چرا که این کار با ذات انسان در تضاد است.
من از کنار تو دور اوفتاده‌ام نه عجب
گرم قرار نباشد، که داغِ هجران است
هوش مصنوعی: من از تو دور مانده‌ام و انتظار ندارم که حالتی آرامش‌بخش داشته باشم، زیرا داغ دوری و جدایی مرا می‌آزارد.
عجب در آن سر زلف مُعَنْبَرِ مَفتول
که در کنار تو خسبد چرا پریشان است؟
هوش مصنوعی: شگفتا که چه خبری در آن سر زلف تابیده و پیچی وجود دارد که در کنار تو خوابیده و چرا چنین بی‌قرار و ناآرام است؟
جماعتی که ندانند حظ روحانی
تفاوتی که میان دَواب و انسان است
هوش مصنوعی: افرادی که از معنویت و ویژگی‌های روحانی غافلند، درک نمی‌کنند که چه تفاوتی بین انسان و حیوانات وجود دارد.
گمان برند که در باغ عشق، سعدی را
نظر به سیب زنخدان و نار پستان است
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که برخی فکر می‌کنند سعدی فقط به زیبایی‌های ظاهری عشق، مانند سیب‌های زیبای مو و نارنجی‌های سینه، توجه دارد.
مرا هرآینه خاموش بودن اولی‌تر
که جهل پیش خردمند عذر نادان است
هوش مصنوعی: بهتر است آدم در مواقعی که اطلاعات کافی ندارد، سکوت کند. زیرا نادانی در برابر دانا، به نوعی می‌تواند توجیه‌کننده‌ی نادانی او باشد.
وَ ما أُبَرِّئُ نَفْسی و لا أُزَکِّیها
که هر چه نقل کنند از بشر در امکان است
هوش مصنوعی: من هیچ‌گونه ادعایی درباره پاک بودن خود ندارم و نمی‌خواهم خود را از خطاها و نقص‌ها مبرا سازم، چرا که هر آنچه درباره انسان گفته‌شود، ممکن است درست باشد.

خوانش ها

غزل ۸۲ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل ۸۲ به خوانش فاطمه زندی
غزل ۸۲ به خوانش سعیده تهرانی‌نسب
غزل ۸۲ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل ۸۲ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۸۲ به خوانش مریم فقیهی کیا
غزل ۸۲ به خوانش محسن لیله‌کوهی
غزل شمارهٔ ۸۲ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۸۲ به خوانش امیر اثنی عشری

حاشیه ها

1389/06/18 23:09
مهرزاد شایان

و ما ابری نفسی و لا ازکیها****
من نفس خودرا از گناه بری نمی دانم و دامن خودرا پاک از آلودگی نمی شمارم
قسمت اول « وما ابرء نفسی » از ایه 53 سوره یوسف اقتباس شده است
وَمَا أُبَرِّیءُ نَفْسِی إِنَّ النَّفْسَ لأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ مَا رَحِمَ رَبِّیَ إِنَّ رَبِّی غَفُورٌ رَّحِیمٌ
و من نفس خودرا از گناه بری نمی دانم چرا که نفس قطعا به بدی امر می‏کند مگر کسی را که خدا رحم کند زیرا پروردگار من آمرزنده مهربان است

1394/07/03 17:10
شایق

با سلام ( جماعتی که ندارند حظ روحانی ..... تفاوتی که میان دواب و انسانست ...... گمان برند که در باغ عشق سعدی را ..... نظر به سیب زنخدان و نار بستانست...... مرا هر اینه خاموش بودن اولیتر .....که جهل بیش خردمند عذر نادانست ) سعدی می فرماید جماعتی که تا بحال لذت روحانی و معنوی را درک نکرده اند و این لذت معنوی است که تفاوت انسان و حیوان را مشخص میکند گمان میکنند که سعدی عاشق نار بستانهای زمان خود است اما جهل انان عذرشان است و من این عذر را می بذیرم و ساکت و خاموش می نشینم

1394/08/02 22:11
بی نام

بیت ششم
دور اوفتاده ام بجای دور افتاده ام
---
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.

