غزل شمارهٔ ۱۹۷
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوانش ها
غزل ۱۹۷ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل ۱۹۷ به خوانش سعیده تهرانینسب
غزل ۱۹۷ به خوانش محسن لیلهکوهی
غزل ۱۹۷ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۱۹۷ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۱۹۷ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۱۹۷ به خوانش نازنین بازیان
حاشیه ها
در گزیده غزلیات سعدی دکتر حسن انوری نشر قطره غزل 62 تفاوت هایی با این متن وجود دارد.
1- بیت 5 وجود ندارد.
2- بیت 7 وجود ندارد.
3- بیت 10 به جای ببینی نبینی چاپ شده است.
دردهه شصت یک سرود از همین شعر با صدای گلریز ساخته شد و جالب آنکه به جای نعوذ بالله "خدا نکرده " خوانده شد
سعدی دربیت اول می گوید :
نگاه عارفان و خداشناسان از روی خواهش نفس نیست و سیر و سلوک اهل نیاز ( عاشقان ) قدم گذاشتن در راه نادرست نیست
بیت دوم :نگاه کردن بر دیدار محبوب بر عارفان و حق شناسان همیشه جایز است . امابر عامه مردم و جاهلان فقط یک بار یا یک لحظه نگاه کردن مجاز است .
بیت سوم : بوسیله نسیم صبحگاهی باید که تو گیاه زنده باشی نه موجود بی جان و جماد که از باد صبا خبر ندارد .
بیت چهارم: اگر سعادت داشته باشی که با معرفت و روشن دلی جان عاریت تسلیم کنی به زندگی ای رسیدی که پس از آن نابودی نیست .
شاعر در بیت 6 می گوید چرا حالی از دوستان نمی پرسی .
بیت هشت : اگر تو مرا بکشی در قیامت تو را مؤاخذه نمی کنم زیرا در میان دوستان به خاطر از بین رفتن یک جان کشمکشی صورت نمی گیرد
درود
بیت دوم رو خوب معنی نکردین
بیت هفت یعنی چه!
حسین جان
اگر اهل معرفت را چو نی استخوان بسنبی
چو دفش به هیچ سختی خبر از قفا نباشد
می گوید: اگر استخوان اهل دل را مانند نی سوراخ کنی از سختی ها نمی هراسند ، چون دف که هرچه بر آن می کونند انگار نه انگار
آفرین به حمید رضای گرامی که بسیار خوب دکلمه کردند
زنده باشید
1-اگر اهل معرفت را چو نی استخوان بسنبی
2-چو دفش به هیچ سختی خبر از قفا نباشد
1-اگر استخوان اهل معرفت(صاحبدلان) را بسان نی سوراخ کنی(اشاره به سوراخهای نی که ناله و صدا از آنها برمیخیزد)
2-مانند دف باشند که به هیچ سختی خبردار نمیشود که پشتش(پیاپی) ضربه میخورد.(حتی اگر دریده شود)
سر نتوانم که برآرم چو چنگ
ور چودفم پوست بدرّد قفا
سنبیدن:سوراخ کردن/بسنبی:سوراخ کنی
سنب:سوراخ
دف یا دپ:دایره-باتره-تبوراک
سازی به شکل چنبر(دایره) که پوستی بر آن کشیده شده و با سرانگشت نواخته میشود
در عربی دُف گویند و جمع آن دفوف.ریشه آن را آرامی میدانند.
در کتیبه بیستون مصرع اول چنین آمده" نظر خدای بینان ز سر هوا نباشد"
معنی بهتری دارد درصورت امکان اصلاح شود
مصرع اول بیت 9 در کتاب آقای الهی قمشه ای: نه رفیق مهربانست و حریف سخت پیمان
راجب بیت دوم.
همه وقت عارفان را نظر است و عامیان را
نظری معاف دارند و دوم روا نباشد
خوب، مصرع دوم حکم شرعی نگاه به نامحرم هست. همون طوری که می دونیم، نظر اول که چشم آدم میفته، گناهی نداره، معاف دارند، اما اگه ادامه پیدا کرد و به نگاه دوم تبدیل شد، حرامه، روا نباشد.
