غزل شمارهٔ ۱۴۰
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوانش ها
غزل ۱۴۰ به خوانش محسن لیلهکوهی
غزل ۱۴۰ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل ۱۴۰ به خوانش فاطمه زندی
غزل ۱۴۰ به خوانش سعیده تهرانینسب
غزل ۱۴۰ به خوانش پزی ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۱۴۰ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۱۴۰ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۱۴۰ به خوانش مریم فقیهی کیا
حاشیه ها
تمامی ابیات این غزل زیبا شاهکاره حرف نداره. بهترین غزل سرا فقط سعدی شیرازی هست و بس.
برتوانم برگرفت..
غزل ۱۴۰ سعدی
وزن : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن
۱.[غمزه : ناز و عشوه ، اشاره به چشم و ابرو / به پیکار بر گرفت : به وسیلهء جنگ و جدال گرفت .
تشبیه : غمزه به تیغ "اضافه تشبیهی "/تقابل عقل و عشق :---- >بیت ۶ ، غزل ۱۳۶]
۱_معنی : هنگامی که چشمان تو غمزه ء خونخوار را چونان شمشیری برکشید ، هوش مردم با خرد به ستیزه در آمد و عشق را به عقل ترجیح داد.
۲.[در نهادن : آغاز کردن /]
۲_معنی : چون عقل نماند ، عاشق در اثر سوزی که درد عشق تو در وی پدید آورده بود، به فریاد آمد و مومن در اثر غلبه عشق تو کافر شد و زنار بر بست .
۳.[ بر گرفتن : بستن . / تشبیه : عقل به بنا " اضافه تشبیهی / استعاره ء مکنیه : درِ امید ]
۳_معنی : عشق تو خرد را مثل بنایی کاملا ویران ساخت و جور و ستم تو دروازه ء خانهء امیدواری را به گونه ای بست که دیگر امیدی در دل نماند .
۴.[شور : وجد و حال ، فتنه و آشوب / خانگه : خانقاه ، مکان ِ بودن دوریشان و مشایخ ، معرّ ب خانگاه و مرکب از خانه و گاه است نظیر منزل گاه ،...
صوفی : پیرو طریقت تصوّف /خمّار : باده فروش ]
۴_ در اثر وصف روی تو آنچنان شور و غوغایی در خانقاه بر پاشد که صوفی ترک تصوف کرد و راهی خانهء می فروش گشت .
۵.[ کنایه : دل بر گرفتن از کاری ، ترک و رها کردن کاری .]
۵_معنی : در باب جور و ستم معشوق زیبا رو با هرکس مشورت می کنم ، می گوید : لازم است که از این کار دلداگی دست بر داری .
۶_ معنی : می توانم در راه عشق از جان دست بشویم ، اما قادر نیستم که از دیدن یار چشم بر دارم .
۷.[ خفیه : پنهانی ./ کنایه : خون جگر خوردن "غم و غصه خوردن " /پرده بر گرفتن : "آشکار کردن "،]
۷_معنی : سعدی بارها و به طور پنهانی رنج عشق را تحمل کرده و دم بر نیاورده بود، اما این بار از روی این کار پرده بر گرفت و آن را آشکارا مطرح ساخت.
منبع : شرح غزلهای سعدی
دکتر محمدرضا برزگر خالقی
دکتر تورج عقدایی
سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟
از گلستان ِ ما بِبَر طبقی
شاد و تندرست باشید .
سعدی سخن چوگفت زگلزار روی دوست
بوی گلاب بین جمله گلزار برگرفت