گنجور

غزل شمارهٔ ۱۲۵

کس ندانم که در این شهر گرفتار تو نیست
هیچ بازار چنین گرم که بازار تو نیست
سرو زیبا و به زیبایی بالای تو نه
شهد شیرین و به شیرینی گفتار تو نیست
خود که باشد که تو را بیند و عاشق نشود
مگرش هیچ نباشد که خریدار تو نیست
کس ندیده‌ست تو را یک نظر اندر همه عمر
که همه عمر دعاگوی و هوادار تو نیست
آدمی نیست مگر کالبدی بی‌جانست
آن که گوید که مرا میل به دیدار تو نیست
ای که شمشیر جفا بر سر ما آخته‌ای
صلح کردیم که ما را سر پیکار تو نیست
جور تلخ‌ست ولیکن چه کنم گر نبرم
چون گریز از لب شیرین شکربار تو نیست
من سری دارم و در پای تو خواهم بازید
خجل از ننگ بضاعت که سزاوار تو نیست
به جمال تو که دیدار ز من بازمگیر
که مرا طاقت نادیدن دیدار تو نیست
سعدیا گر نتوانی که کم خود گیری
سر خود گیر که صاحب‌نظر‌ی کار تو نیست

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

کس ندانم که در این شهر گرفتار تو نیست
هیچ بازار چنین گرم که بازار تو نیست
هوش مصنوعی: در این شهر، هیچ کس را نمی‌شناسم که به اندازه تو درگیر و گرفتار باشد. هیچ بازاری به اندازه بازار تو رونق و گرمی ندارد.
سرو زیبا و به زیبایی بالای تو نه
شهد شیرین و به شیرینی گفتار تو نیست
هوش مصنوعی: درخت سرو زیبا و جذابیتش هیچ‌گاه به شیرینی کلام تو نزدیک نمی‌شود.
خود که باشد که تو را بیند و عاشق نشود
مگرش هیچ نباشد که خریدار تو نیست
هوش مصنوعی: کسی که تو را ببیند و عاشق نشود، شاید هیچ ارادتی به تو نداشته باشد؛ زیرا اگر ارزش تو را ببیند، حتماً به تو علاقه‌مند خواهد شد.
کس ندیده‌ست تو را یک نظر اندر همه عمر
که همه عمر دعاگوی و هوادار تو نیست
هوش مصنوعی: هیچ‌کس در تمام عمر یک بار هم تو را ندیده است، اما در تمام این مدت دعاگوی تو و طرفدار تو بوده است.
آدمی نیست مگر کالبدی بی‌جانست
آن که گوید که مرا میل به دیدار تو نیست
هوش مصنوعی: انسان تنها یک بدن بی‌روح است و کسی که بگوید به دیدن تو تمایلی ندارد، در واقع برای زندگی هیچ احساس و جانی ندارد.
ای که شمشیر جفا بر سر ما آخته‌ای
صلح کردیم که ما را سر پیکار تو نیست
هوش مصنوعی: ای کسی که با تندخویی و ظلم بر ما حمله می‌کنی، ما تصمیم به صلح گرفته‌ایم، چون با تو جنگی نداریم.
جور تلخ‌ست ولیکن چه کنم گر نبرم
چون گریز از لب شیرین شکربار تو نیست
هوش مصنوعی: عذاب و سختی تلخ است، اما چه کنم که اگر نتوانم از آن فرار کنم، هیچ چیزی مانند شیرینی و جذابیت تو نیست.
من سری دارم و در پای تو خواهم بازید
خجل از ننگ بضاعت که سزاوار تو نیست
هوش مصنوعی: من دارای ویژگی‌هایی هستم و می‌خواهم در مقابل تو سر تعظیم فرود آورم، اما از این که به اندازهٔ شایستگی‌های تو نیستم، شرمنده هستم.
به جمال تو که دیدار ز من بازمگیر
که مرا طاقت نادیدن دیدار تو نیست
هوش مصنوعی: من از زیبایی تو می‌خواهم که مرا از دیدن خودت دور نگذاری، زیرا من حتی تحمل نداشتن دیدن تو را ندارم.
سعدیا گر نتوانی که کم خود گیری
سر خود گیر که صاحب‌نظر‌ی کار تو نیست
هوش مصنوعی: ای سعدی، اگر نمی‌توانی خود را به کمتر از جایی برسانی، پس لااقل خود را از دیگران دور نگه‌دار، زیرا کسی نیست که به کار تو رسیدگی کند.

