گنجور

غزل شمارهٔ ۶۳۷

ندانم از من خسته‌جگر چه می‌خواهی؟
دلم به غمزه ربودی، دگر چه می‌خواهی؟
اگر تو بر دلِ آشفتگان ببخشایی
ز روزگارِ من آشفته‌تر چه می‌خواهی؟
به هرزه عمرِ من اندر سرِ هوای تو شد
جفا ز حد بگذشت ای پسر! چه می‌خواهی؟
ز دیده و سرِ من آن چه اختیارِ تو است
به دیده هر چه تو گویی، به سر چه می‌خواهی؟
شنیده‌ام که تو را التماسِ شعرِ رهی‌ست
تو کآن شهد و نباتی، شکر چه می‌خواهی؟
به عمری از رخِ خوبِ تو برده‌ام نظری
کنون غرامتِ آن یک نظر چه می‌خواهی؟
دریغ نیست ز تو هر چه هست سعدی را
وی آن کند که تو گویی، دگر چه می‌خواهی؟

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ندانم از من خسته‌جگر چه می‌خواهی؟
دلم به غمزه ربودی، دگر چه می‌خواهی؟
نمی دانم از من غمگین چه می خواهی حالا که دل من را با ناز و کرشمه از من ربوده ای دیگر از من چه می خواهی؟
اگر تو بر دلِ آشفتگان ببخشایی
ز روزگارِ من آشفته‌تر چه می‌خواهی؟
اگر قرار باشد تو بر افراد آشفته و پریشان رحم کنی از حال و روزگار من آشفته تر و پریشان تر نخواهی یافت.
به هرزه عمرِ من اندر سرِ هوای تو شد
جفا ز حد بگذشت ای پسر! چه می‌خواهی؟
عمر من بیهوده در آرزوی تو صرف شد ظلم تو از حد گذشت ای پسر از من چه می خواهی؟
ز دیده و سرِ من آن چه اختیارِ تو است
به دیده هر چه تو گویی، به سر چه می‌خواهی؟
اختیار چشم و سر من در دست توست هر چه فرمان بدهی بروی چشم از سرم چه می خواهی؟
شنیده‌ام که تو را التماسِ شعرِ رهی‌ست
تو کآن شهد و نباتی، شکر چه می‌خواهی؟
شنیده ام که تو شعر این حقیر را دوست داری تو که معدن شهد و نباتی شعر من که مانند شکر است به چه کارت می آید؟
به عمری از رخِ خوبِ تو برده‌ام نظری
کنون غرامتِ آن یک نظر چه می‌خواهی؟
در تمام عمرم توانستم صرفا یک نگاه به روی زیبای تو بیاندازم چه چیزی به عنوان تاوان آن یک نگاه از من می خواهی؟
دریغ نیست ز تو هر چه هست سعدی را
وی آن کند که تو گویی، دگر چه می‌خواهی؟
هر آنچه سعدی دارد از تو دریغ نخواهد کرد و گوش به فرمان تو خواهد بود دیگر از او چه می خواهی؟

خوانش ها

غزل ۶۳۷ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل ۶۳۷ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۶۳۷ به خوانش عندلیب
غزل شمارهٔ ۶۳۷ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۶۳۷ به خوانش سعیده تهرانی‌نسب

حاشیه ها

1392/04/15 14:07
ناشناس

ندانم از من خسته جگر چه می خوانی

1392/08/04 15:11
ناشناس

چه می خواهی از من جگر سوخته

کاش شیخ سعدی بجای کلمه ی "پسر" در این مصرع:
جفا ز حد بگذشت ای پسر چه می‌خواهی
مینوشت "صنم" ، یا لااقل مینوشت "جگر" :(
جفا ز حد بگذشت ای صنم چه میخواهی
جفا ز حد بگذشت ای جگر چه میخواهی
میشه اصلاحش کرد

1395/12/08 10:03
محمد تقی صابری

در مورد حاشیه آقای محمد رضا جراح زاده عرض میکنم : بنا به تحقیقات مفصل استاد احسان یار شاطر ، در اشعار شعرای ما از زمان رودکی تا عصر مشروطیت جز در افسانه های منظوم و غیر منظوم از قبیل لیلی و مجنون و شیرین و فرهاد و امثالهم ، هر کجا به معشوقی اشاره شده ، مراد از معشوق ، پسر بوده است . در کتاب مجالس العشاق نوشته سلطان حسین بایقرا به طور مفصل در این زمینه توضیح داده شده است . تنها به عنوان مشتی از هزاران خروار عرض میکنم : ای نازنین پسر تو چه مذهب گرفته ای ؟ // کت خون ما حلال تر از شیر مادر است .(حافظ).....گر آن شیرین پسر خونم بریزد // دلا چون شیر مادر کن حلالش ( حافظ ) ... باز هم از حافظ : دل بدان رود گرامی ندهم ، پس چه کنم ؟ // مادر دهر ندارد پسری بهتر ازین ....وحشی بافقی // ای پسر چند به کام دگرانت بینم // ساقی مجلس عام دگرانت بینم ، که در ترکیب بند معروف اوست . کلمات شاهد و مغبچه و رود ( که هنوز هم در نقاطی مثل لرستان به پسر ، رود میگویند ) در تمامی اشعار بزرگان اشاره به پسر دارد . در خصوص اینکه آیا این مهم و این مفوله ، نفطه ضعفی برای شعرای بزرگ ما خواهد بود یا خیر ، بحث مفصلی دارد که در صورت لزوم به آن خواهم پرداخت .