چیزی که من نمی فهمم و دوس دارم یکی برام توضیح بده اینه که چرا عارفان همه وقت، همچین چیزی رو نگاه می کنن.
بابک عزیز
سعدی از لفظِ نظر کردن در غزلیاتش بیشتر به معنای درک و تعمل کردن استفاده می کند ( گاها بهره ی عارفانه بردن و به فکر فرو رفتن ، اما سعدی انسانی عمل گرا بوده چرا که هم در زندگی نامه هم اشعار این استاد می شود این را به وضوح دید ) ، و این استاد سخن ، افرادی را عارف و صاحب دل می داند که مثل خود او ، از کنار یک سری مسایل به راحتی عبور نکنند و درس بگیرند و از همه مهم تر دست به تغییر بزنند و تغییر کردن بدونِ درد و رنج نبوده و نخواهد بود ( حتی در بیتِ آخرِ همین غزل استاد اشاره میکند که شاید دیگران هم همین حرف ها را به تو بزنند اما تفاوت آنها با من این است که آنها " معاملت " ، که از ریشه ی " عَمَلَ " مشتق شده است ، ندارند )
حالا در بیت دوم این غزل ، استاد میفرماید
عارفان ( افرادی که دارای تعمل هستند ) همیشه در حالِ مشاهده ( آموختن و درس گرفتن ) هستند
و عامیان( که منظور مردم و عوام نیست و مقصود جدا کردنِ افرادِ مختلف از نظرِ طبقه ی اجتماعی نبوده
بلکه منظور هرفردیست که در اتفاقات پیرامونش " نظر " نمی کند ) ( در واقع استاد ، متضادی برای عارف آورده است )
یک نظر به هر چیزی می اندازند و بعد هم خود را از تعمل بیشتر معاف می کنند ( دَوَم به معنی پایداری کردن در عملی سخت استفاده می شود ) ( دوام داشتن )
عارفان که چشم بصیرت آن ها باز هست ، همه وقت می توانند بر جمال بزرگان نگاه کنند اما مردم عادی را فقط لحظه ای اجازت می دهند چون هنوز نامحرمند و نظر دوم بر آن ها حرام است
و بیت دیگر آن که هر چقدر روزگار بر عارفان سخت بگیرد و حتی استخوان آن ها را مانند نی سوراخ کند به جای آن که مانند نی سوراخ شده ناله کنند مانند دف هستند که پاره شده و هیچ صدایی از بعد آن نخواهد داد و در مقابل آن بلا سکوت خواهند کرد
جالب است که بدانید اگر این غزلِ به خصوص نبود
شاید اصلا چنین دیوانِ منسجمی از سعدی ، امروز برای ما به جا نمی ماند
غزل شمارهی ۱۹۷سعدی
۱_نظرِ خُدایْبینان، طَلَبِ هوا نباشد
سفرِ نیازمندان، قَـدَمِ خطا نباشد
نظر:نظر بازی، نگاه کردن به چهرهٔ زیبا رویان.
خدای بینان:کسانی که در اعمال و رفتار خود خدا را در نظر دارند
هوا:هوس.سفر :سفر رفتن از شهری به شهر دیگر.سفر در عرفان عبارت است از توجه دل به حق .
نیازمندان :تهیدستان . قدم خطا برداشتن :قدم برداشتن در راه نادرست.
معنای بیت :نظر بازی خدا بینان به قصد هوسبازی نیست، همان گونه که وقتی نیازمندان راه سفر در پیش می گیرند ، قدم در راهی نادرست نگذاشته اند(عارفان حق بین از روی نیاز نظر بازی می کنند).
