گنجور

غزل شمارهٔ ۱۳۴

دلی که دید که پیرامن خطر می‌گشت
چو شمع زار و چو پروانه در به در می‌گشت
هزار گونه غم از چپ و راست دامنگیر
هنوز در تک و پوی غمی دگر می‌گشت
سرش مدام ز شور شراب عشق خراب
چو مست دایم از آن گرد شور و شر می‌گشت
چو بی‌دلان همه در کار عشق می‌آویخت
چو ابلهان همه از راه عقل برمی‌گشت
ز بخت، بی‌ره و آیین و پا و سر می‌زیست
ز عشق، بی‌دل و آرام و خواب و خور می‌گشت
هزار بارش از این پند بیشتر دادم
که گرد بیهده کم گرد و بیشتر می‌گشت
به هر طریق که باشد نصیحتش مکنید
که او به قول نصیحت کنان بتر می‌گشت

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دلی که دید که پیرامن خطر می‌گشت
چو شمع زار و چو پروانه در به در می‌گشت
هوش مصنوعی: دل، وقتی متوجه خطراتی که در اطرافش بود شد، مانند شمعی ذوب شده و پروانه‌ای که بی‌وقفه و بی‌هدف می‌چرخد، به حال و روزی نزار افتاد.
هزار گونه غم از چپ و راست دامنگیر
هنوز در تک و پوی غمی دگر می‌گشت
هوش مصنوعی: انواع مختلفی از غم هنوز به من حمله‌ور است و در میان این درد و رنج، غم جدیدی هم به سراغم می‌آید.
سرش مدام ز شور شراب عشق خراب
چو مست دایم از آن گرد شور و شر می‌گشت
هوش مصنوعی: سر او همیشه به خاطر شور و شوق عشق در حال نابودی بود و مثل یک فرد مست به طور دائم از این هیجان و شور و اختلال می‌چرخید.
چو بی‌دلان همه در کار عشق می‌آویخت
چو ابلهان همه از راه عقل برمی‌گشت
هوش مصنوعی: زمانی که عاشقان بی‌دل، تمام توجه خود را به عشق معطوف کرده بودند، افراد نادان به‌جای ادامه دادن در این مسیر، از روی عقل و منطق بازمی‌گشتند.
ز بخت، بی‌ره و آیین و پا و سر می‌زیست
ز عشق، بی‌دل و آرام و خواب و خور می‌گشت
هوش مصنوعی: به خاطر تقدیر، بدون راه و روش خاصی زندگی می‌کرد و در عشق، بدون دل و آرامش به گونه‌ای می‌چرخید که نه خواب داشت و نه جانی برای خوردن.
هزار بارش از این پند بیشتر دادم
که گرد بیهده کم گرد و بیشتر می‌گشت
هوش مصنوعی: من هزار بار به او نصیحت کردم که از کارهای بیهوده پرهیز کند، اما او بی‌وقفه بیشتر به این کارها ادامه داد.
به هر طریق که باشد نصیحتش مکنید
که او به قول نصیحت کنان بتر می‌گشت
هوش مصنوعی: هر طور که ممکن است، او را نصیحت نکنید، زیرا او به حرف‌های نصیحت‌کنندگان بدتر می‌شود.

خوانش ها

غزل ۱۳۴ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل ۱۳۴ به خوانش محسن لیله‌کوهی
غزل ۱۳۴ به خوانش فاطمه زندی
غزل ۱۳۴ به خوانش سعیده تهرانی‌نسب
غزل ۱۳۴ به خوانش پزی ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۱۳۴ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۱۳۴ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۱۳۴ به خوانش مریم فقیهی کیا

حاشیه ها

1397/02/03 23:05
۷

ز بخت،بی ره و آیین و پا و سر می‌زیست
ز عشق بی‌دل و آرام و خواب و خور می‌گشت
کدامین دل است که از بخت اینچنین بیچاره و دربدر میزید و از غم عشق دیوانه و ناآرام که نه خواب دارد نه خوراک
هزار گونه غم از چپ و راست دامنگیر
هنوز در تک و پوی غمی دگر می‌گشت
بی پا و سر کردی مرا بی‌خواب و خور کردی مرا
در پیش یعقوب اندرآ ای یوسف کنعان من
یک لحظه داغم می کشی یک دم به باغم می کشی
پیش چراغم می کشی تا وا شود چشمان من

