گنجور

غزل شمارهٔ ۳۸

چه دل‌ها بردی ای ساقی به ساق فتنه‌انگیزت
دریغا بوسه چندی بر زنخدان دلاویزت
خدنگ غمزه از هر سو نهان انداختن تا کی
سپر انداخت عقل از دست ناوک‌های خونریزت
برآمیزی و بگریزی و بنمایی و بربایی
فغان از قهر لطف‌اندود و زهر شکرآمیزت
لب شیرینت ار شیرین بدیدی در سخن گفتن
بر او شکرانه بودی گر بدادی ملک پرویزت
جهان از فتنه و آشوب یک چندی برآسودی
اگر نه روی شهرآشوب و چشم فتنه‌انگیزت
دگر رغبت کجا ماند کسی را سوی هشیاری
چو بیند دست در آغوش مستان سحرخیزت
دمادم درکش ای سعدی شراب صرف و دم درکش
که با مستان مجلس درنگیرد زهد و پرهیزت

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

خوانش ها

غزل ۳۸ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل ۳۸ به خوانش سهیل قاسمی
غزل ۳۸ به خوانش محسن لیله‌کوهی
غزل ۳۸ به خوانش سعیده تهرانی‌نسب
غزل ۳۸ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۳۸ به خوانش مریم فقیهی کیا
غزل شمارهٔ ۳۸ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۳۸ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۳۸ به خوانش امیر اثنی عشری

آهنگ ها

این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟

"تصنیف چه دلها"
با صدای ایرج بسطامی (آلبوم رقص آشفته (گلپونه ها))

حاشیه ها

1392/03/30 15:05
امین کیخا

خدنگ به معنی راست است و نیز تیر معنی میدهد نام یک جانور مار خور است که به دلیری و سپندی در میان ایرانیان دانسته بوده است ولی غدنگ یعنی احمق و از این در هزاک و فغاک، کودن و کانا همه گونه ای نادانی هستند ولی واژه محترمانه ان دیراموز است وقتی رو به یک کودک با ناتوانی ذهنی رودرروهستیم مثلا باید گفت دیراموز است

1392/11/10 21:02
دکتر ترابی

شراب صرف؟؟؟ شاید مراد شاعر چنانکه جمله اهل می شراب صاب بوده باشد والله اعلم

1393/01/02 05:04
دکتر ترابی

از جمله معانی مهجور صرف ، صاف، بی آمیغ است.

1393/12/12 10:03
بی من

شراب صِرف: شراب ناب
شراب بدون هیچ آمیخته‌ای

1394/04/21 17:07
شایق

با سلام معمولا عرفا و صوفیه کلماتی مثل زاهد و واعظ و بارسا و گاهی فقیه بکار برده اند و به این کلمات بار منفی داده اند مثلا دربیت اخر همین غزل (که با مستان مجلس در نگیرد زهد و برهیزت ) یا حافظ ( برو ای زاهد و بر درد کشان خرده مگیر که جز این تحفه ندادند بما روز الست و یا واعظان کین جلوه بر محراب و منبر میکنند چون به خلوت می روند ا ن کار دیگر میکنند ) اینان با چه چیز زهد و با چه چیز واعظ مخالفند ؟ این سوال به بحث بسیار عمیق تری بر میگردد و ان اینکه واقعیت دین چیست و دیندار کیست ؟ ایا صرف نماز خواندن و روزه گرفتن و بعد از ان هزار کار دیگر انجام دادن ( دروغ . حرص . کینه . ریا . مال مردم خوری . ربا . بد اخلاقی . خساست . غیبت . فحش . فحشا و ... ) دینداری است یا اینکه دیندار بری از این رذایل است ؟ و خلاصه صرفا اینکه صورت نماز باید صحیح باشد یا نمازی صحیح است که به گفته قران انسان را از فحشا و منکر باز دارد ؟ این مسایل و مسایل عمیق تری در مورد شریعت و طریقت و حقیقت ونیز ولایت مورد اختلاف این دو دسته از بزرگواران است که ذر اینجا امکان بحث در مورد انها نیست و دوستان باید خود به جستجو ببردازند

1402/12/24 20:02
شهرام .

خیلی ممنونم بابت توضیحاتتون 

1395/01/16 17:04
ناصر

واقعا استاد بسطامی با تصنیفشان حق مطلب را به جای آوردند.

1397/04/10 10:07
زهرا روحی فر

درود و سپاس .ضمن تشکر از تمامی فرهیختگان متعهد به زبان و ادب فارسی .خواهشمندم غزل ها از منظر زیبایی شناسی نیز مورد بررسی و ارزیابی قرار گرفته و دوستان فرهیخته نظراتشان را درج کنند بلکه ماهم صحت و سقم نظراتمان را دریابیم. باسپاس .

1399/12/08 22:03
امیر مستلزم

درود جناب شایق
به گمان من مبحث پیچیده ای نیست و به بافندگی هم نیازی نیست!
شاعران و .. ما مخالف رذایل اخلاقی بودند و چون برخی صوفیان باطن و ظاهر به کلی فرق داشت،به همین سبب صاحب نظران به مخالفت برخاستند.
البته حافظ دل خوشی از ان ها نداشته که ان زمان گویی شراب خواری و مجلس بزم و .. را مخالف شرع می دانستند و بسیار متعصبانه به امور می نگریستند.
دیندار متعصب ابلح تر از کافر نادان
بار ها ناریخ این را اثبات کرده .

