گنجور

غزل شمارهٔ ۴۹۹

خرم آن روز که چون گل به چمن بازآیی
یا به بستان به در حجره من بازآیی
گلبن عیش من آن روز شکفتن گیرد
که تو چون سرو خرامان به چمن بازآیی
شمع من روز نیامد که شبم بفروزی
جان من وقت نیامد که به تن بازآیی
آب تلخ است مدامم چو صراحی در حلق
تا تو یک روز چو ساغر به دهن بازآیی
کی به دیدار من ای مهرگسل برخیزی
کی به گفتار من ای عهدشکن بازآیی
مرغ سیر آمده‌ای از قفس صحبت و من
دام زاری بنهم بو که به من بازآیی
من خود آن بخت ندارم که به تو پیوندم
نه تو آن لطف نداری که به من بازآیی
سعدی آن دیو نباشد که به افسون برود
هیچت افتد که چو مردم به سخن بازآیی

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خرم آن روز که چون گل به چمن بازآیی
یا به بستان به در حجره من بازآیی
هوش مصنوعی: روز خوشی خواهد بود که تو مانند گلی به باغ برگردی یا به باغی که در آن هستم، به درون اتاق من بیایی.
گلبن عیش من آن روز شکفتن گیرد
که تو چون سرو خرامان به چمن بازآیی
هوش مصنوعی: باغ شادابی من زمانی رونق خواهد گرفت که تو مانند سرو زیبا و باوقار به باغ برگردی.
شمع من روز نیامد که شبم بفروزی
جان من وقت نیامد که به تن بازآیی
هوش مصنوعی: من در انتظار کسانی بودم که به من توجه کنند و به زندگی‌ام رنگ و روشنی ببخشند، اما هنوز آن روز نرسیده است که بتوانم به آرامش و حیات دوباره‌ای برسم.
آب تلخ است مدامم چو صراحی در حلق
تا تو یک روز چو ساغر به دهن بازآیی
هوش مصنوعی: زندگی برای من همیشه تلخ است، مانند آبی که مداوم در گلویم گیر کرده است. اما امیدوارم روزی تو مانند جامی در دستانم ظاهر شوی و این تلخی را از بین ببری.
کی به دیدار من ای مهرگسل برخیزی
کی به گفتار من ای عهدشکن بازآیی
هوش مصنوعی: کی از خواب برمی‌خیزی تا به دیدار من بیایی، و کی برمی‌گردی تا به گفت‌وگو با من بپردازی، ای کسی که پیمان‌ها را می‌شکنی؟
مرغ سیر آمده‌ای از قفس صحبت و من
دام زاری بنهم بو که به من بازآیی
هوش مصنوعی: پرنده‌ای که سیر و آزاد شده‌ای، از قفس بیرون آمده‌ای و من به تو نزدیک می‌شوم تا شاید تو دوباره به سمت من برگردی.
من خود آن بخت ندارم که به تو پیوندم
نه تو آن لطف نداری که به من بازآیی
هوش مصنوعی: من خودم آنقدر خوش‌شانس نیستم که بتوانم به تو نزدیک شوم و تو هم آنقدر مهربان نیستی که دوباره پیش من برگردی.
سعدی آن دیو نباشد که به افسون برود
هیچت افتد که چو مردم به سخن بازآیی
هوش مصنوعی: سعدی می‌گوید که او مانند دیو و موجودات خبیث نیست که به سادگی تحت تأثیر افسون‌ها قرار گیرد. بلکه او مانند آدمی است که وقتی با سخن منطقی و قانع‌کننده روبرو شود، به آرامی به واقعیت برمی‌گردد و توجه می‌کند.

خوانش ها

غزل ۴۹۹ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۴۹۹ به خوانش محسن لیله‌کوهی
غزل شمارهٔ ۴۹۹ به خوانش سعیده تهرانی‌نسب
غزل ۴۹۹ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل شمارهٔ ۴۹۹ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۴۹۹ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۴۹۹ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1394/04/12 22:07
کسرا

خرم آن روز که چون گل به چمن بازآیی... بازآیی...

1403/10/08 09:01
جلال ارغوانی

 

 

رفت سعدی ودل او به خیال عبثی

وقت آن نیست که ارباب سخن باز آیی؟