گنجور

غزل شمارهٔ ۳۴۶

مرا رسد که برآرم هزار ناله چو بلبل
که احتمال ندارم ز دوستان ورقی گل
خبر برید به بلبل که عهد می‌شکند گل
تو نیز اگر بتوانی ببند بار تَحَوُّل
أَما أُخالِصُ وُدّی؟ أَلَم أُراعِکَ جَهدی؟
فَکیْفَ تَنقُضُ عَهدی؟ وَ فیمَ تَهجُرُنی؟ قُل!
اگر چه مالک رِقّی و پادشاه به حقی
هَمَت حلال نباشد ز خون بنده تَغافُل
مَنِ المُبَلِّغُ عَنّی إِلیٰ مُعَذِّبِ قلبی؟
إِذا جَرَحْتَ فُؤادی بِسَیْفِ لَحْظِک، فَاقْتُل
تو آن کمند نداری که من خلاص بیابم
اسیر ماندم و درمان تحمل است و تَذَلُّل
لَأُوْضِحَنَّ بِسِرّی و لَو تَهَتَّکَ سِتْری
إذَا الْأَحِبَّةُ تَرضیٰ دَعِ اللَّوائِمَ تَعْذُل
وفا و عهد مَوَدَّت میان اهل ارادت
نه چون بقای شکوفه‌ست و عشقبازی بلبل
تَمِیلُ بَینَ یَدَینا و لا تَمِیلُ إِلَینا
لَقَد شَدَدتَ عَلَینا، إِلامَ تَعقِدُ؟ فَاحْلُلْ
مرا که چشم ارادت به روی و موی تو باشد
دلیل صدق نباشد نظر به لاله و سنبل
فُتاتُ شَعرِکَ مِسکٌ إِنِ اتّخَذتُ عَبیراً
وَ حَشوُ ثَوبِکَ وردٌ و طِیبُ فِیک قَرَنفُل
تو خود تأمل سعدی نمی‌کنی که ببینی
که هیچ بار ندیدت که سیر شد ز تأمل

