غزل شمارهٔ ۶۲۰
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوانش ها
غزل ۶۲۰ به خوانش ارژنگ آقاجری
غزل ۶۲۰ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل ۶۲۰ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۶۲۰ به خوانش عندلیب
غزل شمارهٔ ۶۲۰ به خوانش حجت الله عباسی
غزل شمارهٔ ۶۲۰ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۶۲۰ به خوانش الیزا زندی
غزل شمارهٔ ۶۲۰ به خوانش سعیده تهرانینسب
آهنگ ها
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
حاشیه ها
به نام خدا
سلام و سپاس
در مصرع «ای آفتاب روشن و ای سایه همای» اشتباه رخ داده و به جای «روشن»، کلمه «روش» ذکر شده. جالب است که در یک سایت دیگر هم چنین بود. انگار منابع مشترکند!
---
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد. منابع گنجور در کادر حاشیهها آورده شده (منبع اولیه).
بیت چهارم، مصراع دوم، ما را نگاهی از تو تمناست گر کنی. البته در نسخه محمد علی فروغی "تمامست" ذکر شده اما در زیر نویس اصلاح شده.
با سلام خدمت دوستان زحمتکش گنجور؛ واقعیت امر؛ در بیت چهارم و مصرع دوّم این غزل؛ آنچه من خوانده ام اینگونه بوده و آنچه شنیده ام: "ما را نگاهی از تو تمناست اگر کنی" / و همچنین بیت اول و مصرح دوم بجای کلمه "فیروز" "فرخنده" نیز شنیداه ام!
اگر امکانش هست یک بازبینی متجددی صورت دهید تا مشخص شود بنده در اشتباه هستم یا خیر. سپاسگزارم.
جناب محمدی،
به نظر این بی سواد، در هردو مورد حق با شماست
فرخ با فرخنده مناسبتی بیشتر دارد تا فیروز، و البته عاشق گاه از ناچاری به نگاهی دلخوش میکند.
محمدی نه، محمودی! بیسواد!!
اما بعد، به ارتباط بین "فیروز" و "روز" هم لطفاً عنایت کنید.
به نظر من، "فیروز روز" بسیار زیبا و آهنگین است.
جناب محمد محمودی کبریا، و آقای بابک،
فرخ صباح آن که تو بروی نظر کنی
فرخنده روز آنکه تو بروی گذر کنی
صبح فرخ و روز فرخنده
همانگونه که جناب محمودی دیده اند به درستی
فیروز روز هم بابک جان بد آهنگ نیست اما چندان کاربرد نداشته و ندارد.
بابک گرامی،
بد نیست که تمایزی بین خود قایل شویم و یکی از ما شماره ای را پس از نام خود بیاوریم، مثلاً 1 یا 97 و یا...
آیا شما مایلی که اینکار را انجام دهی؟ و یا آنکه بنده گردن نهم؟
آقای بیسواد
"همانگونه که جناب محمودی دیده اند به درستی"
به نظر من بحث درستی و نادرستی نیست. با احتیاط برانیم!
جناب بابک، حال که شما name sensitive هستید. من 97 رو تقبل کردم. اما چرا 97؟
بابک 97،
سپاس از شما که زحمتش را کشیدی، آن شماره فقط یک پیشنهاد بود ولی گمان کنم که اگر به جای آن مثلاً 83 یا 72 یا 61 یا هر عدد دیگری پیشنهاد شده بود باز هم این پرسش پیش می آمد...
در ضمن مخلص "name sensitive " نیستم فقط شاید کمی "identity sensitive " آنهم از بابت آنکه نوشته ام را دیگری تاوان بد و بیراه شنیدنش را پس ندهد و بالعکس...
سرشاد و کامروا باشی
در بیت ششم " گرزان" به معنی زاریکنان و نالان است ظاهرا.
باسلام. این شعر رو استاد بنان بزیبایی هر چه تمامتر اجرا کرده اند که پیشنهاد میکنم کسانی که این اثر رو گوش ندادند حتما گوش بند . فقط نمیدونم چرا خانم فیروزه امیر معز در بیت چهارم اگر رو گر تلفظ میکنن که واسه من خیلی جای سوال داشت . و مشخصه که اگر درست تره
بادرود به شما گرامیان. استاد روح الله خالقی آهنگی در اصفهان ساخته و در برنامه 252 گلهای رنگارنگ به رهبری خودش اجرا کرده و بانو روشنک این شعر را در خلال آهنگ دکلمه کرده که بد نیست دوستان به این دکلمه نیز گوش بدهند. به نظر من بین آهنگ استاد خالقی و این شعر سعدی بزرگ و صدای بانو روشنک هماهنگی جالبی وجود دارد و می تواند دلهای مشتاق و عاشق را به پرواز در آورد. پیروز باشید
درود
آهنگساز اثر استاد علی نقی وزیری است.
نه بابک 250
مقدور من سریست که در پایت افکنم
گر زآن که التفات بدین مختصر کنی.
”گرزان“ نیست جانم، ” گر زانکه “ هست، زان و که یک کلمه تشکیل داده اند،
بیخیال اینهمه تفسیر و اشتباه گرفتن..
