گنجور

غزل شمارهٔ ۱۴۲

ای کسوت زیبایی بر قامت چالاکت
زیبا نتواند دید الا نظر پاکت
گر منزلتی دارم بر خاک درت میرم
باشد که گذر باشد یک روز بر آن خاکت
دانم که سرم روزی در پای تو خواهد شد
هم در تو گریزندم دست من و فتراکت
ای چشم خرد حیران در منظر مطبوعت
وی دست نظر کوتاه از دامن ادراکت
گفتم که نیاویزم با مار سر زلفت
بیچاره فروماندم پیش لب ضحاکت
مه روی بپوشاند خورشید خجل ماند
گر پرتو روی افتد بر طارم افلاکت
گر جمله ببخشایی فضلست بر اصحابت
ور جمله بسوزانی حکمست بر املاکت
خون همه کس ریزی از کس نبود بیمت
جرم همه کس بخشی از کس نبود باکت
چندان که جفا خواهی می‌کن که نمی‌گردد
غم گرد دل سعدی با یاد طربناکت

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای کسوت زیبایی بر قامت چالاکت
زیبا نتواند دید الا نظر پاکت
هوش مصنوعی: هیچ‌کس نمی‌تواند زیباییِ پوشش تو را به خوبی ببیند، مگر اینکه با چشم پاک و خالص به تو نگریسته باشد.
گر منزلتی دارم بر خاک درت میرم
باشد که گذر باشد یک روز بر آن خاکت
هوش مصنوعی: اگر در نزد تو جایگاهی داشته باشم، حاضرم جانم را فدای در خانه‌ات کنم. امید دارم که روزی نگذری بر آن خاکی که در آن دفن شده‌ام.
دانم که سرم روزی در پای تو خواهد شد
هم در تو گریزندم دست من و فتراکت
هوش مصنوعی: می‌دانم روزی سرم فدای تو خواهد شد و در آن روز دست من از تو دور نخواهد شد.
ای چشم خرد حیران در منظر مطبوعت
وی دست نظر کوتاه از دامن ادراکت
هوش مصنوعی: ای چشمان خرد، در زیبایی‌های تو حیران و ناتوان‌اند. دست حواسم به شناختن زیبایی‌های تو نمی‌رسد.
گفتم که نیاویزم با مار سر زلفت
بیچاره فروماندم پیش لب ضحاکت
هوش مصنوعی: گفتم که می‌خواهم با مارهای موهایت درآویزم، اما در برابر لب‌های تو، که مثل ضحاک است، ناتوان ماندم.
مه روی بپوشاند خورشید خجل ماند
گر پرتو روی افتد بر طارم افلاکت
هوش مصنوعی: چهره‌ی ماه نقاب بزند و خورشید از شرم بماند، اگر نور چهره‌اش بر بام آسمان بتابد.
گر جمله ببخشایی فضلست بر اصحابت
ور جمله بسوزانی حکمست بر املاکت
هوش مصنوعی: اگر همه را ببخشایی، این کار بر دوستانت از روی بزرگواری است و اگر همه را بسوزانی، این عمل حکم و قانون بر دارایی‌هایت خواهد بود.
خون همه کس ریزی از کس نبود بیمت
جرم همه کس بخشی از کس نبود باکت
هوش مصنوعی: هیچ کس برای دیگری خون نمی‌ریزد، زیرا هر انسانی مسئول کارهای خود است و گناه هر فرد منحصر به خود اوست. در این میان، هیچ کس نمی‌بایست بار گناهان دیگران را بر دوش بکشد.
چندان که جفا خواهی می‌کن که نمی‌گردد
غم گرد دل سعدی با یاد طربناکت
هوش مصنوعی: هرچقدر که بخواهی به من بی‌محلی کنی، غم و اندوه سعدی با یاد خوشی‌ها و خوش‌صدایی تو هیچ‌گاه از دل من دور نمی‌شود.

خوانش ها

غزل ۱۴۲ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل ۱۴۲ به خوانش محسن لیله‌کوهی
غزل ۱۴۲ به خوانش فاطمه زندی
غزل ۱۴۲ به خوانش سعیده تهرانی‌نسب
غزل ۱۴۲ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۱۴۲ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۱۴۲ به خوانش مصطفی حسینی کومله
غزل شمارهٔ ۱۴۲ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۱۴۲ به خوانش مریم فقیهی کیا

حاشیه ها

1396/01/02 05:04
مجید

سلام.میشه بگید این کیه که اشعار سعدی رو می خونه؟خیلی خوبه :) کاش تمامی غزلیات سعدی رو می خوندن

1396/12/26 07:02
حمید ۵۶

آه خداوند! این زبانِ اشرفِ مخلوقات است در پرستشِ تو!

