گنجور

غزل شمارهٔ ۴۴۵

در وصف نیاید که چه شیرین دهن است آن
این است که دور از لب و دندان من است آن
عارض نتوان گفت که دور قمر است این
بالا نتوان خواند که سرو چمن است آن
در سرو رسیده‌ست ولیکن به حقیقت
از سرو گذشته‌ست که سیمین بدن است آن
هرگز نبود جسم بدین حسن و لطافت
گویی همه روح است که در پیرهن است آن
خال است بر آن صفحه سیمین بناگوش
یا نقطه‌ای از غالیه بر یاسمن است آن
فی الجمله قیامت تویی امروز در آفاق
در چشم تو پیداست که باب فتن است آن
گفتم که دل از چنبر زلفت برهانم
ترسم نرهانم که شکن بر شکن است آن
هر کس که به جان آرزوی وصل تو دارد
دشوار برآید که محقر ثمن است آن
مردی که ز شمشیر جفا روی بتابد
در کوی وفا مرد مخوانش که زن است آن
گر خسته دلی نعره زند بر سر کویی
عیبش نتوان گفت که بی خویشتن است آن
نزدیک من آن است که هر جرم و خطایی
کز صاحب وجه حسن آید حسن است آن
سعدی سر سودای تو دارد نه سر خویش
هر جامه که عیار بپوشد کفن است آن

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

در وصف نیاید که چه شیرین دهن است آن
این است که دور از لب و دندان من است آن
هوش مصنوعی: این جمله بیان می‌کند که شیرینی و زیبایی چیزی یا کسی به قدری زیاد است که حتی نمی‌توان به طور کامل آن را وصف کرد. این زیبایی به دلیل فاصله‌ای که از من دارند، بهتر و با ارزش‌تر به نظر می‌رسد.
عارض نتوان گفت که دور قمر است این
بالا نتوان خواند که سرو چمن است آن
هوش مصنوعی: نتوان گفت که اینجا دور قمر است و نمی‌توان خواند که درخت سرو، سبز و زیباست.
در سرو رسیده‌ست ولیکن به حقیقت
از سرو گذشته‌ست که سیمین بدن است آن
هوش مصنوعی: درخت سرو به ما رسیده، اما در واقع از آن هم فراتر رفته است، چون بدن او از نقره تشکیل شده است.
هرگز نبود جسم بدین حسن و لطافت
گویی همه روح است که در پیرهن است آن
هوش مصنوعی: هیچگاه جسمی به این زیبایی و نرمی وجود نداشته است، انگار تمام روح در این لباس نهفته است.
خال است بر آن صفحه سیمین بناگوش
یا نقطه‌ای از غالیه بر یاسمن است آن
هوش مصنوعی: بر روی صفحه‌ای نقره‌ای، یک خال وجود دارد یا مانند نقطه‌ای از عطر بر روی گل یاسمن جلوه‌گری می‌کند.
فی الجمله قیامت تویی امروز در آفاق
در چشم تو پیداست که باب فتن است آن
هوش مصنوعی: به طور خلاصه، تو امروز در سراسر جهان نماد قیامت هستی و در نگاه تو، نشانه‌های فتنه‌ها به وضوح دیده می‌شود.
گفتم که دل از چنبر زلفت برهانم
ترسم نرهانم که شکن بر شکن است آن
هوش مصنوعی: گفتم که از بند زلف تو رها شوم، اما می‌ترسم که نتوانم، چون هر بار جدا شدن از تو تنها به درد و شکنجه بیشتر می‌انجامد.
هر کس که به جان آرزوی وصل تو دارد
دشوار برآید که محقر ثمن است آن
هوش مصنوعی: هر کسی که آرزوی رسیدن به تو را در دل دارد، باید بداند که این خواسته بسیار سخت و دشوار است؛ زیرا به نظر می‌رسد که ارزش و بهای آن ناچیز است.
مردی که ز شمشیر جفا روی بتابد
در کوی وفا مرد مخوانش که زن است آن
هوش مصنوعی: مردی که از طعنه و ظلم دیگران فرار می‌کند و به دنبال صداقت و وفا نیست، شایسته‌ی لقب مردانگی نیست.
گر خسته دلی نعره زند بر سر کویی
عیبش نتوان گفت که بی خویشتن است آن
هوش مصنوعی: اگر کسی با دل خسته و غمگین در میانه‌ی خیابان فریاد بزند، نمی‌توان او را سرزنش کرد، زیرا او در حالتی است که خود را گم کرده و از خودش بی‌خبر است.
نزدیک من آن است که هر جرم و خطایی
کز صاحب وجه حسن آید حسن است آن
هوش مصنوعی: هر چیزی که از کسی که خوب و زیبایى دارد، به وجود بیاید، آن چیز نیز زیبا و نیکو است.
سعدی سر سودای تو دارد نه سر خویش
هر جامه که عیار بپوشد کفن است آن
هوش مصنوعی: سعدی کاملاً مجذوب محبت و یاد توست و به خود توجهی ندارد. هر لباسی که بر تن کند، برای او به مانند کفنی است که نشان‌دهنده مرگ و جدایی از توست.

خوانش ها

غزل ۴۴۵ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل شمارهٔ ۴۴۵ به خوانش عندلیب
غزل شمارهٔ ۴۴۵ به خوانش محسن لیله‌کوهی
غزل شمارهٔ ۴۴۵ به خوانش سعیده تهرانی‌نسب
غزل شمارهٔ ۴۴۵ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۴۴۵ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۴۴۵ به خوانش سهیل قاسمی

حاشیه ها

1394/01/08 18:04
غلامرضا عطایی

در وصف نیاید که چه شیرین دهنست آن شیرین حرکاتی همه شیرین سخنست آن

1399/04/08 14:07
شیرزاد قمری

من سوالی دارم چرا در مصرع (مرد نخوانش که زن هست آن) زن را کوچک تر از مرد بحساب آورده در صورتی که در واقعیت زن اینطور نیست.

1403/10/07 02:01
جلال ارغوانی

گفتار تو سعدی به دل آویزی واز لطف

چون باغ وریاحین وگل ویاسمن است آن

1404/01/06 19:04
سفید

 

هرگز نبود جسم بدین حسن و لطافت

گویی همه روح است که در پیرهن است آن