غزل شمارهٔ ۴۹
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
خوانش ها
غزل ۴۹ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل ۴۹ به خوانش سهیل قاسمی
غزل ۴۹ به خوانش محسن لیلهکوهی
غزل ۴۹ به خوانش سعیده تهرانینسب
غزل ۴۹ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۴۹ به خوانش مریم فقیهی کیا
غزل شمارهٔ ۴۹ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۴۹ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۴۹ به خوانش امیر اثنی عشری
حاشیه ها
استقبال حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹/
ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست
منزل آن مه عاشق کش عیار کجاست
این غزل بسیار زیبا را همایون شجریان به زیبایی هر چه تمام برای یادبود استاد پرویز مشکاتیان به آواز خوانده است و هم چنین سیامک آقایی بسیار دلنواز سنتور نواخته است
پیوند به وبگاه بیرونی
با سلام سعدی این غزل را بیاد استاد و مرشد خود سروده است
شایق گرامی،
تا آنجا که دانم مرشد و استاد سعدی، شیخ عمر سهروردی در بغداد بود و گمان نکنم که بقعه وی در شیراز باشد.
باری با چه اطمینان خاطری این غزل را منتسب به وی و یا مرشد دیگری می دانید؟
جناب بابک ،
تا آنجا که دانید!! ممکن است مرجعتان را در باب مرشد شیخ به ما نیز بنمایانید؟
به به به جناب ناشناس گرامی،
همان ناشناس باشید که مشغول پرخاشگری به "بهشاد خان" بود؟
یا همان که به این دیگر حاشیه نویسان می تازد که از صنعت شعر در یکجا، و از موسیقی در جای دیگر سواد و سر رشته ای ندارند؟
به هر حال چه خوب که دگر بار چشم به جمال حضرتتان روشن شد.
*در باب پرسشتان با دو !!،
شیخ عمر سهروردی
-تاریخ عرفان و عارفان ایرانی
عبدالرفیع حقیقت
1370 انتشارات کومش
صفحه 476
شیخ شهاب الدین ابو حفص عمربن محمدبن عبدالله بن محمد بن عمویهء بکری...
"وی مرشد شیخ سعدی شیرازی شاعر بزرگ ایرانی و برادرزاده ابولنجیب عبدالقادر سهروردی ...."
-فرهنگ معین
جلد 5 صفحه 830
سهروردی، ابو حفص عمر
برادر زاده ابولنجیب عبدالقاهر عارف معروف....
وی موسس فرقه سهروردیه و مرشد سعدی و اوحدالدین کرمانی است.
*اگر اطلاعات بیشتر خواستید:
"آلات مردان به مردی شنو
نه سعدی که از سهروردی شنو"
"مرا شیخ دانای مرشد شهاب
دو اندرز فرمود بر روی آب
یکی آن که در بند خودبین مباش
دگر آنکه در خلق بدبین مباش"
این ابیات را برخی دال بر شاگردی شیخ سعدی در پیش شیخ عمر سهروردی دانسته اند...
اما،
تو هم ای ناز ناز پسر جان پدر
کمتر شو با این و آن هم سربسر
بابک خان گرامی،
خوش است از تاریخ عرفان و عرفا گفتن و خواندن ولی از آن خوشتر وجود عرفای امروزی ستکه متاسفانه دیگر وجود خارجی ندارند.
متاسفانه دیگر عصر عرفان و عرفا به سر آمده.
چنانچه از این بابت خاک بر سر کنم کم است. با مهر
آقای بابک،
من هیچکدام از آن دو نیستم ، سپاس از پاسختان و متاسفم برایتان .......
جناب ناشناس گرامی،
پس می باید آن ناشناس دیگر باشید که به تقاضای این بنده بابت معرفی خود با الف و ب ... یا 1، و 2... وقعی نگذارد؟
و ماجرای " که ما بدانیم به که چه گوییم..."
باری از علائم !! بگذریم!، بابت تاسف خوردن خود بر این حقیر،
"ما که رسوای جهانیم، غم عالم دیگر چیست..."
اما تاسف را برای نازنین پسران (شاید هم پدران؟) در اینجا ناشناس نگاه دارید که به جای پاسخگویی به سوالات دوستان، جا به جا و نابجا به آنان تاخته و پرخاش می کنند،
و آن بیتک آخر نیز برای آنان بوَد.