1401/03/21 22:06
محمدرضا دوراندیش

آیا امکانش هست در فهم بیت ۵ مرا یاری کنید 

سپاسگزارم 

1401/04/22 00:06
رضا از کرمان

سلام

          برداشت بنده از بیت مورد نظر حضرتعالی اینه:

         اگر چشمان  فتنه انگیز  وحسن جمال وروی زیبای تو که شهری را به آشوب میکشه نمی بود این شهر یا این جهان مدتی در آرامش می‌بود وودیگه فتنه‌ای وجود نداشت

شاد وسرافراز باشید

1401/06/03 18:09
فاطمه زندی

وزن : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن

بیت اول

چه دل ها بردی ای ساقی به ساقِ فتنه انگیزت 

دریغا ، بوسه چندی بر زنخدانِ دلآویزت

ای ساقی با ساق وسوسه انگیزت چه دل ها که غارت نکردی . افسوس که نمی توان چند بوسه ای بر چانۀ دلربایت نهاد . [ زنخدان = چانه / دل بردن = شیفته ، بی قرار کردن / دلآویز = زیبا و دوست داشتنی ]

 بیت دوم

خدنگِ غمزه از هر سو نهان انداختن تا کی ؟ 

سپر انداخت عقل از دست ناوک های خونریزت

تا کی می خواهی عشوه های نافذ خویش را چونان تیری از هر جانب به سویم روانه سازی ؟ عقل از دست غمزه های جان شکارت سپر انداخت و تسلیم شد . [ خدنگ = درختی است بسیار سخت که از چوب آن نیزه و تیر و زین اسب سازند و تیر خدنگ و زین خدنگ بیدین اعتبار گویند ، مجازاََ به معنی تیر / غمزه = ناز و عشوه / ناوک = تیر کوچک ، در اینجا منظور مژگان معشوق است / سپر انداختن = تسلیم شدن ، عاجز و ناتوان گشتن ]

 بیت سوم

برآمیزی و بگریزیّ و بنماییّ و بربایی

فغان از قهرِ لطف اندود و زهرِ شکّرآویزت

آمیزگاری و اختلاط می کنی و می گریزی . چهره می نمایی و آن را از پیش نگاه می ربایی . آه از این قهر به مهر آمیخته و فریاد از آن زهر نوش آمیزت . [ برآمیختن = موافقت کردن ، سازگاری نمودن / نمودن = نشان دادن / فغان = آه و فریاد / شکّرآمیز = شکرآمیخته ، شیرین ]

بیت چهارم

لبِ شیرینت ار شیرین بدیدی در سخن گفتن 

بر او شُکرانه بودی گر بدادی مُلکِ پرویزت

اگر شیرین ، لبان شکرآمیزت را در حال سخن گفتن می دید . برای او واجب بود که به شکرانۀ برخورد با آن لب و سخنان شیرین حتّی مُلکِ پرویز را ببخشد .

[ لب شیرین = لب لطیف و با طراوت ، لبی که در آن شادی و نشاط باشد لبی که سخنان فصیح و بلیغ می گوید / شیرین = شاهزادۀ ارمنی و معشوقۀ خسرو چرویز است / پرویز = مراد خسرو پرویز ، شاهنشاه ایران از سلسلۀ ساسانیان ، پسر و جانشین هرمز چهارم است . او ایران را به چنان شکوه و جلالی رساند که تا آن زمان در دورۀ ساسانی به خود ندیده بود . داستان عشق او با شیرین ، زبانزدِ شاعران و نویسندگان است . ]

بیت پنجم 

جهان از فتنه و آشوب یک چندی برآسودی 

اگر نه روی شهرآشوب و چشم فتنه انگیزت

اگر روی زیبایت که شهر را بر هم می زند و چشمان مفتون سازت نمی بود . شهر مدّتی از فتنه گری ، افسون سازی و غوغا در امان می ماند .

[ اگر نه = اگر نبود / شهرآشوب = آشوبندۀ شهر ، کسی که با حُسن و جمال سبب فتنه و آشوب شهری گردد ]

 بیت ششم

دگر رغبت کجا مانَد کسی را سوی هشیاری 

چو بیند دست در آغوش مستان سَحرخیزت ؟

وقتی تو را هم آغوش مستان سحرخیز ببیند . دیگر کجا رغبت هوشیار ماندن برای کسی باقی می ماند ؟

 بیت هفتم

دمادم درکش ای سعدی ، شرابِ صِرف و دَم درکش 

که با مستان مجلس در نگیرد زهد و پرهیزت

ای سعدی ، پی در پی می ناب بنوش و خاموش باش . زیرا زهد و پارسایی بر مستان مجلس تأثیری ندارد و کارگر نمی افتد .

[ دمادم = پی در پی / درکشیدن = نوشیدن / صرف = خالص / دَم = سخن / زهد = پارسایی ، پرهیزگاری ، دوری از دنیا / دم درکشیدن = ساکت و خاموش بودن / درگرفتن = اثر کردن ]

منبع : شرح غزلهای سعدی 

دکتر محمدرضا برزگر خالقی 

دکتر تورج عقدایی 

سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟

از گلستان ِ ما بِبَر طبقی 

شاد و تندرست باشید .

1402/09/19 16:12
سروش جامعی

عالی بود. روحت شاد استاد سخن