خوانش ها

غزل ۱۲۵ به خوانش فاطمه زندی
غزل ۱۲۵ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل ۱۲۵ به خوانش سعیده تهرانی‌نسب
غزل ۱۲۵ به خوانش محسن لیله‌کوهی
غزل ۱۲۵ به خوانش پزی ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۱۲۵ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۱۲۵ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۱۲۵ به خوانش مریم فقیهی کیا

حاشیه ها

1390/12/04 10:03
فیروزه از اصفهان

من گمان میکنم این غزل زیبا در وصف پیامبر رحمت است وچه دلچسب است شاید هم در وصف امام زمان باشهاما خودم دارم حفظش میکنم .من خیلی دلم میخواد چهره ی پیامبر میدیدم،ای کاش میشد واین غزل ناب چه قدر شوق مرا برای این ارزو تقویت میکنه...

1392/03/26 15:05
صبا

سلام
وزن این شعر را درست نوشته اید؟
اکثر بیت ها با هجای کشیده شروع می شود چه طور وزنش را با هجای کوتاه شروع کردین؟

1402/05/12 02:08
مسعود نخعی

سلام.وزنی که ازتکرار فعلاتن درست شده باشد  رمل مَخبون  نام دارد.دراین وزن شاعرمی تواند درآغاز هرمصراع بجای رکن (فعلاتن)رکن فاعلاتن بیاورد.به دیگرسخن شاعرمی توانددرآغازمصراع  بجای هجای کوتاه  هجای بلند بیاورد بدون این که وزن مختل شود.بااحترام_مسعودنخعی

1396/10/06 10:01
پژمان رضوی

دوستان اگر موافق باشند میخواهم بدعتی بگذارم که نظر دوستان را در مورد شاه بیت هر یک از غزلهای سعدی جویا شوم . به سلیقۀ بنده شاه بیت این غزل
این بیت است : - من سری دارم و در پای تو خواهم بازید - خجل از ننگ بضاعت که سزاوار تو نیست

1396/10/11 20:01

شرم از ننگ بضاعت که سزاوار تو نیست صحیح تر است به لحاظ ضرورت حفظ اوزان

1397/02/24 19:04
جمشید هادیان

این خانمی که غزل را خوانده است بیشتر جاها اصلا متوجه معنا نیست و این از سوق کلام اشتباهش در اکثر جاها پیداست. از این گذشته ایشان ضعف جدی در تلفظ «ست» در آخر کلمات دارد، و شنونده تمام «نیست» ها را «نی» میشود یا مثلا «تلخست» را «تلخه»! و یک سوال: «کم» در مصرع اول بیت آخر به چه معناست؟

1397/02/25 11:04
۷

سعدیا گر نتوانی که کم خود گیری
سر خود گیر که صاحب نظری کار تو نیست
کم خود گیری یعنی خود را کم بدانی/فروتنی کنی/خودخواه نباشی
سر خود گیری یعنی سرت به کار خودت باشد/پی کار خود باشی
سعدیا اگر خودخواه هستی و نه خاکی سرت به کار خودت باشد که این کار(عشق و عاشقی) کار تو نیست.

1397/03/23 21:05
رهی رهگذر

خانم صبا و آقای مهدی: بلی، وزن اشعار درست نوشته شده. در این وزن اختیارات وزنی وجود دارد که مصراع اول دراز و یا کوتاه بیاید یعنی فعلاتن میتواند فاعلاتن بیاید و این خیلی معمول است. درود
آقای مهدی: خجل از ننگ موزون تر و فصیح تر است. شرم از ننگ اندکی سکتگی خواهد داشت چون مطابق اختیارات لفظی باید جداگانه تلفظ گردند. درود

1397/07/04 00:10
شاهین خدام

این غزل زیبا را با اجرای استاد شجریان و ویولون مرحوم استاد بدیعی گوش کنید.
یکی از زیباترین بزم خصو صی استاد حبیب الله بدیعی و استاد شجریان در المان سال 65
پیوند به وبگاه بیرونی

1397/10/18 21:01
نیما

فیروزه جان ، از ظن خویش یار شدن گاهی خوبست حداقل از هیچ بهتر است اگر با آگاهی و غور و تفکر همراه باشد! شاید به علم برسد ولی امان از روزی که بدون تأمل و غور ظن به جهل سو کند!
بیشتر غور و مطالعه کنید سعدی و شعر او را بهتر و عمیق تر و مخاطب اشعار وی را درست بشناسید

1399/06/10 00:09
مجید

بسیار عالی

1401/06/28 20:08
فاطمه زندی

وزن : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلات

معنی غزل#125 :

۱.دانستن :شناختن 

کنایه : گرم بودن بازار (رونق و رواج داشتن بازار ).