سرت سبز و دلت خوش باد جاوید
جناب بابک دامت افاضاته
من در حد و اندازه ای نیستم که خدای ناکرده به ساحت شما اسایه ادب کنم ، چه رسد به پرخاش.
سرکار با آن بیت که در پایان نوشتهی پیشین سروده و همگی را آز آن مستفیض فرموده اید،
جایی برای حاشیه نویسی هیچکس نگذاشته اید
اطمینان دارم اگر سعدی و حافظ و فردوسی و......
میدانستند چنین کسی در عرصهی ادب فارسی ظهور خواهد کرد هرگز دست به قلم نمی بردند. توفیق شمارا از ایزد منان آرزو دارم.
جناب ناشناس گرامی،
سرکار هم که آخر مشخص نفرمودید کدامین ناشناسید؟
اگر آن آخرین که خوب دیگر صحبتی از اسایه (اسائه ؟) ادب و پرخاش با حضرتت نبود!
این ناشناس بودن هم مزایایی داردها؟
در باب بیتی برای نازنینان شما هم زیاد به خود نگیر، وسع است و بی بضاعتی.
اما شما هم بچسب به کاربری علائم، مانند !!
توفیق جنابعالی نیز از درگاه پروردگار آرزوست
با سلام و سلام ویژه خدمت دو دوست گرام جنابان ناشناس و بابک اول نکته ای عرفانی را گوشزد می کنم باشد خودم و تمام دوستان انرا با وجودمان عجین کنیم و ان اینکه عرفا می گویند در طریقت نه نتنها نباید دیگران را برنجانیم بلکه نباید از دیگران نیز برنجیم و چنین کاری گر چه واقعا سخت است اما شدنی است ( در طریقت کافری است رنجیدن ) بس بیایید فضایی دوستانه و مهربانانه ایجاد نماییم و لو اینکه عقاید و نظراتمان صد در صد مخالف همدیگر باشد و هیچ نیازی نیست که حتما عقاید و نظرات یکدیگر را ببذیریم و اتفاقا خداوند در قران می فرماید ( فبشر عبادی الذین یستمعون القول و یتبعون احسنه بشارت بده بندگان مرا کسانیکه اقوال مختلف را گوش می دهند و بهترین انرا انتخاب میکنند ) و از طرفی نیز ممکن است انسان مطلبی را اشتباه فهمیده باشد و دوستی انسان را از ان اشتباه خارج کند و این نه تنها ناراحتی ندارد بلکه باید از ان دوست کمال تشکر را نیز کرد و اما راجع به مرشد سعدی مضمون داستانی را از کلیات سعدی بیان می کنم و از دوستان می خواهم که اگر دسترسی به کلیات دارند در بخش اداب درویشان عین داستان را نقل کنند تا استفاده های بیشتری برده شود سعدی نقل میکند شبی با بدرش در کاروانی بودند و سعدی میگوید از انجایی که من به عبادت مولع (بسیار علاقه مند ) بودم با بدرم برای نماز شب بیدار شدیم من به بدر گفتم چه خوب بود این افراد بجای خواب دو رکعت نماز می خواندند بدرم در جواب گفت چه خوب بود تو نیز می خوابیدی و کاری به مردم نداشتی و یرای انها تکلیف مشخص نمی کردی این داستان هم مطالب فوق را تایید میکند که نباید متعرض عقاید دیگران بود و هم دلالت میکند که اولین مرشد سعدی در طریقت بدرش بوده است البته برخی به استناد همان شعری که جناب بابک نقل کرده اند مرشد او را سهرودی می دانند اما ان شعر فقط دلالت بر این دارد که سعدی جناب سهروردی را حداقل یکبار انهم در کشتی ملاقات کرده و از او استفاده برده است این یک نکته و اما نکته دیگر اینکه بقعه و ارامگاه لزوما بر جایگاه مرده دلالت ندارد و می تواند منزل شخص زنده باشد و بنا بر این تفسیر سعدی گر چه شاید در ان وقت خود استاد و مرشد بوده است اما هنوز مرشدش می توانسته در شیراز زنده بوده باشدو بنابر این به نظر این فقیر این غزل در باره شیخ سعدی است الله اعلم
شایق گرامی،
درود بر شما،
اول یک نکته :
تاریخ پیدایش تصوف و عرفان
بخش دوم
عرفا و حکمای استان زنجان
کریم نیرومند (محقق)
1364 (ناشر: ستاره زنجان)
صفحات 469-478
سفر بر روی آب را آخرین سفری که شیخ عمر سهروردی به همراه شاگردان از جمله سعدی به حج می رفت، به سال 628 ه.ق، بیان کرده.
