گنجور

غزل شمارهٔ ۱۴۰

چشمت چو تیغ غمزه خون‌خوار برگرفت
با عقل و هوش خلق به پیکار برگرفت
عاشق ز سوز درد تو فریاد درنهاد
مؤمن ز دست عشق تو زنار برگرفت
عشقت بنای عقل به کلی خراب کرد
جورت در امید به یک بار برگرفت
شوری ز وصف روی تو در خانگه فتاد
صوفی طریق خانهٔ خمار برگرفت
با هر که مشورت کنم از جور آن صنم
گوید ببایدت دل از این کار برگرفت
دل برتوانم از سر و جان برگرفت و چشم
نتوانم از مشاهدهٔ یار برگرفت
سعدی به خفیه خون جگر خورد بارها
این بار پرده از سر اسرار برگرفت

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چشمت چو تیغ غمزه خون‌خوار برگرفت
با عقل و هوش خلق به پیکار برگرفت
هنگامی که چشمان تو غمزهٔ خونخوار را چونان شمشیری برکشید، هوش مردم با خرد به ستیزه درآمد و عشق را به عقل ترجیح داد. [غمزه : ناز و عشوه، اشاره به چشم و ابرو / به پیکار بر گرفت: به وسیلهٔ جنگ و جدال گرفت. / تشبیه: غمزه به تیغ "اضافه تشبیهی" / تقابل عقل و عشق: -> بیت ۶، غزل ۱۳۶] - منبع: شرح غزل‌های سعدی
عاشق ز سوز درد تو فریاد درنهاد
مؤمن ز دست عشق تو زنار برگرفت
چون عقل نماند، عاشق در اثر سوزی که درد عشق تو در وی پدید آورده بود، به فریاد آمد و مومن در اثر غلبه عشق تو کافر شد و زنار بر بست. [در نهادن: آغاز کردن] - منبع: شرح غزل‌های سعدی
عشقت بنای عقل به کلی خراب کرد
جورت در امید به یک بار برگرفت
عشق تو خرد را مثل بنایی کاملا ویران ساخت و جور و ستم تو دروازهٔ خانهٔ امیدواری را به گونه‌ای بست که دیگر امیدی در دل نماند. [ برگرفتن: بستن / تشبیه: عقل به بنا "اضافهٔ تشبیهی" / استعارهٔ مکنیه: درِ امید ] - منبع: شرح غزل‌های سعدی
شوری ز وصف روی تو در خانگه فتاد
صوفی طریق خانهٔ خمار برگرفت
در اثر وصف روی تو آنچنان شور و غوغایی در خانقاه بر پاشد که صوفی ترک تصوف کرد و راهی خانهٔ مِی فروش گشت. [شور: وجد و حال، فتنه و آشوب / خانگه: خانقاه، مکانِ بودن دوریشان و مشایخ، معرّب خانگاه و مرکب از خانه و گاه است نظیر منزل‌گاه… / صوفی: پیرو طریقت تصوّف /خمّار: باده فروش ] - منبع: شرح غزل‌های سعدی
با هر که مشورت کنم از جور آن صنم
گوید ببایدت دل از این کار برگرفت
در باب جور و ستم معشوق زیبارو با هرکس مشورت می‌کنم، می‌گوید: لازم است که از این کار دلدادگی دست برداری. [ کنایه: دل برگرفتن از کاری (ترک و رها کردن کاری).] - منبع: شرح غزل‌های سعدی
دل برتوانم از سر و جان برگرفت و چشم
نتوانم از مشاهدهٔ یار برگرفت
می توانم در راه عشق از سر و جان دست بشویم، اما قادر نیستم که از دیدن یار چشم بردارم. - منبع: شرح غزل‌های سعدی
سعدی به خفیه خون جگر خورد بارها
این بار پرده از سر اسرار برگرفت
سعدی بارها و به طور پنهانی رنج عشق را تحمل کرده و دم بر نیاورده بود، اما این‌بار از روی این کار پرده برگرفت و آن را آشکارا مطرح ساخت. - منبع: شرح غزل‌های سعدی / دکتر محمدرضا برزگر خالقی / دکتر تورج عقدایی 