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مرا رسد که برآرم هزار ناله چو بلبل
که احتمال ندارم ز دوستان ورقی گل
من حق دارم که مانند هزاران بلبل ناله کنم، چرا که امیدی به دوستانم ندارم و نمی‌توانم حتی یک ورقِ گل از آن‌ها انتظار داشته باشم.
خبر برید به بلبل که عهد می‌شکند گل
تو نیز اگر بتوانی ببند بار تَحَوُّل
به بلبل بگویید که اگر گل عهدش را می‌شکند، تو هم اگر می‌توانی، باید بار تحول را به دوش بکش و تغییر کن (که نمی‌توانی).
أَما أُخالِصُ وُدّی؟ أَلَم أُراعِکَ جَهدی؟
فَکیْفَ تَنقُضُ عَهدی؟ وَ فیمَ تَهجُرُنی؟ قُل!
آیا عشق و دوستی ام را خالص نکرده‌ام؟ آیا تا توانستم رعایت حال تو را نکرده‌ام؟ پس چگونه پیمان مرا می‌شکنی و برای چه از من دوری می‌کنی؟ بگو!
اگر چه مالک رِقّی و پادشاه به حقی
هَمَت حلال نباشد ز خون بنده تَغافُل
اگرچه مالک بنده و غلام هستی و پادشاهِ به حق. ولی همچنان حلال نباشد که از خون‌ریزی بندگان غافل باشی.
مَنِ المُبَلِّغُ عَنّی إِلیٰ مُعَذِّبِ قلبی؟
إِذا جَرَحْتَ فُؤادی بِسَیْفِ لَحْظِک، فَاقْتُل
کیست که از من به آزار دهندهٔ دلم پیام رساند؟ هنگامی با شمشیر چشمانت قلبم را زخمی کردی پس مرا بِکش
تو آن کمند نداری که من خلاص بیابم
اسیر ماندم و درمان تحمل است و تَذَلُّل
کمند و بندهای تو آن‌طور نیست که من از آنها رهایی یابم. من در این حال اسیر هستم و تنها چاره‌ام تحمل و تسلیم شدن است.
لَأُوْضِحَنَّ بِسِرّی و لَو تَهَتَّکَ سِتْری
إذَا الْأَحِبَّةُ تَرضیٰ دَعِ اللَّوائِمَ تَعْذُل
قسم می‌خورم که رازم را آشکار خواهم کرد، هرچند پوششم دریده شود. هنگامی که دوستان راضی می‌شوند پس ملامت‌کنندگان را رها کن تا سرزنش کنند.
وفا و عهد مَوَدَّت میان اهل ارادت
نه چون بقای شکوفه‌ست و عشقبازی بلبل
پایبندی و عهد به محبت در میان کسانی که اهل ارادت و دوستی هستند، مثل عمر و بقای شکوفه‌ها و عشق‌ورزی بلبل نیست.
تَمِیلُ بَینَ یَدَینا و لا تَمِیلُ إِلَینا
لَقَد شَدَدتَ عَلَینا، إِلامَ تَعقِدُ؟ فَاحْلُلْ
مقابل ما می‌گردی و به سوی ما میل نمی‌کنی (جلوی ما با ناز و کرشمه راه می‌روی ولی نزد ما نمی آیی) همانا بر ما سخت گرفتی؛ تا کی گِرِه می‌زنی؟ پس گره را باز کن.
مرا که چشم ارادت به روی و موی تو باشد
دلیل صدق نباشد نظر به لاله و سنبل
برای من که چشم دوستی‌ام به سمت صورت و گیسوی توست، نظر کردن به لاله و سنبل برایم نشانهٔ صداقت نیست (به آن‌ها نباید نگاه کنم).
فُتاتُ شَعرِکَ مِسکٌ إِنِ اتّخَذتُ عَبیراً
وَ حَشوُ ثَوبِکَ وردٌ و طِیبُ فِیک قَرَنفُل
موهای ریزِ زلفت، مشک است اگر عبیری بگیرم و اضافه‌های لباست گل و بوی دهانت مانند عطر قرنفل است.
تو خود تأمل سعدی نمی‌کنی که ببینی
که هیچ بار ندیدت که سیر شد ز تأمل
تو خودت در سعدی تأمل نمی‌کنی و به او نگاه نمی‌کنی که ببینی تا به حال هیچ‌گاه از تأمل کردن در تو و تماشای تو سیر نشده است.

خوانش ها

غزل ۳۴۶ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل شمارهٔ ۳۴۶ به خوانش محسن لیله‌کوهی
غزل ۳۴۶ به خوانش سعیده تهرانی‌نسب
غزل شمارهٔ ۳۴۶ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۳۴۶ به خوانش حجت الله عباسی
غزل شمارهٔ ۳۴۶ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۳۴۶ به خوانش نازنین بازیان
غزل ۳۴۶ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1399/08/19 23:11
محمد جواد

چرا هیچ کس نیست این غزل رو معنی کنه و درباره اش نظری بده؟

1401/11/01 22:02
Hojat H

معنی بیت سوم=

ایا خلوص عشقم و نهایت تلاشم را ندیدی

پس چگونه عهدت را شکستی و من را ترک‌کردی؟بگو

مهنی بیت پنجم=کیست که از من ابلاغی ببرد بسوی کسی که قلبم را معذب کرده

چنانچه قلبم را مجروح میکنی بهتره با شمشیرت الان منو بکشی

1401/11/01 22:02
Hojat H

شعر عاشقانه خیلی سخته معنی کردن...ببخشید اگه حق مطلب را بجا نیاوردم

اصلا معنی کردن شعر اشتباهه...هر کس باید با دل و جان خودش شعر را درک کنه..اما چون ابیات عربیه معنی کردن نیاز داره

1401/11/01 22:02
Hojat H

معنی بیت هفتم=

رازم بر همه اشکار شد و پرده هایم دریده شد

چنانچه محبوبم راضی باشه بگذار بدگویان عیب جویی کنن

1401/11/02 22:02
Hojat H

در عشق تو خالص بودم در راه تو جاهد بودم

تو عهد مرا بشکستی هجران تو شاهد بودم

دوستان و اهل فضل جسارت بنده را ببخشید در مورد بیت سوم غزل این بیت فی البداحه به ذهنم رسید....حضرت سعدی کجا و ما کجا