1403/04/03 00:07
فاطمه رضائیان

با سلام و احترام فراوان 

جناب صابری اگر از توضیحات حضرتعالی برداشت درستی کرده باشم ، سعدی و دیگر شعرای بزرگ از جمله حافظ و وحشی بافقی برای همجنس خود شعر سروده اند؟؟

1396/08/12 14:11
بابک ۲۵۰

دوستان اگر ممکنه معنی بیت پنجم رو توضیح بدهند. در تصحیح استاد فروغی به جای "شعر رهی" ، "شهر رهی" آمده.

1396/08/12 21:11
nabavar

بابک جان
شنیده‌ام که تو را التماس شعر رهیست
تو کان شهد و نباتی شکر چه می‌خواهی
تا آنجا که من فهم می کنم می گوید :
شنیده ام که در آرزوی مویِ رهروی {نیکویی} هستی
ولی تو که خود بهتر از آن داری به دنبال چه هستی؟
زنده باشی

1396/08/14 03:11
۷

آه آمان!
1-شنیده‌ام که تو را التماس شعر رهیست
2-تو کان شهد و نباتی شکر چه می‌خواهی
1-شنیده ام که شعر این چاکر را میخواهی(به دلیل شیرینی)
2-تو کان شهد و نباتی شکر چه می‌خواهی

1396/08/14 08:11
۷

به هرزه عمر من اندر سر هوای تو شد
جفا ز حد بگذشت ای پسر چه می‌خواهی
فکر نمیکنم فهمیدنش سخت باشد که منظور از پسر خود درون شاعر و کشاکش همیشگی با اوست آنچنان که از همان مصرع آغازین نمایان است.
ندانم از من خسته جگر چه می‌خواهی
در شهر اگر زمانی آن خوش پسر برآید
از هر دلی و جانی سوزی دگر برآید
در آرزوی رویش چندین عجب نباشد
گر آفتاب ازین پس پیش از سحر برآید
از بهر چون تو دلبر در پای چون تو گوهر
از ابر در ببارد وز خاک زر برآید
باری به چشم احسان در سیف بنگر ای جان
تا کار هر دو کونش ز آن یک نظر برآید

1396/08/14 14:11
حسین

شنیده‌ام که تو را التماس شعر رهیست
تو کان شهد و نباتی شکر چه می‌خواهی
شنیده ام که آرزوی شعر آهنگین و نغمه گون داری
تو خود نهایت نغمه و آهنگی ،،،،،
”ره “به مانای آهنگ و نغمه خوش نیز هست

1396/08/14 14:11
حسین

”شَعر“ به مانای موی نیز درست است
شَعر سیاه = موی سیاه

1398/03/13 19:06
سید مهدی افضلی

شنیده‌ام که تو را التماس شعر رهیست
تو کان شهد و نباتی شکر چه می‌خواهی
رهی :
. [ رَ ] (ص نسبی ، اِ) رونده . (برهان ) . روان . (فرهنگ فارسی معین ). مسافر. (یادداشت مؤلف ). || غلام . (از فرهنگ فارسی معین ) (انجمن آرا) (برهان ) (آنندراج ) (فرهنگ اوبهی ). چاکر. (فرهنگ خطی ) (برهان ). به معنی بنده از رهیدن است ، یعنی رهیده شده و آزادکرده ، نه از راه و ره

سعدی خود را بنده‌ی معشوق می داند و می گوید:
شنیده ام که از این بنده‌‌ی ناچیز ، تقاضای شعر کرده ای ، حال آن که تو خود سرچشمه و معدن سخنان شیرین چون عسل هستی اما شیرینی شعر من چون شیرینی شکر است
( تقابل سخن معشوق و سخن سعدی / تقابل شیرینی عسل و شکر )
شهد و نبات استعاره از سخن معشوق
شکر استعاره از شعر عاشق

1399/09/01 00:12
خیلی ناشناس

این حاشیه را برای دوستانی می نویسم که سر واژه «پسر» در بیت سوم توجیه های بی اساسی می آورند. چرا نمی خواهیم باوریم کنیم که مراد از معشوق در اشعار خیلی از بزرگان نظیر سعدی پسر است.
سعدی اینجا از جفاکاری و قساوت قلب معشوق زمینی -که پسر باشد- اشاره می کند و می گوید: جفا از حد گذشت ای معشوق
در ضمن فلسفه پیشنهاد جایگزینی واژه پسر با صنم را نمی فهمم یعنی شما به هر قیمتی خواهان تحریفی هستی؟

1403/04/03 00:07
فاطمه رضائیان

سلام یعنی سعدی برای همجنس خود شعر سروده است و به اصطلاح گِی بوده است ؟

1399/12/09 10:03
امیر مستلزم

درود خدمت دوستان
منظور از شاهد بازی و معشوق مذکر به گونه ایرواج یافته که عده ای از دوستان برداشت اشتباهی کردند.
با اینکه قضاوت ناممکن است اما از نظر من حقیر می توان معادل معاشرت و هم صحبتی برداشت کرد نه جنسی و شهوتی!

1403/08/17 15:11
جلال ارغوانی

گرفت سخنت سعدیا شرق وغرب عالم را

کنون بشد نغمه کروبیان دگر چه می خواهی