گنجور

غزل شمارهٔ ۱۵۸

مویت رها مکن که چنین بر هم اوفتد
کآشوب حسن روی تو در عالم اوفتد
گر در خیال خلق، پری‌وار بگذری
فریاد در نهاد بنی‌آدم اوفتد
افتاده تو شد دلم ای دوست دستْ گیر
در پای مفکنش که چنین دل کم اوفتد
در رویت آن که تیغ نظر می‌کشد به جهل
مانند من به تیر بلا محکم اوفتد
مَشکن دلم که حقهٔ راز نهان توست
ترسم که راز در کف نامحرم اوفتد
وقت‌ست اگر بیایی و لب بر لبم نهی
چندم به جست و جوی تو دم بر دم اوفتد
سعدی صبور باش بر این ریشِ دردناک
باشد که اتفاق یکی مرهم اوفتد

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مویت رها مکن که چنین بر هم اوفتد
کآشوب حسن روی تو در عالم اوفتد
مویت را رها و پریشان مکن که اینگونه روی هم بیفتد که (اگر این کار را بکنی) از زیبایی چهره‌ی تو، آشوب و ولوله در جهان ایجاد می‌شود.
گر در خیال خلق، پری‌وار بگذری
فریاد در نهاد بنی‌آدم اوفتد
اگر مانند پری در خیال مردم بگذری، در وجود فرزندان آدم (منظور از تمام انسان‌ها) فریاد بلند می‌شود.
افتاده تو شد دلم ای دوست دستْ گیر
در پای مفکنش که چنین دل کم اوفتد
ای دوست! دل من عاشق و شیفته‌ی‌ تو شده است، کمکم کن و خاطر مرا نگه دار و دلم را خوار و حقیر نشمار که دلی مثل دل من در جهان کم است.
در رویت آن که تیغ نظر می‌کشد به جهل
مانند من به تیر بلا محکم اوفتد
هر کس تیغ نگاهش را از سر نادانی از اینکه چه بلایی بر سرش خواهد آمد بر روی تو می‌کشد، مانند من سخت گرفتار تیغ بلا خواهد شد.
مَشکن دلم که حقهٔ راز نهان توست
ترسم که راز در کف نامحرم اوفتد
دلم را نشکن که صندوق رازهای پنهانی توست، می‌ترسم اگر دلم را بشکنی رازهای تو در دست نامحرمان بیفتد.
وقت‌ست اگر بیایی و لب بر لبم نهی
چندم به جست و جوی تو دم بر دم اوفتد
اکنون وقت آن است که بیایی و لبانت را بر لبان من بگذاری، تا کی در جست و جوی تو نفس نفس بزنم؟
سعدی صبور باش بر این ریشِ دردناک
باشد که اتفاق یکی مرهم اوفتد
سعدی! بر این درد جان‌فرسا صبر کن، باشد که این صبر مرهمی برایت فراهم کند. (به وصال یار برسی)

خوانش ها

غزل ۱۵۸ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل ۱۵۸ به خوانش محسن لیله‌کوهی
غزل ۱۵۸ به خوانش سعیده تهرانی‌نسب
غزل ۱۵۸ به خوانش فاطمه زندی
غزل ۱۵۸ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۱۵۸ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۱۵۸ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۱۵۸ به خوانش مریم فقیهی کیا

حاشیه ها

1392/02/02 22:05
طاهر خورشیدی

بیت چهارم واقعا فقط از خود خودش بر می آید. روحت شاد سعدی!

1393/12/28 21:02
معصومه

سوال داشتم امیدوارم دوستان جواب بدن.
بیت پنجم مصراع اول رو برام معنی میکنین؟لطفا!

1393/12/01 02:03
mehr

معصومه بانوی عزیز
میفرماید دل من مانند صندوقچه یا قلکی است که راز پنهانی تو در آنست ، آنرا نشکن
با احترام
مهری

1399/02/18 06:05

یک سروده ی فوق العاده-موهای زیبا در صورت دلپذیر واقعا آدم رو از این رو به آن رو می کنه.