و شروع آنرا اینگونه:
مقامات مردان بمردی شنو
نه از سعدی، از سهروردی شنو
و نتیجه گیری، صفحه 478،(بی دخل و تصرف)
"...با اینکه اقوال مختلف است و گاهی صحبت از اخذ خرقه و زمانی تحصیل در خدمت شهاب الدین به میان آمده لیکن چیزی که اکثریت به اتفاق قبول دارند <>..."
*
باری،
شاید مهمتر از همه تعریفیست که شما از آرامگه و بقعه فرمودی، که پس از مراجعه به فرهنگ معین دیدم هر دو صحیح می باشند.
به علاوه آنکه بقعه را به معنای خانقاه نیز آورده، که باز مهر تاییدی است بر نظر شما.
با سپاس از راهنمایی و روشنگری که فرمودی
سرت شاد
با پوزش، این بخش پاک شد
"...چیزی که اکثریت به اتفاق قبول دارند : مرید بودن شیخ سعدی علیه الرحمه است..."
جناب بابک،
خود سرکار نیز چندان شناخته نیستید . بابک دیگری هم در گنجور مینویسد و بگذریم که بابک ای بسا نام مستعار سرکار باشد.
در باره اسایه و تصحیح جنابعالی به عرض میرسانم من از نوشتن همزه حتا در واژه های عربی همواره پرهیز کرده ام.
جناب شایق ، حق با شماست نمی گویم کلوخ انداز را پاداش سنگ است، اما برخی جوانان گاه
به اندرزهایی چنین نیاز دارند.
با سلام وسلام ویژه خدمت دو سرور گرامی در قران کریم خداوند در مورد قتل عمد سه گزینه بیشنهاد میکند 1 - کشتن قاتل 2- گرقتن دیه 3- بخشیدن بی قید و شرط و خداوند خود گزینه سوم را بیشنهاد میکند و برای کسانیکه به گزینه سوم عمل کنند باداش عظیم قرار داده و وعده داده که اجر فراوانی خواهند داشت حال تصور کنید شخصی جوان بیست ساله رعنای خود را توسط یک فرد جانی وبی همه چیزی از دست داده است فردی که از نظر ما به هیچ دردی جز مردن نمی خورد اما خداوند خواستار بخشیدن اوست و اینکار عطمت بخشش در کارهای نابخشودنی را نشان میدهد و چنین بخششی چه ظرفیت عطیمی میطلبد و بنابراین عاشق خدا بودن یعنی بخشیدن بی قید و شرط همدیگر
سلام خدمت دوستان گل
اقا ما کلی فیض بردیم و استفاده کردیم
من راسیتش کمی خندم گرفت از این مباحثه و زد و خورد شما دو نفر
دعوای ادبی ندیده بودیم که اونم دیدیم
برای همتون ارزوی خوشبختی میکنم
هر چه بیشتر می گذره، من بیشتر شیفته جناب شایق میشم. تا دیروز فقط به علم ایشون غبطه می خوردم ولی الان به شخصیت ایشون.
خداوند شما رو حفظ کنه.