1401/06/12 22:09
فاطمه زندی

غزل ۱۴۲ سعدی 

وزن : مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن 

۱[ کسوت : جامه و لباس / چالاک : جَلد و تند ، زیبا / نظر : نگاه ./تشبیه : زیبایی به کسوت "اضافهء تشبیهی" ]

۱_معنی: ای کسی که زیبایی چونان جامه ای بر قامت بلندت دوخته شده است ، جز نگاه پاک قادر به دیدن آن زیبایی نیست ، به سخن دیگر ، چشم آلوده نظر توان درک جمالت را ندارد .

۲ [ منزلت : مقام و مرتبه /در : درگاه ، آستان /باشد که : امید است ]

۲_ معنی : برای خود پایگاهی رفیع تر از این نمی شناسم که بر خاک آستانت جان دهم ، تا شاید روزی بر خاک من گذری کنی .

۳ [ گریزندم : کوتاه شدهء گریز نده ام / " واو" در معنی ملازمت و همراهی است / فتراک : تسمه و دوالی بلشد که از پس و پیش زین اسب آویزند ، ترک بند / کنایه : سر در پای کسی شدن ( مطیع و تسلیم کسی شدن ) . در کسی گریختن ( پناه بردن ) / تناسب : سر ، پا ، دست ] 

۳_ معنی : می دانم که روزی سرم در پای تو خواهد افتاد . فقط به تو پناه می آورم و دست من فقط فتراک تو را می گیرد و فقط از تو یاری می طلبم .

۴ [ منظر مطبوع : دیدار و چهرهء دلپذیر و زیبا /نظر : فکر و اندیشه ، دقت و تامّل ./ استعاره ء مکنیه : چشم خرد ، دست نظر ، دامن ادراک / جناس اشتقاق : منظر ، نظر / کنایه : دست کوتاه بودن از چیزی ( محروم و بی نصیب بودن از چیزی ) 

۴_ معنی : ای محبوبی که خرد قادر به مشاهدهء جمال دلپذیر تو نیست ، اندیشه نیز از دست یازیدن به ادراک تو ناتوان است.

۵ [ آویختن : چنگ زدن / ضحاک : خندان ./ تشبیه : سر زلف به مار "اضافه ء تشبیهی " / کنایه : فرو ماندن ( عاجز و درمانده شدن ) / ایهام تناسب : بین " ضحّاک " در معنی پنجمین شاه افسانه ای ایران که در اینجا مراد نیست با "مار " ] 

۵_ معنی عزم آن داشتم که با سر زلفت که به ماه می ماند ، در گیر نشوم ، اما در برابر لب خندانت عنان از کف داده ، درمانده شدم و اسیر گیسوانت گشتم .

۶ [ طارم : طاق و بام خانه . کنایه : طارم افلاک ( آسمان ) / تشبیه جمع ، مضمر و تفضیلی : تشبیه روی معشوق به ماه و خورشید و برتری چهره ء او بر آن دو .

۶_ معنی : اگر پرتو روی تابانت بر آسمان بتابد ، ماه پرتو افشانی نمی کند و خورشید در برابر پرتو رویت شرمسار می گردد .

۷ [ جمله : تمام ،همه / فضل : احسان و بخشش / اصحاب : جمعِ صاحب ، یاران / املاک : جمع ِ مُلک ، مال ها و دارایی ها ./کنایه : سوختن ( به رنج افکندن ، عذاب دادن ) / تشطیر : ببخشایی ،بسوزانی / آرایه ء موازنه : کلمات در تقابل با هم ، هم وزن اند .] 

۷_ اگر تمام دوستانت را عفو کنی و از گناهانشان در گذری ، این احسان توست بر آنان و چنانچه همه را به آتش بکشی ، گویی به اختیار املاک خویش را سوزانده ای .

۸ [ جرم : گناه / باک : ترس /تناسب : بیم ، باک / آرایهء موازنه : کلمات در تقابل با هم ، هم وزن اند .

۸_ خون همه را می ریزی و از هیچ کس هراسی به دل راه نمی دهی و از گناهان همه در می گذری بی آنکه پروای کسی داشته باشی .

۹ [ طربناک : شادی آور . / استعاره ء مکنیه : ( تشخیص ) : غم ( به قرینه ء گرد دل سعدی کشتن ) 

۹ _ هر قدر که دوست داری به سعدی ستم کن ،زیرا با وجود خاطره ء شادی بخش تو غم نمی تواند گرد او بگردد و بر وی اثر گذارد.

منبع : شرح غزلهای سعدی 

دکتر محمدرضا برزگر خالقی 

دکتر تورج عقدایی 

سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟

از گلستان ِ ما بِبَر طبقی 

شاد و تندرست باشید .

1403/10/04 11:01
جلال ارغوانی

سعدی سر خوشگویان از باغ رخت گوید

صد باغ ز او روید   آنگه بشود خاکت