گنجور

غزل شمارهٔ ۲۸۸

که برگذشت که بوی عبیر می‌آید؟
که می‌رود که چنین دل‌پذیر می‌آید؟
نشان یوسفِ گم‌کرده می‌دهد یعقوب
مگر ز مصر به کنعان بشیر می‌آید؟
ز دست رفتم و بی‌دیدگان نمی‌دانند
که زخم‌های نظر بر بصیر می‌آید
همی خرامد و عقلم به طبع می‌گوید
«نظر بدوز که آن بی‌نظیر می‌آید»
جمال کعبه چنان می‌دواندم به نشاط
که خارهای مغیلان حریر می‌آید
نه آن چنان به تو مشغولم، ای بهشتی‌رو
که یاد خویشتنم در ضمیر می‌آید
ز دیدنت نتوانم که دیده دربندم
و گر مقابله بینم که تیر می‌آید
هزار جامهٔ معنی که من براندازم
به قامتی که تو داری قصیر می‌آید
به کشتن آمده بود آن که مدعی پنداشت
که رحمتی مگرش بر اسیر می‌آید
رسید نالهٔ سعدی به هر که در آفاق
هم آتشی زده‌ای تا نفیر می‌آید

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

که برگذشت که بوی عبیر می‌آید؟
که می‌رود که چنین دل‌پذیر می‌آید؟
هوش مصنوعی: کیست که در حال گذر است و بوی خوشی به مشام می‌رسد؟ چه کسی در حال رفتن است که این‌چنین لذت‌بخش و دلپذیر به نظر می‌آید؟
نشان یوسفِ گم‌کرده می‌دهد یعقوب
مگر ز مصر به کنعان بشیر می‌آید؟
هوش مصنوعی: یعقوب در حال انتظار است تا نشانه‌ای از یوسف گم‌شده‌اش به دست آورد، مگر اینکه از مصر خبر خوشی به کنعان برسد.
ز دست رفتم و بی‌دیدگان نمی‌دانند
که زخم‌های نظر بر بصیر می‌آید
هوش مصنوعی: من از دست رفتم و کسی نمی‌داند که جراحت‌های نگاه چطور بر دل بینا اثر می‌گذارد.
همی خرامد و عقلم به طبع می‌گوید
«نظر بدوز که آن بی‌نظیر می‌آید»
هوش مصنوعی: او با شوق و ذوق در حال حرکت است و عقل من به او می‌گوید که خوب نگاه کن، زیرا آنچه می‌بینی منحصر به فرد است و نمی‌توان مانندش را پیدا کرد.
جمال کعبه چنان می‌دواندم به نشاط
که خارهای مغیلان حریر می‌آید
هوش مصنوعی: چهره زیبا و دلربای کعبه را به قدری با شوق و اشتیاق می‌ستایم که حتی خارهای زشت و خشن نیز در مقابل آن مانند حریر نرم و لطیف به نظر می‌رسند.
نه آن چنان به تو مشغولم، ای بهشتی‌رو
که یاد خویشتنم در ضمیر می‌آید
هوش مصنوعی: من آنقدر به تو فکر می‌کنم که حتی یاد خودم هم به ذهنم می‌آید.
ز دیدنت نتوانم که دیده دربندم
و گر مقابله بینم که تیر می‌آید
هوش مصنوعی: من نمی‌توانم در برابر دیدن تو چشمانم را ببندم و حتی اگر تیر نگاه تو به من اصابت کند، باز هم نمی‌توانم خودم را از دیدنت دور کنم.
هزار جامهٔ معنی که من براندازم
به قامتی که تو داری قصیر می‌آید
هوش مصنوعی: هرچند که من هزاران معنا و مفهوم دارم، اما به زیبایی و شکوه قامت تو نمی‌رسد.
به کشتن آمده بود آن که مدعی پنداشت
که رحمتی مگرش بر اسیر می‌آید
هوش مصنوعی: آن کسی که فکر می‌کرد به رحمت می‌تواند بر اسیران بیافزاید، در واقع خودش با قصد کشتن آمده بود.
رسید نالهٔ سعدی به هر که در آفاق
هم آتشی زده‌ای تا نفیر می‌آید
هوش مصنوعی: ناله و فریاد سعدی به گوش همه رسیده است، حتی کسانی که در هر گوشه‌ای از دنیا آتش جنگ و مصیبت را برپا کرده‌اند، فریاد او را می‌شنوند.

خوانش ها

غزل ۲۸۸ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل ۲۸۸ به خوانش محسن لیله‌کوهی
غزل ۲۸۸ به خوانش سعیده تهرانی‌نسب
غزل ۲۸۸ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۲۸۸ به خوانش مصطفی حسینی کومله
غزل شمارهٔ ۲۸۸ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۲۸۸ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۲۸۸ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۲۸۸ به خوانش افسر آریا

حاشیه ها

1392/12/28 00:02
کامران

در بیت هشتم به جای "براندازم " در تصحیح مظاهر مصفا "بپردازم" آمده است.

1395/08/20 23:11

یه بیت کم داره:
نگه به گوشه ان چشم نیمه مست نکن
کناره گیر کز ان گوشه تیر می اید

1396/06/05 03:09
منصور

دو بیت کم داره
نگه به گوشه آن چشم مست مکن
کناره گیر از آن گوشه تیر می اید
غمین نباشم اگر دیر امدی که مرا
سعادتی چو تو البته دیر می اید

1402/10/17 17:01
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳

هر شاعری زبانی دارد که عین اثر انگشت، اختصاص به خودش دارد و در این بین، زبان سعدی از همه روشن‌تر است.
سعدی هیچگاه از تیر محبوب فراری نیست بلکه خود را هدف و آماج آن قرار می دهد
برای این که مشخص شود این بیت ها از سعدی نیست نیاز نیست راه دوری برویم، به بیت هفتم همین غزل نگاه کنید:
ز دیدنت نتوانم که دیده دربندم
و گر مقابله بینم که تیر می‌آید
و نیز
مشغول عشق جانان گر عاشقیست صادق
در روز تیرباران باید که سر نخارد
تیرباران عشق خوبان را
دل شوریدگان سپر باشد
چشمی که به دوست برکند دوست
بر هم ننهد ز تیرباران
خلاف شرط یاران است سعدی
که برگردند روز تیرباران
چشم اگر با دوست داری گوش با دشمن مکن
تیرباران قضا را جز رضا جوشن مکن
این مشتی از خرمن گل‌های سعدی است.
با این وجود سعدی چگونه می‌تواند توصیه کند که:
نگه به گوشه آن چشم مست مکن
کناره گیر از آن گوشه تیر می آید
بیت دومی هم که اشاره نمودید خودش با زبان روشن می‌گوید که من از ادبیات سعدی نیستم و همین چند وقت اخیر توسط یک فرد تازه‌کار، سروده شده‌ام.

 

1396/07/09 14:10
دکتر علیرضا محجوبیان لنگرودی

همچنانکه دوستان تذکار داده اند دو بیت از غزل افتاده است که ملاحت و زیبایی بسیار دارد و اندام واره های شعر بدون آن دو بیت چیزی کم دارد، گویی عروس شعر سعدی دو چشمش را ازدست داده است. یاحق

1403/10/29 00:12
جلال ارغوانی

امیر ملک سخن سعدی است اما

به پیش طره زلفت اسیر می آید

دلبر به ناز به تفرج چو می رود

چون گفته من بی نظیر می آید