بعد از خواندن نظرهای ناشناس و بابک یاد شعری از سعدی افتادم
دو عاقل را نباشد کین و پیکار
نه دانایی ستیزد با سبکسار
اگر نادان به وحشت سخت گوید
خردمندش به نرمی دل بجوید
دو صاحبدل نگه دارند مویی
همیدون سرکشی و آزرم جویی
وگر بر هر دو جانب جاهلانند
اگر زنجیر باشد بگسلانند
بتر زانم که خواهی گفتن آنی
که دانم عیب من چون من ندانی
هر دو ادبیات فارسی را دوست دارید حالا اگر کسی نظرش به علت بی اطلاعی فرق داشت و مورد پسند ما نبود آیا واقعاً سزاوار سرکوب و تحقیر است؟
شما هموطن هستید همدیگر را دوست بدارید
حمید سامانی
این شعر یکی دیگر از شاهکارهای سعدی است و بسیار بسیار زیباست
اما در رابطه با تفسیر بیت اول شعر
بقعه در اصل به معنای بنا، زیارتگاه، مدفن، مزار و چنین چیزها و همچنین محل است
بعضی از دوستان به همین معنای اولیه و اصلی به این شعر فکر میکنند
در حالی که سعدی با مهارت و زیبایی فوق العاده ای از قبعه به عنوان استعاره و تشبیه استفاده کرده و سر و سینه و ذهن خود را به قبعه تشبیه کرده که محل آرامش و آسایش یار است و در عین حال عاشق بیمار به دلیل وجود یاد و خاطر یار در قبعه اش خودش هم شفا می یابد چون موجب آرامشش است، وگر چطور میتوان فکر کرد که محل دفن کسی محل آرامش معشوق باشد، این چنین تفسیری به عقل و احساس عاشقانه کسی سازگار نیست
در ضمن چنانچه یکی از دوستان اشاره کرده اند حافظ از این شعر بسیار زیبا استقبال کرده و در شعر خود آورده اما رعایت ارج و قدردانی را به جا نیاورده
سعدی آنقدر قدر شناس و بزرگ بوده که در صورت استفاده از اشعار دیگر شاعران چون فردوسی برزرگ به زیبایی و افتادگی از آنان یاد کرده، ملاحظه کنید بیت دوم شعر زیر از فردوسی است و ببینید چطور سعدی به زیبایی و خوبی و معرفت از وی یاد کرده و چقدر استادانه و با مراعات در حفظ فرهنگ امانت شعر و شاعری به شاعر بزرگی ارج نهاده است
چه خوش گفت فردوسی پاکزاد
که رحمت بر آن تربت پاک باد
میازار موری که دانه کش است
که جان دارد و جان شیرین خوش است
روان این بزرگ ادب ایران زمین شاد
خداوند رحمتت کند ای سعدی بزرگوار
جناب سامانی گرامی،
این داستان سری دراز داشت ولی مدتها پیشتر فیصله یافت...
با سپاس از رهنمود شما
با سلام خدمت همه و آقای حمید سامانی که گفته بودید چطور محل دفن معشوق میتواند مایه ی آرامش خاطر عاشق باشد؟شاید منظور سعدی این بود ک راحت جانش(معشوقش)آنجا دفن است.نه اینکه آرامگاه یار راحت جان او و شفای دل بیمار اوست.
سولماز گرامی
بقعه خانه و سرای و سرزمین است
و آرامگاه جایگاه بود و باش.
سولماز جان
شما اگر خوب بخوانید و معنای دوم و سوم کلمات را بدانید و با فن استعاره در شعر آشنایی داشته باشید بهتر متوجه میشوید
خرم آن بقعه که آرامگه یار آنجاست یعنی خرم باشد آن محل و مکانی که یار در آنجا آرامش دارد
آن محل و مکان ذهن و قلب است، پس به طور خلاصه خرم باشد آن قلبی که محل آرامش یار آنجاست
موافقم ک مصرع اول به همین معنی است.منظورم با مصرع دوم بود
خانم سولماز
با تشکر از سؤال و پوزش از تأخیر در جواب، من امروز به اینجا دوباره سر زدم، هر چند اشتباه تایپی بقعه و مفهوم آن را در فاصله کمی مجدداً نوشتم و توضیح دادم ولی متأسفانه نمیدانم چرا وارد نشده
اگر دقت کنید میبینید که معنای بقعه را محل و مکان نوشته ام در حقیقت اشاره سعدی از بقعه به محل و مکان همان خانه و سرا است، به هر حال تصحیح میکنم
خرم آن بقعه که آرامگه یار آنجاست = شاد و خرم آن خانه و سرایی که محل آرامش یار است
راحت جان و صفای دل بیمار آنجاست = در اینجا با مراجعه به مصراع اول دیگر بایستی به راحتی معنای مصراع دوم را به سادگی تشخیص داد، پس کسی که عاشق است و دل بیمار و رنجوری دارد همان خانه ای که مایه شادی و خرمی یارش است، مایه راحتی و آسایش او هم هست
امیدوارم توانسته باشم بهتر توضیح بدهم
آقای سامانی عزیز
ممنون از توضیحات شما.فکرکنم حالا متوجه منظورتان شدم
پوزش از تأخیر
1-خرم آن بقعه که آرامگه یار آنجاست
2-راحت جان و شفای دل بیمار آنجاست
1=خوشا دیاری که خانه یار آنجاست
یار در خانه و ما گرد جهان گردیدیم
آه که ما در طلبش جمله مکان گردیدیم
سلام به همگی...
