گنجور

غزل شمارهٔ ۳۸۰

عهد بشکستی و من بر سر پیمان بودم
شاکر نعمت و پروردهٔ احسان بودم
چه کند بنده که بر جور تحمل نکند
بار بر گردن و سر بر خط فرمان بودم
خار عشقت نه چنان پای نشاط آبله کرد
که سر سبزه و پروای گلستان بودم
روز هجرانت بدانستم قدر شب وصل
عجب ار قدر نبود آن شب و نادان بودم
گر به عقبی درم از حاصل دنیا پرسند
گویم آن روز که در صحبت جانان بودم
که پسندد که فراموش کنی عهد قدیم
به وصالت که نه مستوجب هجران بودم
خرم آن روز که بازآیی و سعدی گوید
آمدی وه که چه مشتاق و پریشان بودم

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

عهد بشکستی و من بر سر پیمان بودم
شاکر نعمت و پروردهٔ احسان بودم
هوش مصنوعی: تو به عهد و پیمان خود وفا نکردی، اما من هنوز بر سر پیمانم ایستاده‌ام. من همیشه شکرگزار نعمت‌ها و کسی بوده‌ام که از احسان و لطف دیگران بهره‌مند شده‌ام.
چه کند بنده که بر جور تحمل نکند
بار بر گردن و سر بر خط فرمان بودم
هوش مصنوعی: بنده چه کار می‌تواند بکند وقتی که ظلم را تحمل نکند؟ او بار سنگینی بر دوش دارد و در عین حال باید تابع فرمان باشد.
خار عشقت نه چنان پای نشاط آبله کرد
که سر سبزه و پروای گلستان بودم
هوش مصنوعی: عشق تو باعث شده که دیگر نتوانم شاد و سرزنده باشم؛ به قدری که در گذشته، شاداب و خوشبو چون سبزه و گلستان بودم.
روز هجرانت بدانستم قدر شب وصل
عجب ار قدر نبود آن شب و نادان بودم
هوش مصنوعی: در روز جدایی‌ات، ارزش شب وصال را دریافتم. عجیب است که اگر آن شب ارزش نداشت، من هم نادان بودم که این را درک نکردم.
گر به عقبی درم از حاصل دنیا پرسند
گویم آن روز که در صحبت جانان بودم
هوش مصنوعی: اگر از من بپرسند که بهترین دستاورد من در این دنیا چه بوده، می‌گویم روزی که در کنار محبوبم بودم.
که پسندد که فراموش کنی عهد قدیم
به وصالت که نه مستوجب هجران بودم
هوش مصنوعی: آیا درست است که بخواهی فراموش کنی عهد و پیمانی را که در گذشته بسته‌ایم برای وصال، در حالی که من هیچ‌گاه سزاوار جدایی و هجران نبوده‌ام؟
خرم آن روز که بازآیی و سعدی گوید
آمدی وه که چه مشتاق و پریشان بودم
هوش مصنوعی: روز خوشی که تو بازگردی و سعدی بگوید که آمده‌ای، وای بر من که چقدر منتظر و دلشوره داشتم.

خوانش ها

غزل ۳۸۰ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل ۳۸۰ به خوانش الهام ملک
غزل شمارهٔ ۳۸۰ به خوانش محسن لیله‌کوهی
غزل شمارهٔ ۳۸۰ به خوانش عندلیب
غزل شمارهٔ ۳۸۰ به خوانش سعیده تهرانی‌نسب
غزل شمارهٔ ۳۸۰ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۳۸۰ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۳۸۰ به خوانش فاطمه زندی

حاشیه ها

1391/08/06 10:11

با سلام
احتمالا در بیت پنجم " گر به عقبی روم " صحیح میباشد

1402/02/24 11:04
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳

درود

گر به عقبی روم معنای صحیحی ندارد 

مگر سعدی شک دارد که به عقبی می رود؟ بودن قیامت در نظر سعدی امری قطعی است

«عقبی در» یعنی در عقبی، روز قیامت

اگر در روز قیامت از من بپرسند که حاصل عمرت در دنیا چه بوده است؟ می گویم فقط بودن با جانان ، حاصلش بود

حافظ نیز این مفهوم را به زبانی دیگر بیان می دارد:

اوقاتِ خوش آن بود که با دوست به سر رفت

باقی همه بی‌حاصلی و بی‌خبری بود

1394/05/30 20:07
۷

خرم آن روز که بازآیی و سعدی گوید
آمدی وه که چه مشتاق و پریشان بودم

مطلع غزل پیشین با مقطع این غزل:
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل ۳۷۹

1394/05/15 12:08

سلام. این غزل با غزل قبلی به کوشش جمع آوری محمد علی فروغی، غزل یکپارچه‌ای را ایجاد کرده است.

1396/05/05 18:08

بیت سوم (خار عشقت ...) در کتاب «بدین شیرین سخن گفتن - گزیدهٔ غزلهای سعدی» به انتخاب و توضیح دکتر علامحسین یوسفی و دکتر محمدجعفر یاحقی این گونه معنی شده است:
«خاری که از عشق تو در پای نشاطم فرو رفته و آن را چنان چرکین و تاول دار نکرده که دیگر هوش دیدن سبزه و توجه به گلستان برایم باقی مانده باشد.»

1399/08/04 12:11
محمد یگانه

جناب «علی» که کلمه -روم- به جای -درم- را پیشنهاد فرمودید، شعر از نسخ قدیمی با درم نوشته شده است و در اینجا ترکیب -عقبی در- نوع دگرگون شده‌ی -اندرون عقبی- هست و از این رو نیازی به تغییر و اصلاح مصراع وجود ندارد.
توفیق همراه همیشگی شما باد

1400/10/27 11:12
پری

توی بیت سوم نه چنان به معنی طوری هست : غم عشقت طوری پای نشاطم را آبله کرد که سر سودای گلستان و سبزه ندارم 

1401/02/25 10:04
احسان چراغی

چه جالب!

بیت آخر این غزل، بیت اول غزل قبل است و بیت آخر غزل قبل، بیت اول این غزل است

1403/04/21 18:07
فاطمه rezaie

بنظرم این ، قدرت سخنوری و تبحر حضرت استاد رو به تصویر می‌کشد💫

1403/04/21 18:07
فاطمه rezaie

درود خدا بر روان پاک و عزیز حضرت شیخ اجل سعدی این غزل و غزل ۳۷۹ شاهکار و محشر هستند واقعا 💫👌

1403/10/06 15:01
جلال ارغوانی

 

 

سعدی از شربت شیرین سخن جامم ده

تلخ کام از غم هجران وپریشان بودم