گنجور

غزل شمارهٔ ۱۷۷

هر گه که بر من آن بت عیار بگذرد
صد کاروان عالم اسرار بگذرد
مست شراب و خواب و جوانی و شاهدی
هر لحظه پیش مردم هشیار بگذرد
هر گه که بگذرد بکشد دوستان خویش
وین دوست منتظر که دگربار بگذرد
گفتم به گوشه‌ای بنشینم چو عاقلان
دیوانه‌ام کند چو پری وار بگذرد
گفتم دری ز خلق ببندم به روی خویش
دردیست در دلم که ز دیوار بگذرد
بازار حسن جمله خوبان شکسته‌ای
ره نیست کز تو هیچ خریدار بگذرد
غایب مشو که عمر گران مایه ضایعست
الا دمی که در نظر یار بگذرد
آسایشست رنج کشیدن به بوی آنک
روزی طبیب بر سر بیمار بگذرد
ترسم که مست و عاشق و بی‌دل شود چو ما
گر محتسب به خانه خمار بگذرد
سعدی به خویشتن نتوان رفت سوی دوست
کان جا طریق نیست که اغیار بگذرد

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هر گه که بر من آن بت عیار بگذرد
صد کاروان عالم اسرار بگذرد
هوش مصنوعی: هر بار که آن معشوق زیبا و فریبنده از کنار من عبور کند، صدها کاروان از رازهای جهان عبور می‌کنند.
مست شراب و خواب و جوانی و شاهدی
هر لحظه پیش مردم هشیار بگذرد
هوش مصنوعی: شخصی در حال لذت بردن از زندگی، خواب، شراب و زیبایی‌هاست. اما لحظه به لحظه این حالتی که دارد در مقابل چشمان مردم عاقل و بیدار می‌گذرد.
هر گه که بگذرد بکشد دوستان خویش
وین دوست منتظر که دگربار بگذرد
هوش مصنوعی: هر بار که زمان می‌گذرد، دوستان خود را از دست می‌دهیم، اما این دوست که منتظر است، همیشه امیدوار است که دوباره روزگار بخواهد و او را ببیند.
گفتم به گوشه‌ای بنشینم چو عاقلان
دیوانه‌ام کند چو پری وار بگذرد
هوش مصنوعی: گفتم در مکانی آرام بنشینم و به دور از حاشیه‌ها و صداهای آزاردهنده، اما ناگهان او مانند پری با شتاب و زیبایی از کنارم گذشت و حواسم را پرت کرد.
گفتم دری ز خلق ببندم به روی خویش
دردیست در دلم که ز دیوار بگذرد
هوش مصنوعی: گفتم که از مردم رویم را بگیرم و درهای دلم را ببندم، اما دردی درونم هست که حتی از دیوارها هم رد می‌شود.
بازار حسن جمله خوبان شکسته‌ای
ره نیست کز تو هیچ خریدار بگذرد
هوش مصنوعی: بازار زیبایی و نیکویی پر از افراد خوب است، اما هیچ‌کس از تو نمی‌گذرد و مشتری‌ای برای تو نیست.
غایب مشو که عمر گران مایه ضایعست
الا دمی که در نظر یار بگذرد
هوش مصنوعی: دور نشو که عمر گرانبها و ارزشمند ات تلف می‌شود، مگر زمانی که در کنار معشوق باشی.
آسایشست رنج کشیدن به بوی آنک
روزی طبیب بر سر بیمار بگذرد
هوش مصنوعی: آسایش واقعی در تحمل سختی‌ها و دردها نهفته است، چون روزی ممکن است فردی مانند پزشک مهربان بر سر بیمار بیاید و به او آرامش و درمان بخشد.
ترسم که مست و عاشق و بی‌دل شود چو ما
گر محتسب به خانه خمار بگذرد
هوش مصنوعی: می‌ترسم که اگر نگهبان وارد خانه میخانه شود، آن کسی که مست و عاشق و بی‌دل است، حالش مثل ما شود.
سعدی به خویشتن نتوان رفت سوی دوست
کان جا طریق نیست که اغیار بگذرد
هوش مصنوعی: سعدی می‌گوید که نمی‌توان به سوی دوست نزدیک شد، چرا که در این مسیر نمی‌توان از جایی عبور کرد که غیر از دوستان باشند. به بیان دیگر، او به این نکته اشاره دارد که برای رسیدن به کسی که دوستش داریم، باید از مسیرهای مستقیم و مناسب عبور کنیم و نباید به موانع یا افرادی که ما را از هدف دور می‌کنند، برخورد کنیم.