خوانش ها

غزل ۱۴۰ به خوانش محسن لیله‌کوهی
غزل ۱۴۰ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل ۱۴۰ به خوانش فاطمه زندی
غزل ۱۴۰ به خوانش سعیده تهرانی‌نسب
غزل ۱۴۰ به خوانش پزی ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۱۴۰ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۱۴۰ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۱۴۰ به خوانش مریم فقیهی کیا

حاشیه ها

1397/02/04 17:05
ایرانی

تمامی ابیات این غزل زیبا شاهکاره حرف نداره. بهترین غزل سرا فقط سعدی شیرازی هست و بس.

1397/02/04 19:05
نادر..

برتوانم برگرفت..

1401/06/12 21:09
فاطمه زندی

غزل ۱۴۰ سعدی 

وزن : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن

۱.[غمزه : ناز و عشوه ، اشاره به چشم و ابرو / به پیکار بر گرفت : به وسیلهء جنگ و جدال گرفت .

تشبیه : غمزه به تیغ "اضافه تشبیهی "/تقابل عقل و عشق :---- >بیت ۶ ، غزل ۱۳۶]

۱_معنی : هنگامی که چشمان تو غمزه ء خونخوار را چونان شمشیری برکشید ، هوش مردم با خرد به ستیزه در آمد و عشق را به عقل ترجیح داد.

۲.[در نهادن : آغاز کردن /]

۲_معنی : چون عقل نماند ، عاشق در اثر سوزی که درد عشق تو در وی پدید آورده بود، به فریاد آمد و مومن در اثر غلبه عشق تو کافر شد و زنار بر بست .

۳.[ بر گرفتن : بستن . / تشبیه : عقل به بنا " اضافه تشبیهی / استعاره ء مکنیه : درِ امید ] 

۳_معنی : عشق تو خرد را مثل بنایی کاملا ویران ساخت و جور و ستم تو دروازه ء خانهء امیدواری را به گونه ای بست که دیگر امیدی در دل نماند .

۴.[شور : وجد و حال ، فتنه و آشوب / خانگه : خانقاه ، مکان ِ بودن دوریشان و مشایخ ، معرّ ب خانگاه و مرکب از خانه و گاه است نظیر منزل گاه ،...

صوفی : پیرو طریقت تصوّف /خمّار : باده فروش ]

۴_ در اثر وصف روی تو آنچنان شور و غوغایی در خانقاه بر پاشد که صوفی ترک تصوف کرد و راهی خانهء می فروش گشت .

۵.[ کنایه : دل بر گرفتن از کاری ، ترک و رها کردن کاری .] 

۵_معنی : در باب جور و ستم معشوق زیبا رو با هرکس مشورت می کنم ، می گوید : لازم است که از این کار دلداگی دست بر داری .

۶_ معنی : می توانم در راه عشق از جان دست بشویم ، اما قادر نیستم که از دیدن یار چشم بر دارم .

۷.[ خفیه : پنهانی ./ کنایه : خون جگر خوردن "غم و غصه خوردن " /پرده بر گرفتن : "آشکار کردن "،]

۷_معنی : سعدی بارها و به طور پنهانی رنج عشق را تحمل کرده و دم بر نیاورده بود، اما این بار از روی این کار پرده بر گرفت و آن را آشکارا مطرح ساخت.

منبع : شرح غزلهای سعدی 

دکتر محمدرضا برزگر خالقی 

دکتر تورج عقدایی 

سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟

از گلستان ِ ما بِبَر طبقی 

شاد و تندرست باشید .

1403/10/04 11:01
جلال ارغوانی

سعدی سخن چوگفت زگلزار روی دوست

 

بوی  گلاب   بین  جمله  گلزار برگرفت