گنجور

غزل شمارهٔ ۳۴

دل هر که صید کردی نکشد سر از کمندت
نه دگر امید دارد که رها شود ز بندت
به خدا که پرده از روی چو آتشت برافکن
که به اتفاق بینی دل عالمی سپندت
نه چمن شکوفه‌ای رست چو روی دلستانت
نه صبا صنوبری یافت چو قامت بلندت
گرت آرزوی آنست که خون خلق ریزی
چه کند که شیر گردن ننهد چو گوسفندت
تو امیر ملک حسنی به حقیقت ای دریغا
اگر التفات بودی به فقیر مستمندت
نه تو را بگفتم ای دل که سر وفا ندارد؟
به طمع ز دست رفتی و به پای درفکندت
تو نه مرد عشق بودی خود از این حساب سعدی
که نه قوت گریزست و نه طاقت گزندت

اطلاعات

وزن: فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن (رمل مثمن مشکول)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

خوانش ها

غزل ۳۴ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل ۳۴ به خوانش محسن لیله‌کوهی
غزل ۳۴ به خوانش سعیده تهرانی‌نسب
غزل ۳۴ به خوانش سهیل قاسمی
غزل ۳۴ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۳۴ به خوانش مریم فقیهی کیا
غزل شمارهٔ ۳۴ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۳۴ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۳۴ به خوانش امیر اثنی عشری

حاشیه ها

1390/12/29 09:02
فیروزه از اصفهان

هر بار که غزلیات سعدی میخونم تمام وجودم پر میشه از یک شور عجیب رحمت بی انتهای خداوندبراین مرد بزرگ.خدا میدونه که چقدر دلم میخواد یک بار فقط یک بار به خوابم بیاد.

1393/06/15 03:09
امین

وای ک بیت چهارم رو استاد ترکونده

1394/04/17 14:07
شایق

با سلام ( به ولای تو که اگر بنده خویشم خوانی از سر خواجگی کون و مکان بر خیزم ) ( از انرو که در بند توام ازادم ) ( رشته ای بر گردنم افکنده دوست می کشد هر جا که خاطر خواه اوست ) ابیات فوق با بیت اول و دو بیت اخر این غزل هم خوانی دارند وسعدی میگوید هر چه زیبایی و خوبی در عالم هست تجلی زیبایی و خوبی مطلق است که اگر گوشه چشمی بما کند انرا در می یابیم

1397/03/25 14:05
مجتبی

واقعا که بیت 4 استاد بسیار زیباست و بقول دوستمان، ترکونده...
در واقع سعدی از اینکه انسان (که شیر همه عالم است، چرا که بار امانت را او گرفت و همه هستی پیدا شد، و همه عالم، زمین و زمان و ...گوسفندن چراکه مطیع خدا هستن و بی مقاومت) تسلیم بی چون و چرا نمیشود و در برابر خدا قد علم میکند، جانبداری کرده؛ اما به نظر من این جانبداری او بسیار هوشمندانه و ظریف است:
واقعیت این است که ما باید در ظاهر (یعنی در کاربرد عقل) همچون جسممان که ضعیف است، چون گوسفند باشیم یعنی صلح جو و تسلیم قدرت عقل و علم خدا. اما باید در باطن (یعنی در کاربرد عشق) دلی چون شیر داشته باشیم که اوصاف انسانی را که حقیقتا ضعیف اند تنها بقول مولانا چون طبل توخالی پر سر وصدای اند (حرص و خشم و...) را شکار کرده و اوصاف خدایی یعنی شیر بودن را کسب کنیم. پس انگاه است که حاضر به گوسفند بودن نیستیم چرا که شیریم، خداییم، و نباید بمیریم و خونمان ریخته شود....
این در حالی است که ما انسانها قضیه را بالعکس کرده ایم، یعنی متاسفانه در ظاهر شیر شدیم و با خدا لج میکنیم در حالیکه
ما همه شیران ولی شیر علم حملمان از باد باشد دم بدم
و در باطن در برابر امیال شیطانی چون گوسفند شده و در برابرشان ذبح میشویم...
بدرود

1401/06/03 17:09
فاطمه زندی

وزن : فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن

بیت اول 

دلِ هر که صید کردی ، نکشَد سَر از کمندت

نه دگر امید دارد که رها شود ز بَندُت

دلِ هر کسی را که به دام آوردی ، در برابرت تسلیم می شود و سرکشی و عصیانفرو می نهد . زیرا اسارت در کمندِ تو به گونه ای است که اسیرت آرزوی رهایی را از دل بیرون می کند . [ تناسب = صید ، کمند ، بند ]