فقط میخواستم بپرسم که چرا کمی ساده تر صحبت نمیکنید؟
وسط اینهمه بحث عذر می خوام که من کوچک تر جسارت حرف زدن دارم
این شعر صحبت های یه غریب دور از وطن ه ,
اینجا به نظر سعدی سرزمینش رو دلبر خطاب کرده ,
و واقعیت هم همینه
آرزوی هر غریبی بازگشت به وطنش هست و به همین دلیل سال های آخر عمرش رو به شیراز برگشت
بیت آخر چنین صحبت هایی رو به من القا کرده
به به عجب غزل زیبایی. فوق العاده لذت بردم. الحق که سعدی فرزانه استاد سخن وغزل میباشد. امروز یکم اردیبهشت ماه سالروز بزرگداشت سعدی شیرازی بر تمام ایرانیان و فارسی زبانان سراسر جهان گرامی باد.
یکی از اشکالات در تفسیر اشعار
اینست که گاهی باید شاعر بود تا
حرف شاعر را دقیق فهمید
هیچ ردی از اینکه سعدی این غزل را در
ارتباط با چه کسی سروده است وجود ندارد
( حداقل در متن شعر)
تمام حرف سعدی دلتنگی وطن و یار است
یار میتواند پیر و مرید یا معشوق یا خانواده
یا وطن باشد
با سلام و درود
این شعر را همایون شجریان بزرگ در البوم به یاد یار خوانده اند با نام دلبر عیار
اما متاسفانه در بخش معرفی اهنگ این البوم رو نتونستم پیدا کنم
سلام علیکم
مصرع اول از بیت آخر این غزل به لحاظ ساختاری نادرست و مختل است. بنده دسترسی به نسخه بدلها ندارم اما حدس می زنم شکل صحیح آن چنین است
سعدی این منزل ویران چه کنی جای نشست؟
اگر علامت سؤال را در جای خودش قرار دهید درست می شود
سعدی این منزل ویران چه کنی؟ جای تو نیست
خرم آن روز کز این منزل ویران بروم
راحت جان طلبم در پی جانان بروم.
به دو کلمه اول هر مصرع توجه کنید انگار سعدی برای حافظ چون طفلی مدرسه ای سرمشق گذاشته و حافظ انگار با این سرنخ نشان داده که پیر طریقتش چه کسی بوده
بین دعوا های آقا بابک و ناشناس می شه شعرو معنی کنید من برا تکلیف ادبیاتم می خوام
یعنی بگید یار یعنی چی و چرا با تشکر
وای خدای من ...
چه غزلی ... چه غزلی ...
مضمون بیت ششم این غزل را سعدی در بسیاری از غزلهایش آورده.
از جمله:
ابنای روزگار به صحرا روند و باغ
صحرا و باغ زندهدلان کوی دلبر است
ز آب روان و سبزه و صحرا و لالهزار
با من مگوی که چشم در احباب خوشتر است
هرگز اندیشه یار از دل دیوانه عشق
به تماشای گل و سبزه و صحرا نرود
گر بیارند کلید همه درهای بهشت
جان عاشق به تماشاگه رضوان نرود
گر سرت مست کند بوی حقیقت روزی
اندرونت به گل و لاله و ریحان نرود
هر که را باغچهای هست به بستان نرود
از زیباییها و نکات جالب توجه در اشعار بزرگان این است که یک مضمون را بارها تکرار میکنند. مفهوم بیت پنجم این غزل را نیز سعدی در این بیت از غزل دیگری آورده:
غم دل با تو نگویم که نداری غم دل
با کسی حال توان گفت که حالی دارد
وزن: فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فع لان (بحر رمل مثمن مخبون اصلم مسبغ)
1 -خرم: خوشا/ بقعه، سرزمین، شهر/ آرامگه: کوتاه شده آرامگاه، جای آسایش.