خوانش ها

غزل ۱۷۷ به خوانش سعیده تهرانی‌نسب
غزل ۱۷۷ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل ۱۷۷ به خوانش محسن لیله‌کوهی
غزل ۱۷۷ به خوانش فاطمه زندی
غزل ۱۷۷ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۱۷۷ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۱۷۷ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۱۷۷ به خوانش مریم فقیهی کیا
غزل شمارهٔ ۱۷۷ به خوانش حجت الله عباسی

حاشیه ها

1392/03/01 12:06
مژده غلامعلی نژاد

با سلام
سعدی به خویشتن نتوان رفت سوی دوست
کان جا طریق نیست که اغیار بگذرد
به قول خواجه حافظ شیرازی : تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی ، گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش
بی شک برای نزدیکی به هر موضوع ، شی ء و یا هدفی اعم از مادی یا معنوی ، شناسایی و یا همان معرفت و هماهنگی لازم است. برای وصل به درگاه باریتعالی نیز همین گونه است. تا قرابت و هماهنگی نباشد چگونه میتوان میوه وصل چید و بهره مند گشت؟و البته باید کشش از سوی دوست باشد تا عاشق پای و توان رفتن بیابد چرا که بی مدد دوست هیچکس توان ان را نخواهد یافت. باید نیاز کرد تا انتخاب شد. چو درد در تو نباشد که را دوا بکند؟

1395/08/20 02:11
۷

گفتم به گوشه‌ای بنشینم چو عاقلان
دیوانه‌ام کند چو پریوار بگذرد
در غزل سعدی عاقل کسی است که با عقلش سبک و سنگین میکند و وقتی میبیند که آغاز راه عاشقی پایانی است بر آسودگی پس از همان آغاز گرد این کار نمیگردد.از همین رو میباشد که عاشق را دیوانه میداند چون با اینکه میداند باز هم دست بردار نیست.

1395/08/20 02:11
۷

عاقل انجام عشق می‌بیند
تا هم اول نمی‌کند آغاز
عاقلان از بلا بپرهیزند
مذهب عاشقان دگر باشد
عاقل متفکر بود و مصلحت اندیش
در مذهب عشق آی و از این جمله برستی
آنان که شمردند مرا عاقل و هشیار
کو تا بنویسند گواهی به جنونم
گر تو گویی خلاف عقلست این
عاقلان دیگرند و ما دگریم
اهل دانش را درین گفتار با ما کار نیست
عاقلان را کی زیان دارد که ما دیوانه‌ایم

1400/04/23 05:06
میــــرِ سلطان احمـــد

یحیی گرامی

علت عاشق مگر ز علتها جدا نیست.هرچند جنابعالی صحیح میفرمایید

1400/12/17 02:03
Shah

معنای بیت ۳ چیه؟

1400/12/17 10:03
رضا از کرمان

سلام  شاه عزیز

معنی بیت سوم که فرمودید:

هرزمان که تو با ناز از جلوی دوستان می‌گذری  دوستان را کشته خویش میسازی  ولی این رو بدون که این دوستت همیشه منتظر برگشت وعبور توست 

کشتن در این بیت کنایه است به معنای بی‌تاب وقرار شدن 

شاد وخرم باشید

1401/01/14 15:04
فاطمه زندی

با درود و سپاس خدمت شما بزرگوارانی که گنجینه ای چون گنجور را مدیریت می کنید....

خدا قوت ..

سعدی به خویشتن نتوان رفت سوی دوست ..

سعدی با خود خواهی و خود بینی نمی توان به کوی دوست وارد شد ..زیرا درکوی یار مجال حضور غریبه ها نیست..اگر همه ء وجودت او نشود ..بیگانه ای 

کمر بگشا ز هستی و کمر بند به خدمت  تا رهی زین نفس اغیار مولانای جان 

1401/08/07 01:11
سفید

 

گفتم دری ز خلق ببندم به روی خویش

دردیست در دلم که ز دیوار بگذرد...

 

1403/10/04 16:01
جلال ارغوانی

 

سعدی خوش سخن به امیدوخیال خوش

از کو چه خراب تو دولت بیدار بگذرد