 بیت دوم

به خدا که پرده از رویِ چو آتشت برافکن 

که به اتّفاق بینی دلِ عالَمی سپندت

تو را به خدا سوگند می دهم که از چهرۀ گلگون و آتشینت پرده برانداز تا ببینی که دلِ تمامِ مردم دنیا چونان سپندی برای دفع چشم زخم بر آتشِ رخسارت می تپد . [ به اتفاق = تمام و کامل / سپند = کوتاه شده اسپند است و به آن اسفند نیز گفته می شود . تخمِ گیاهی است از تیرۀ سُدابیان که بیشتر در نواحی مرکزی و شرقی و جنوبی و غربی آسیا در آب و هوای معتدل می روید . تخم آن را برای دفع چشم بَد در آتش می ریزند . ( گل و گیاه در ادبیات منظوم فارسی ) / در این بیت «روی» به «آتش» و «دل» به سپند» تشبیه شده است ]

بیت سوم

نه چمن شکوفه ای رُست چو رویِ دلستانت

نه صبا صنوبری یافت چو قامتِ بلندت

نه چمن توانسته است شکوفه ای به زیبایی رویِ دلربایت برویاند و نه بادِ صبا ، صنوبری به بلندی قامتِ تو یافته است . [ چمن = سبزه و گیاه / صنوبر = درختی است زینتی و همیشه سبز با برگ های سوزنی و شکلی مخروطی که در ادب فارسی قامت یار را بدان تشبیه کنند . ( گل و گیاه در ادبیات منظوم فارسی ) ]

صبا = نسیمِ خوشی که به هنگامِ صبح در فصلِ بهار می وزد و سبب شکفتن گل ها و گیاهان می گردد و پیام آور عاشقان است . « در تذکرة اولیا مذکور است : صبا بادی است که از زیرِ عرش خیزد و آن در وقتِ صبح وزد . بادی لطیف و خنک است و در اصطلاح سالکان ، با صبا اشارت است از نفحاتِ رحمانیه که از مشرقِ روحانیت می آید . » ( شرح اصطلاحات تصوّف ) . صبا یکی از عناصر فارسی است که در غزلیات سعدی فراوان آمده و به نام های نسیمِ سحر ، بادِ شمال و بادِ صبحگاهی از آن یاد شده است .

 بیت چهارم

گرت آرزوی آن است که خونِ خَلق ریزی 

چه کند که شیرِ گردون نَنَهَد چو گوسفندت ؟

اگر آرزوی ریختن خونِ مردم را داری ، همه تسلیمِ تو هستند . شیر با تمام شجاعتش اگر مانند بره ای به حُکمت گردن ننهد ، چه کند ؟ [ گردن نهادن = کنایه از اطاعت و فرمانبرداری کردن ، تسلیم شدن / در این بیت «شیر» به «گوسفند» تشبیه شده است ]

 بیت پنجم

تو امیرِ مُلکِ حُسنی به حقیقت ، ای دریغا 

اگر التفات بودی به فقیرِ مستمندت ؟

تو به حق فرمانروای سرزمینِ زیبایی هستی . امّا ای کاش نظری هم به حال فقیر ناتوان می افکندی . [ حُسن = جمال و زیبایی / التفات = توجه و عنایت / مستمند = اندوهگین ، نیازمند ]

بیت ششم 

نه تو را بگفتم ای دل که سرِ وفا ندارد ؟

به طمع ز دست رفتی و ، به پای درفکندت

ای دل ، همانا به تو نگفته بودم که معشوق قصدِ وفا کردن ندارد ؟ با طمع ورزیدن به وفای او شیفته شدی و او هم تو را در پای فکند و خوار کرد . [ وفا = شرح بیت 7 غزل 2 / سر وفا داشتن = قصد و توجه به وفا داشتن / از دست رفتن = پریشان و نابود گشتن ، بی خود شدن ]

 بیت هفتم

تو نه مردِ عشق بودی خود از این حساب ، سعدی 

که نه قوّتِ گریز است و نه طاقتِ گزندت

ای سعدی ، بدین ترتیب که نه توانایی گریختن و نه تابِ گزند عشق داری ، مردِ عشق ورزیدن نبودی .

منبع : شرح غزلهای سعدی 

دکتر محمدرضا برزگر خالقی 

دکتر تورج عقدایی 

سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟

از گلستان ِ ما بِبَر طبقی 

شاد و تندرست باشید .

1402/03/17 00:06
فاطمه یاوری

که نه قوت گریزست 

و نه طاقت گزندت.....!

 

پ.ن شجریان: نه پای رفتن از اینجا

نه طاقتی که بمانم......!!!

هعی. رشته. 27. خرداد. 02