جناس الحق: آن، جان
معنی : خوشا آن جایگاهی که قرارگاه و محل آرام گرفتن یار است!و به همین دلیل جان در آنجا به آرامش می
رسد و دل بیمار شفای خود را در آنجا می جوید. .
2 -عیار: در لغت به معنی حیله باز، تردست و چاالک است، و عیاران یکی از طبقات اجتماعی ایران را تشکیل می
دادند متشکل از مردم جلد و هوشیار از طبقه عوام الناس که آداب و رسوم و تشکیالتی خاص داشتند و در
هنگامه ها و جنگ ها خودنمایی می کردند. این گروه بیشتر دسته هایی را تشکیل می دادند و گاهی به یاری
امرا یا مخالفان آنان برمی خاستند و در زمره لشکریان ایشان می جنگیدند. آنان مردمی جنگجو، شجاع،
جوانمرد، ضعیف نواز، رازنگه دار، دستگیر بیچارگان و درماندگان بودند و در چاالکی و حیله گری معروف و
مشهور. آن ها از راه راهزنی امرار معاش می کردند و عیاری بعدها با تصوف درآمیخت و عنوان فتوت را به خود
گرفت و در میان عامه مردم به خصوص در میان اصناف و پیشه وران نفوذ فراوان کرد. در فارسی فتوت را به
جوانمردی ترجمه کرده و وابستگان به آن را جوانمردان نامیده اند. "لغت نامه"
تضاد: اینجا، آنجا/ جناس زاید: دل، دلبر.
معنی: من در اینجا بدون دلبر فقط جسمی بی جانم، دل من در جایی است که آن معشوق دلربای تردست
زندگی می کند.
3 -سقیم: بیمار/ کوکب سیار: ستاره حرکت کننده.
جناس الحق: سقیم، مقیم/ استعاره مصرحه: فلک )شاعر( کوکب سیار )معشوق رونده(/ تناسب: فلک، کوکب،
سیار.
معنی: تنم در اینجا بدون معشوق، بیمار و دلم مقیم کوی محبوب است، گویی در اینجا فلکی وجود دارد، اما
کوکب سیاری ندارد. (عاشقی سرگردان بدون معشوق)
- 4
معنی: ای باد صبا، اگر قرار است حامل بویی باشی، به شیراز گذر کن و از یار من که در آنجاست بویی بیاور.
5 -معنی: در اینجا درد دل خویش را به که گویم؟ و غم دلم را با کدام غمخوار در میان نهم؟ پس به جایی می روم
که محرم رازم در آنجاست و می توانم درد و غم دل را با وی در میان بگذارم.
6 -چمن: سبزه و گیاه.
مجاز: چمن (باغ)
معنی: دلم رغبتی به سیر در چمن نشان نمی دهد، زیرا دل از جایی لذت می برد و به تماشای آن می پردازد
که دلدار در آنجا باشد.
7 -احرار: جمع حر، آزادگان.
کنایه: رخت بربستن ،حرکت کردن و راهی شدن.
معنی: ای سعدی، تو به این دنیای فانی تعلق نداری، آماده سفر شو که جایگاه آزادگان دنیای دیگر است.
با تشکر از دوست خوبم مهربانو ژاله نگهداری .
منبع : شرح غزلهای سعدی
دکتر محمدرضا برزگر خالقی
دکتر تورج عقدایی
سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟
از گلستان ِ ما بِبَر طبقی
شاد و تندرست باشید .
مهربانوی گرامی سپاس از شما اما،
من نگویم فاعلاتن فاعلاتن فاعلات
لیک گویم شعر چون نقل و نبات
مولانا جان
گمان میکنم وزن میبایست
فاعلاتن فاعلاتن غاعلاتن فعلن باشد
این شعر را همایون شجریان در آلبوم به یاد یار، به یاد استاد پرویز مشکاتیان، در ساز و آواز دلبر عیار به زیبایی تمام خوانده است.
اما لینک آن در بیب تونز و اسپاتیفای نبود تا قرار بدم.