1396/02/01 04:05
زهرا

شایق (یا شایدم شقایق!) جان
فکر می کنم اون نار بستان نیست
نار پستانه
اضافه تشبیهی در واقع
با عبارت سیب زنخدان هم بیشتر جوره
انکار این که سعدی عاشق ظواهره

1397/12/15 17:03
نیما

با نظر سرکار خانم زهرا مواقفم
سیب زنخدان :عبارت و تعبیریست شاعرانه که چانه ای زیبا مثل سیب را تجسم میکند
نارپستان : دختر یا زنی که پستان‌های او سخت و سفت باشد و آویخته نباشد همانند انار

1397/12/15 17:03
نیما

اصلاح میکنم
موافقم*

1400/09/17 18:12
محمد حسن ارجمندی

و ما ابرئ نفسی و لا ازکیها..............که هر چه نقل کنند از بشر در امکان است

 

مصراع اول بیت آخر این غزل، تلمیح دارد به آیة 53 سورة یوسف که می‌فرماید:


وَمَا أُبَرِّئُ نَفْسِی ۚ إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّی ۚ إِنَّ رَبِّی غَفُورٌ رَحِیمٌ ﴿٥٣﴾

 

من خود را از گناه تبرئه نمی کنم؛ زیرا نفس طغیان گر، بسیار به بدی فرمان می دهد مگر زمانی که پروردگارم رحم کند؛ زیرا پروردگارم بسیار آمرزنده و مهربان است. (۵۳)

 

 گفتنی است عبارت«لا ازکیها» جزء این آیه نیست.

1401/07/02 22:10
فاطمه زندی

هزار سختی اگر بر من آید ، آسان است

که دوستیّ و ارادت هزار چندان است

معنی بیت اول

۱  _اگر در راه دوست هزاران سختی بر من تحمیل شود ، آنها را به آسانی تحمّل می کنم . زیرا مهرورزی و میل ما به دوست هزار بار بیش از آن است که تصوّر شود . [ ارادت = دوستی از روی اخلاص و توجّه خاص ]

سفر دراز نباشد به پای طالب دوست 

که خار دشت محبّت گل است و ریحان است

معنی بیت دوم 

۲  _سفر برای پای کسی که دوست را می طلبد دراز به نظر نمی آید . زیرا در قلمرو محبّت که به دشتی می ماند ، خارهای خلنده و رنج و سختی مثل گل و ریحان ، لطیف و دوست داشتنی است . [ گل = گل سرخ / ریحان = گیاهی است علفی به رنگ های سفید و گلی و گاهی هم بنفش و مجتمع که در گنار برگ های انتهایی ساقه قرار دارند و به معنی هر گیاه خوشبوست ( گل و گیاه در ادبیات منظوم فارسی ) ]

اگر تو جَور کنی ، جور نیست ، تربیت است 

وگر تو داغ نهی ، داغ نیست ، درمان است 

معنی بیت سوم

۳  _اگر تو بر من جور و ستم روا داری ، آن را جوری در راه پرورش دادن تلقّی می کنم و اگر داغ گذاری ، آن را وسیله ای برای درمان نهایی خویش می پندارم . [ تربیت = پروراندن ، احسان و تفقّد نسبت به شاعر و دیگر زیردستان (لغت نامه) / داغ = سوزش و حرارت ]

نه آبروی ، که گر خون دل بخواهی ریخت 

مخالفت نکنم ، آن کنم که فرمان است

معنی بیت چهارم

۴  _نه تنها اگر آبرویم را بریزی ، بلکه اگر خونم را هم بریزی ، مخالفتی ندارم . بلکه کاری را انجام می دهم که تو فرمان دهی .

ز عقل من عجب آید صواب گویان را 

که دل به دست تو دادم ، خلاف در جان است

معنی بیت پنجم

۵  _آنان که به پندار خویش صواب را تشخیص می دهند ، از عقل من درشگفتند که چرا عاشق تو شدم . آری ، اختلاف من با ایشان در این است که من جان داده ام ، ولی ایشان می پندارند که من تنها دل داده ام و عاشق شده ام . [ صواب گویان = راستگویان ، درستگویان ، کسانی که سخن به صواب گویند ، مقابل خطاگویان / خلاف = اختلاف ، قبول نکردن / دل به دست کسی دادن = کنایه از عاشق و شیفتۀ کسی شدن ]

من از کنار تو دور افتاده ام ، نه عجب

گَرَم قرار نباشد ، که داغ هجران است

معنی بیت ششم

۶  _من از تو دور شده ام و این ، داغ جدایی است بر جان من . پس تعجّبی ندارد اگر بی آرام باشم .