لطفا از شعر لذت ببرید :)
مقدور من سریست که در پایت افکنم
گر زآن که التفات بدین مختصر کنی
عمریست تا به یاد تو شب روز میکنم
تو خفتهای که گوش به آه سحر کنی.
ما را نگاهی از تو تمام است اگر کنی...
درود دوستان
این غزل از غزلهای عاشقانه و بسیار زیبای سعدی ست، که سعدی با مطلع بسیار زیبایی آغاز میکنه:
*خجسته است صبح کسی که تو به او التفات کنی وکامیاب است کسی که آن روز، تو از مقابلش عبور کنی و بهش توجه کنی.
*بنده ای که مطیع تو باشه، بنده نیست آزاد است و دلکش است آن سرزمینی که تو به آنجا سفر کنی.
*دیگر نبات را نخرد، مشتری به هیچ
حتی اگر یک تبسم به قدر شکر داشته باشی، مشتری دیگه سمت نبات که نماد کل شیرینی و حلاوت هست نمیره.این جزء در برابر کل چقدر زیبا و پر معناست.
*ای سرچشمه نور و ای سایه ی همای سعادت و خوشبختی، برای ما نگاهی و التفات کوچکی از سمت تو کافیست.
چقدر زیبا اینجا هم آفتاب رو منشا خیر و سعادت دانسته سعدی، و هم سایه رو. سایه ای که ناشی از عدم تابش آن خورشید سعادت باشه آن سایه تاریک هم محل سعادت هست.
*تو هر چقدر که به من بی توجهی و جفا کنی، من دوستی و وفای خود را ذره ای از تو کم نمی کنم.
*حتی به من اگر ذره ای توجه کنی، مسلم و حتمی بدان که در برابر این مقدار توجه، سرم را به پایت... مقابلت می اندازم.(قدر شناس بودن خودش رو داره میگه)
*من یک عمر هست که هر شبم را با یاد تو به صبح می رسانم، ولی تو هر شب میخوابی که دل به سکوت شب بسپاری. شبهای پریشان خودش رو در برابر شبهای ساکت و پر آرامش معشوق داره میذاره.
*در کل عالم، وجهه و چهره و توجهم به سوی تو است و وای اگر این توجه را تو از من برگیری و چهره از من بگردانی...
*گفتی خیلی زود به حال تو توجه میکنم، آری میدانم، ولی آن زمان توجه می کنی که من دیگر مرده ام و تو توجه به قبر و آرامگاه من میکنی.(التفات یار رو نوش داروی بعد از مرگ سهراب میدونه )
*بعد خودش داره جواب میده به این بیت بالا، که ای سعدی! در میدان عشق شرط عاشقی و بلاکش ِ معشوق بودن اینه که خودت رو سپرِ تیرِ سرزنشها و ملامتهای این راه کنی
*و بعد یک راهکار میده که: ای دانا، ای حکیم، یک سپری از عقل برای خودت داشته باش که از تیر و نیزه طنازی و رعنایی معشوق در امان باشی.
غمزه به معنای چشم بر هم زدن معشوق هست.سعدی پیشنهاد میکنه اگر میخواهی دچار و مبتلای طریق عشق نشی، پس یک سپر عقل برای خودت مهیا کن.
غزلی زیبا و عاشقانه که در انتهای غزل سعدی با یک بیت ، کل ابیات عاشقانه رو به مصاف عقل فرستاده.
موید باشید.
جام مهر
در دل بسی امید ، که دُردانه ام کنی
شاید، شراب مهر به پیمانه ام کنی
از دست دوست هرچه بگیری غنیمت است
دست از دلم مدار که دیوانه ام کنی
یک جام مهر از همه کس بیش ده مرا
تا بگذرم ز مستی و فرزانه ام کنی
مستی خوش است با قدح مهربانی ات
لبریز تر بریز که مستانه ام کنی
راز دلم اگر چه به کس بر ملا نشد
در دِه قدح به دُور، که پُرناله ام کنی
رخسار ما به باده چنان ارغوان شده
یک اشکِ دیگرم بده ، گلخانه ام کنی
بار غمم به سینه چو کوهی گران نمود
غائب مشو ز دیده که ویرانه ام کنی
دستم نمی رسد که بگیرم ز دامنت
تابم نمانده، اُستن حنانه ام کنی
فقرم ببین، زِ گنج زَرَت رایگان بده
اقبالِ بد بگیری و شاهانه ام کنی
باری دلم گرفت، به یک جام خسروی
دفع صدای بوم ز کاشانه ام کنی
روزی اگر که روی بگردانی از دلم
جارو به دستِ درگه میخانه ام کنی
چنگ است و ساقی و میِ رخشانِ خوشگوار
تا کِی اسیر مذهبِ بیگانه ام کنی
از عاشقی و مستی و فرزانگی بگو
از مکتب ” نیا “ که چو افسانه ام کنی
متأسفانه ترجمه های هوش مصنوعی هیچ احساسی ندارد و نوعا هم صحیح نیست
خرم کسی که گفته سعدی کند زبر
زیرا که زیر وبرش راچون شکر کنی