۲_ همه وقت، عارفان را، نظر است و عامیان را
نظری مُعاف دارند و دُوُم رَوا نباشد
عارف :در لغت به معنای «دانا و شناسنده »است ،در تصوف به کسی اطلاق می شود که خدا او را به مرتبهٔ شهود ذات و اسمأ و صفات خود رسانده باشد و این مقام از طریق حال و مکاشفه بر او ظاهر شده باشد ، نه به مجرد علم و معرفت نظری.
نظر :نگاه کردن. در عرفان به معنای دید و احساس لطیف و معنوی است که به وسیلهٔ آن می توان حقیقت را درک کرد .«نظر آن چشم حقیقت بین و زیبایی شناسی است که در باطن انسان باز می شود و به وسیلهٔ آن می توان حق را دریافت.
عامیانه :عوام ، مردم نادان
نظری :با یک بار نگاه کردن .
معاف داشتن :مجاز دانستن.معنای بیت :
برای عارفان نظر همیشه مجاز است ، اما برای عوام نگاه کردن فقط یک بار مجاز است و نگاه دوم مجاز نیست. در این بیت با دو معنای «نظر»بازی شده است . و همچنین نظر دوم به حکم شرعی نگاه کردن اشاره دارد که وقتی مردی بخواهد با زنی ازدواج کند، می تواند یک بار به او نگاه کند. گفته اند :یک نظر حلال است.
۳_به نسیم صُبح باید که نَباتِ زنده باشی
نه جَمادِ مُرده کآن را خبر از صبا نباشد
نبات:گیاه . جماد :موجود بی جان و بی حرکت
معنای بیت :وقتی نسیم صبا به هنگام بامداد می وزد (اگر می خواهی فیضی ببری ،باید مانند گیاه زنده بیدار و هوشیار باشی (تا همچون گل شکفته شوی )نه مانند جسمی بی جان و بی حرکت که از آمدن و رفتن صبا خبر دار نمی شود .
۴_ اگرت سعادتی هست که زنده دل بمیری
به حَیاتی اوفتادی که دگر فَنا نباشد
زنده دل :مسرور ،شیفتهٔ عشق. معنای بیت:اگر سعادت آن را داشته باشی که با دلی شاد و عاشق از دنیا بروی ،به حیاتی می رسی که دیگر مرگ و نیستی به آن راه ندارد.
۵_به کسی نگر که ظلمت بزُودایَد از وجودت
نه کسی نعوذُ بِاللٌَهْ که دَر و صفا نباشد
معنای بیت:در هنگام نظربازی به چهرهٔ زیبا رویی نگاه کن که پاکی و روشنایی از چهره اش می بارد و نگاه به چهرهٔ او می تواند تاریکی را از وجود تو پاک کند نه به چهرهٔ کسی که _پناه بر خدا نور و روشنایی در وجودش ندارد
۶_تو خود از کدام شهری که زِ دوستان نَپُرسی
مَگَر انٔدران وَلایَت که تویی وَفا نباشد
نپرسی:احوال پرسی نمی کنی
ولایت:شهر ،سرزمین
۷_اگر اهل معرفت را چو نِی استخوان بِسُنبی
چو دَفَش به هیچ سختی خَبَر از قفا نباشد
معرفت :دل آگاه .بِسُنبی :سوراخ کنی
قفا :پشت گردن پس کردنی، در اینجا مراد ضربه یی است که به دف نواخته می شود .
معنای بیت :اگر استخوان اهل معرفت را مانند نی سوراخ کنی (خم به ابرو نمی آورد )زیرا مانند دف از درد و رنج ضربه ها یی که بر پشت آن می نوازند بی خبر است.
۸_اَگَرَم تو خون بریزی به قیامَتَت نگیرم
که میانِ دوستان این همه ماجَرا نباشد
اگرم:ضمیر «م»متعلق به خون است. اگر تو خونم بریزی.