1398/05/06 07:08
واحد

سلام،در بیت پنجم
ز بخت بی ره و آیین و پا و سر می‌زیست
ز عشق بی‌دل و آرام و خواب و خور می‌گشت
فکر می کنم واژه خور اشتباه تلفظ شده و تلفظ صحیخ آن /xavar/ به معنی ضعف،سستی و ناتوانی می باشد،
لطفا اساتید نظر بدن

1398/11/22 20:01
رهی رهگذر

آقای واحد عزیز، تلفظ درست است. آنچه شما فرموده اید خارج از وزن این غزل است. "خواب و خور" یعنی خواب و خوراک که در اینجا کنایه از فارغبالی و بی خیالی است. درود

1401/06/04 14:09
فاطمه زندی

غزل ۱۳۴ سعدی 

وزن : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فع لان 

بیت اول 

دلی که دید که پیرامُن خطر می گشت ؟

چو شمع ، زار و چو پروانه در به در می گشت 

زار : گریان 

تناسب : شمع و پروانه 

۱_ دلی را که گِرد خطر می گشت و مثل شمع گریان و همانند پروانه آواره بودکه دیده ایت؟

بیت دوم 

هزارگونه غم از چپ و راست دامنگیر 

هنوز در تک و پوی غمی دگر می گشت 

تک و پوی : جست و جو و تلاش.

کنایه : دامنگیر (جدایی ناپذیر ،مزاحم ،گرفتار کننده )

۲_ در حالی که هزار غم و اندوه ، او را احاطه کرده بود و از سیر باز می داشت ، باز هم در جست و جوی غمی دیگر بود.

بیت سوم 

سرش مدام ز شور شراب عشق می آویخت 

چو ابلهان همه از راه عقل بر می گشت 

شور: وجد و هیجان ،غوغا / خراب : مست و بی خود / شور و شر : فتنه و فساد .

ایهام تناسب : بین "مدام " در معنی "شراب "که در اینجا مراد نیست با " شراب، خراب و مست " . / تناسب : مدام ، دایم /جناس زاید : شور ،شر 

واج آرایی : تکرار حرف" ش"

۳_ پیوسته سرش از وجد و نشاط بادهء عشق مست بود و از آن روی مثل مست یکسره گِرد فتنه و آشوب می گشت .

بیت چهارم 

چو بیدلان همه در کار عشق خراب

چو ابلهان همه در کار عقل بر می گشت 

آویختن : چنگ زدن ،مشغول گشتن ،پیچیدن .

کنابه : بیدلان (عاشقان و دلباختگان )

۴_ مثل دل باختگان همواره به کار عشق و عاشقی چنگ می زد و بدان می پرداخت و همواره همانند انسانهای نادان مرتب از مسیر خود دور میشد .

بیت پنجم 

زبخت بی ره و آیین و پا و سر می زیست 

زعشق، بیدل و آرام و خواب و خَور می گشت 

بخت : سعادت و اقبال / بی ره : بی راه ، بی شیوه و طریق ، راه گم کرده / بی آیین : بی دین ،بی مذهب / بی سر و پا : آشفته و سر گردان 

۵_ در اثر بخت بد راه گم کرده و سر از پای نشناخته زندگی می کرد و در اثر عشق ، نا آرام و بی خور و خواب به سر می برد .

بیت ششم 

هزار بارش ازاین پند بیشتر دادم 

که گِردِ بیهده کم گَرد و ، بیشتر می گشت 

بیهده : باطل ، ناحق 

۶_ او را هزار بار بیشتر از اینکه اکنون پند می دهم نصیحت کردم که به کار بیهوده مشغول مباش و گرد آن مگرد ؛ ولی بیشتر گرد آن می گشت .

بیت هفتم 

به هر طریق که باشد نصیحتش مَکنید 

که او به قول نصیحت کنان بَتَر می گشت 

بتر : کوتاه شدهء بدتر 

۷_ او را به هر شیوه ای که در نصیحت گری می شناسید ، نصیحت نکنید ؛ زیرا او با سخنان ناصحان شیفته تر و بدتر می شود.

 

منبع : شرح غزلهای سعدی 

دکتر محمدرضا برزگر خالقی 

دکتر تورج عقدایی 

سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟

از گلستان ِ ما بِبَر طبقی 

شاد و تندرست باشید .

1403/10/04 09:01
جلال ارغوانی

 

ز سعدی مهر آفرین  مهر ومحبت دریغ مدار

به گرد مهر رخت بین که چون قمر می گشت