1399/02/18 06:05

ابیات یک دو سه پنج و شش عالی عالی هستند -در بالاترین نقطه

1401/11/25 00:01
فاطمه زندی

وزن : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن 

۱_مویت رها مکن که چنین بر هم اوفتد 

کآشوب حُسنِ روی تو در عالَم اوفتد 

معنی بیت : مگذار گیسوانت این گونه بر هم بیفتد ، زیرا در این صورت زیبایی چهره ات آشوبی در جهان بر پای خواهد کرد.[ رها کردن : آزاد کردن ، هشتن و گذاشتن / بر هم افتادن : آشفته و پریشان شدن / حُسن : جمال و زیبایی /جناس لاحق : موی ،روی ]

۲_ گر در خیال خلق پری وار بگذری 

فریاد در نهاد  بنی آدم اوفتد 

معنی بیت : اگر مثل پری در خیال مردم به گردش  در آیی ، در نهاد آدمیان فریادی به پای خواهد شد [ پری وار : مانند پری بیت دوم غزل ۵۹  / نهاد : باطن ، دل و درون / بنی : پسران ، فرزندان ]

۳_ افتاده ء تو شد دلم ای دوست ، دست گیر 

در پای مفکنش که چنین دل کم اوفتد 

معنی : ای دوست ، دلم در راه تو از پای درآمده ، از من دستگیری کن و دلم را در زیر پای خویش میفکن ، زیرا چنین دلی کمتر یافت می شود .[ دست گیری کردن : نجات بخشیدن ، رهانیدن و رهایی دادن / کم اوفتادن (کم افتادن ): کم اتفاق افتادن و کم به دست آمدن ./کنایه : افتاده ( بیچاره و درمانده ، عاشق و دلداده ) /در پای افکندن ( خوار و زبون داشتن ) / جناس زاید : دوست ، دست / ایهام : دل کم اوفتد ۱_ دلی مثل دل من کمتر خواهی یافت .۲_ چنین دلی در پای تو کم خواهد افتاد ]

۴ _در رویت آن که تیغ نظر می کشد به جهل 

مانند من به تیر بلا محکم اوفتد 

معنی بیت : آن کسی که از سر نادانی به رویت تیغ نگاه می کشد  ، تیر بلا او را مثل من محکم از پای در می آورد .[ نظر: نگاه / تشبیه : نظر به تیغ و بلا به تیر]

۵ _ مشکن دلم که حقّهء راز نهان توست 

ترسم که راز در کف نامحرم  اوفتد 

معنی بیت : دلم را که صندوفچه ء گوهر راز توست ،مشکن ، زیرا در آن صورت راز عشق تو بر ملا گشته ، به دست نا اهلان  می افتد .[ حقّه : صندوقچه ء کوچکی  که در آن جواهر نهند ، دُرج و قوطی / ترسیدن : مطمین بودن و بیم داشتن / کنایه : دل شکستن / تشبیه : دل به حُقّه مانند شده است ]

۶_ وقت است اگر بیایی و لب بر لبم نهی 

چندم به جستجوی تو دم بر دم اوفتد ؟ 

معنی بیت : اکنون فرصت مناسبی است که بیایی و لب بر لبم نهی و مرا به بوسه ای مهمان سازی .آخر تا کی باید در جستجوی تو آه از پس آه از نهادم بر آید ؟[دم بر دم اوفتادن : تند نفس زدن و آه کشیدن /]

سعدی ، صبور باش بر این ریش دردناک 

باشد که اتفاق یکی مرهم اوفتد 

معنی بیت : ای سعدی ، بر این جراحت دردناک شکیبایی پیش گیر ، زیرا تواند بود که برای این زخم دورنت مرهمی یافت شود .[ ریش : زخم و جراحت / باشد که : امید است که / اتفاق اوفتادن : روی دادن ،صورت گرفتن / مرهم : دارویی که بر جراحت نهند .

منبع : شرح غزلهای سعدی 

دکتر محمدرضا برزگر خالقی 

دکتر تورج عقدایی 

سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟

از گلستان ِ ما بِبَر طبقی 

شاد و تندرست باشید ..

1402/09/21 22:12
سعید مسعودی

این شعر را بانو قمر الملوک وزیری با موسیقی جناب حسین یاحقی خوانده اند.

1403/10/04 16:01
جلال ارغوانی

سعدی که شاد کرد جهان ازکلام شاد

آیا شود  که دلش  بی غم اوفتد؟