به قیامتت نگیرم : در روز قیامت دامنت را نمی گیرم و از تو شکایت نمی کنم ماجرا :در لغت به معنای آن که اتفاق افتاده است ماوقَع. اینجا ماجرا به معنای رنجش به کار رفته و بنابراین کاربرد آن در اینجا متاثر از اصطلاح صوفیانه« ماجرا گفتن» است که یکی از آداب صوفیان بود هرگاه میان دو صوفی یا دو درویش متعلق به یک خانقاه رنجشی پیش می آمد ،همهٔ صوفیان در حضور پیر جمع میشدند و در را می بستند آنگاه دو طرف ماجرا به زبان نرم به گلایه و بازخواست از یکدیگر می پرداختند و شخصی که جرم بر او ثابت می شد به نشانه پذیرفتن خطای خود برهنه می شد، یعنی خرقه را از سر بیرون می آورد و آن را در میان جمع می انداخت و به عذرخواهی و استغفار غرامت در قدمگاه (کفش کن) می ایستاد مراد این است که اگر معشوقه خون عاشق را بریزد و او را بکشد اتفاق مهمی نیفتاده است تا سبب رنجش و شکایت عاشق باشد.
۹_ نه حَریفِ مهربانست حریفِ سُستپیمان
که به روزِ تیرباران، سِپَرِ بلا نباشد
حریف یار سست پیمان کسی که به پیمان خود پای بند نیست و به آسانی آن را زیر پا می گذارد ،
تیر باران :باران تیر ،بارش تیر به فراوانی از هرسو
در اینجا کنایه از سرزنش ها یا آزارهای بسیار است .سپر بلا شدن :به کنایه یعنی خطر بلا را با آغوش باز پذیرفتن.و به جان خریدن
۱۰. تو در آینه نِگَه کُن که چه دلبری! ولیکن
تو که خویشتن ببینی، نظرت به ما نباشد
چه دلبری :چقدر دلربا هستی،« ی» شناسه است. معنای بیت: برای آنکه بدانی چقدر زیبا و دلرباعی، خود را در آینه تماشا کن، اما اگر تو خود را ببینی چنان دلباخته و فریفتهٔ خود خواهی شد که دیگر هیچ اعتنایی به ما نخواهی کرد.
۱۱. تو گمان مَبَر که #سعدی ز جَفا مَلول گردد
که گَرَش تو بیجنایت بکُشی جفا نباشد
جفا بی مهری بی وفایی ملول :خسته، بیزار جنایت: جرم گناه. معنای بیت: تصور نکن که سعدی از دست بیمهری و آزار تو به تنگ می آید و از تو بیزار می شود زیرا حتی اگر تو او را بی گناه هم بکشی، ازنظر تو بی مهری و آزار به حساب نمی آید.
۱۲. دِگَری همین حکایت بکُنَد که من، ولیکن
چو مُعامِلَت ندارد سخن آشنا نباشد
معاملت داشتن: سر و کار داشتن، علاقه داشتن معاملت به معنای معامله و داد و ستد، و نیز رفتار است .اما سعدی آن را در اینجا و نیز در باب پنجم گلستان حکایت پنجم به معنای نزدیک و نظر بازی به کار برده است آشنا در اینجا کم و بیش به معنای دلنشین گیرا «موثر »و از این قبیل است معنای بیت: دیگری از (شاعران دیگر )نیز همین داستان را که من می گویم میگویند( آنان نیز سخن از عشق به میان میآورند) اما چون دلبستگی و تعلق خاطری به معشوقی ندارند، سخن سخن شان به دل نمی نشیند.
#بشرح #محمد علی# فروغی# حبیب# یغمایی
به کسی نگر که ظلمت بزداید از وجودت...
عارفان فرصت رو غنیمت شمردن و در حق غرق گشتن. عامیان اما، حب دنیا باعث غفلتشون از اون فریضه اصلی که در فطرت ما نهاده شده که همانا عروج و مستغرق شدن در اون یگانه هستی بخش هست، شده و نظر رو به سوی دنیا معاف میدارند غافل ازونکه در بازی زندگی، دوم روا نباشد. وقتی مردی، تو موندی و توشه راحت.
مطلب به دردمندی زطبیب خویش درمان
بشنو توشعر سعدی اگرت دوا نباشد