از پشه لاغری چه خیزد؟؟؟؟؟

1403/01/26 23:03
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳

ترجمه متون عربی

با سپاس بسیار از استاد ارجمندم دکتر عباچی نازنین که با صبر و حوصله راهنمایی فرمودند

 

2 خبر برید به بلبل که عهد می‌شکند گل

تو نیز اگر بتوانی ببند بار تَحَوُّل

تَحَوُّل: جابجا شدن

 

3 أَما أُخالِصُ وُدّی؟ أَلَم أُراعِکَ جَهدی؟

فَکیْفَ تَنقُضُ عَهدی؟ وَ فیمَ تَهجُرُنی؟ قُل!

آیا عشق و دوستی ام را خالص نکرده‌ام؟ آیا تا توانستم رعایت حال تو را نکرده‌ام؟ پس چگونه پیمان مرا می‌شکنی و برای چه از من دوری می‌کنی؟ بگو

 

4 اگر چه مالک رِقّی و پادشاه به حقی

همت حلال نباشد ز خون بنده تَغافُل

رِقّ: بندگی و بردگی در اصطلاح همان بنده و برده است.

تَغافُل: خود را به غفلت و بی خبری زدن

گرچه مالک بنده هستی و به حقیقت پادشاه هستی تو را حلال نباشد که از خون بنده، خود را به غفلت و بی خبری بزنی

 

5 مَنِ المُبَلِّغُ عَنّی إِلیٰ مُعَذِّبِ قلبی؟

إِذا جَرَحْتَ فُؤادی بِسَیْفِ لَحْظِک، فَاقْتُل

کیست که از من به آزار دهندۀ دلم پیام رساند؟ هنگامی با شمشیر چشمانت قلبم را زخمی کردی پس مرا بِکش

 

6 تو آن کمند نداری که من خلاص بیابم

اسیر ماندم و درمان تحمل است و تَذَلُّل

تَذَلُّل: فروتنی

 

7 لَأُوْضِحَنَّ بِسِرّی و لَو تَهَتَّکَ سِتْری

إذَا الْأَحِبَّةُ تَرضیٰ دَعِ اللَّوائِمَ تَعذُل

قسم می خورم که رازم را آشکار خواهم کرد هرچند پوششم دریده شود هنگامی که دوستان راضی می‌شوند پس ملامت‌کنندگان را رها کن تا سرزنش کنند.

 

9 تَمِیلُ بَینَ یَدَینا و لا تَمِیلُ إِلَینا

لَقَد شَدَدتَ عَلَینا، إِلامَ تَعقِدُ؟ فَاحْلُلْ

إلَامَ: تا کی؟ این تعبیر مترادف (إلی مَتیٰ) است

مقابل ما می‌گردی و به سوی ما میل نمی‌کنی (جلوی ما با ناز و کرشمه راه می روی ولی نزد ما نمی آیی) همانا بر ما سخت گرفتی؛ تا کی گِرِه می‌زنی؟ پس گره را باز کن.

 

10 مرا که چشم ارادت به روی و موی تو باشد

دلیل صِدق نباشد نظر به لاله و سنبل

صِدق: راستی و درستی

 

11 فُتاتُ شَعرِکَ مِسکٌ إِنِ اتّخَذتُ عبیراً

وَ حَشوُ ثَوبِکَ وردٌ و طِیبُ فِیک قَرَنفُل

فی: دهان – فم هنگامی که اضافه شود (به ضمیر ک اضاف شده است.) در حالت جر، فی می‌شود و اینجا چون مضاف الیه و مجرور است فی استفاده می‌شود (به کاف خطاب اضاف شده است. وقتی مضاف الیه باشد در حالت رفع فو – در حالت نصب فا و در حالت جر فی)

موهای ریزِ زلفت، مشک است اگر عبیری بگیرم و اضافه‌های لباست گل است و بوی دهانت مانند عطر قرنفل است.

 

1403/10/05 23:01
جلال ارغوانی

بلبل دهر  است  سعدی   وای گل 

امید است که بلبل، بنشیند، به تقابل