عجب در آن سر زلف مُعَنبَر مفتول 

که در کنار تو خسبد ، چرا پریشان است

معنی بیت هفتم 

۷  _درشگفتم از اینکه چرا آن سر زلف خوشبوی درهم بافته که در کنار تو می خوابد و باید آرام یابد ، آشفته است .

[ معنبر = عنبرآلود و خوشبو ، عنبر ماده ای است چرب و خوشبو و سیاه رنگ که از رودۀ نوعی وال یا ماهی عنبر (کاشالو) می گیرند / مفتول = تابدار و پیچیده ]

جماعتی که ندانند حظّ روحانی

تفاوتی که میان دَواب و انسان است

معنی بیت هشتم

 ۸  _آن گروهی که لذّت معنوی را که وجه تمایز انسان و چهارپا است درنیافته اند .

[ جماعت = گروه و عدّه / حظّ = بهره و نصیب / روحانی = معنوی / دواب = چهارپایان ، به فارسی یعنی ستور که سواری می دهد و بار می کشد (لغت نامه) ]

گمان برند که در باغ عشق سعدی را

نظر به سیب زنخدان و نارِ پستان است

معنی بیت نهم 

۹  _می پندارند که در باغ دوستی ، سعدی به زنخدان سیب مانند و پستان چون انار یار نظر دارد .

[ زنخدان = چانه / نار = انار/ تشبیه : عشق به باغ ، زنخدان به سیب پستان به نار ( اضافه تشبیهی ) ]

مرا هر آینه خاموش بودن اولاتر

که جهل پیش خردمند عذر نادان است

معنی بیت دهم  

۱۰  _بی تردید سکوت من در برابر این نادانان شایسته تر است ، زیرا نادانی آنان در برابر من ، عذرخواه آنان است و آنان را از فهم موضوع معذور می دارد .

[ اولاتر = سزاوارتر ، نیکوتر / هر آینه = البتّه ، در هر حال /تضاد : خردمند ،نادان  ]

وَ ما اُبَرِّیُ نَفسی وَ لا اُزَکّیها

که هر چه نقل کنند از بشر ، در امکان است

معنی بیت یازدهم

۱۱  _من نَفس خویش را مبرّا نمی دانم و آن را از هوا و هوس پاک نمی پندارم ، زیرا هر چیزی که در باب آدمی گفته شود امکان دارد که تحقّق یابد .

[ وَ ما اُبَرِّیُ نَفسی = من خویشتن را بی گناه نمی دانم ، بخشی از آیه 53 سورۀ یوسف است / وَ لا اُزَکّیها = و آن را پاک نمی دانم / در امکان بودن = ممکن بودن ، امکان داشتن ]

منبع : شرح غزلهای سعدی 

دکتر محمدرضا برزگر خالقی 

دکتر تورج عقدایی 

سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟

از گلستان ِ ما بِبَر طبقی 

شاد و تندرست باشید .

1401/12/26 11:02
کبری پورحسن خیاوی

بیت ۵  زعقل من عجب اید صوابگویان را

که دل به دست تو دادن/دادم خلاف در جان است

در تصحیح فروغی و اقبال آشتیانی "دادم" ضبط شده است اما با هر واژه معنایی لطیف دارد.

۱.(زیرا صوابگویان میگویند که) "دادن" دل به دست تو مخالفت کردن با جان و زنده بودن است.

۲.من با صوابگویان در گفته های شان موافقم فقط اختلاف من با آنها این است که می‌گویند من دل به تو "دادم" و عاشقت شده ام در حالیکه من جانم را هم به تو دادم و فدای تو هستم.

 

1403/02/20 09:05
جهن یزداد

شمس پس ناصر این سروده سعدی را اینگونه به شیرازی برگردانده

سفر دراز نباشد به پای طالب دوست

که خار دشت محبت گل است و ریحان است

سفر دراز نبوتن وپی طلبگر دوست
که خار دشت  محبت گلن و ریحان هن

1403/10/03 09:01
جلال ارغوانی

به گلشن  حسنت  نمانده  بلبلی نه عجب

که سعدی عاشق به پیش تو غزل خوان است