معنی بیت اول  :

در این شهر کسی را نمی شناسم که اسیر عشق تو نگشته باشد و هیچ بازاری به رونق و رواج تو وجود ندارد .

۲.بالا : قد و قامت / شهد : عسل و انگبین .

تشبیه مضمر و تفضیلی : تشبیه قد و بالا و گفتار معشوق به سرو و شهد و برتری قامت و گفتار یار بر آن دو .

معنی بیت دوم  :

درخت سرو زیباست اما هرگز به زیبایی قامت تو نمی رسد و عسل شیرین است ،

ولی سخنان تو از آن شیرین تر است.

۳.خریدار : طالب و مشتاق .

ایهام : مگرش هیچ نباشد ۱_ پولی نداشته باشد (به قرینهء خریدار تو نیست ).۲_ هیچ ذوقی ندارد .۳_ وقتی تو را ندارد ،هیچ ندارد.

معنی بیت سوم :

آن کسی که تو را ببیند و به تو دل نبندد چه آدمی تواند بود؟ بی تردید به این دلیل طالب و خریدار نیست که از ذوق بی بهره است و چون تو را ندارد هیچ ندارد.

نظر : نگاه / هوادار :عاشق و دوستدار ، طرفدار

آرایه ء تکرار : همه عمر .

معنی بیت چهارم :

کسی یافت نمی شود که در تمام طول عمر خویش فقط یک بار تو را دیده باشد و بقیه ء عمر هواخواه و عاشق تو نگشته و به دعا و ثنای تو نپرداخته باشد.

۵.آدمی: انسان / مگر : قید تاکید است، همانا به یقین / کالبد : جسم و جسد / دیدار : دیدن .

معنی بیت پنجم :

هرکسی که ادعا کند تمایلی به دیدن تو ندارد ، آدمی نیست ، بلکه فقط جسمی بی روح است .

۶.آختن :بیرون کشیدن .

کنایه : سر چیزی یا کاری داشتن (قصد و توجه به چیزی یا کاری داشتن ) / تشبیه : جفا به شمشیر (اضافه ء تشبیهی ) / جناس تام: سر (راءس ) سر ( اندیشه ) / مجاز مرسل : سر ( دوم ) به علاقه ء ظرف و مظروف (اندیشه ) .

معنی بیت ششم :

ای کسی که برای ستم کردن بر ما شمشیر از نیام بر آورده ای ، ما از درِ صلح و سازش در آمدیم و عزم در افتادن با تو را نداریم .

۷. بردن تحمل کردن / لب شیرین : لب لطیف و با طراوت لبی که در آن شادی و نشاط باشد ، لبی که سخنان فصیح و بلیغ می گوید .

تناسب : شیرین ،شکر / تلخ ، شیرین / ایهام تناسب : بین "بار " در معنای غیر منظورش ، یعنی چیزی که حمل می شود با " بردن ".

معنی بیت هفتم :

اگر ستم معشوق را تحمل نکنم چه کاری می توانم بکنم؟ زیرا ای معشوق ،از لبان شیرین تو که شهد از آن می چکد ،نمی توان گذشت و آن را نادیده گرفت .

۸.بازیدن : باختن و فدا کردن / ننگ : عیب و خواری / بضاعت : مال و دارایی ، متاع و ملک .

کنایه : سر باختن ( خود را فدا کردن در راه کسی ) .

معنی بیت هشتم  :

من سری دارم که آن را در راه عشق تو نثار خواهم کرد ، اما از اینکه این سرمایه اندک شایسته ء افشاندن به پای تو نیست ،شرمسارم .

۹. به جمال تو : سوگند به حسن و زیبایی تو / دیدار: چهره و صورت .

جناس اشتقاق : دیدار ، دیدن 

معنی بیت نهم :

تو را به زیبایی ات سوگند می دهم که مرا از دیدن چهره ات محروم نسازی ،زیرا من توان ندیدن رخسار تو را ندارم .

۱۰.کنایه : کمِ خود گرفتن ( خود را هیچ پنداشتن ) ،سر خود گرفتن ( پی کار خود رفتن وبه فکر کار خود بودن ) .صاحب نظری (دیده وری ،باریک بینی و جمال پرستی ).

معنی بیت دهم :

ای سعدی ، اگر نمی توانی تواضع پیش گیری و خود بینی و خود رایی را ترک گویی ، به خود مشغول باش و راه دیگری پیش گیر ، چرا که معرفت و عشق ورزی کار تو نیست 

منبع : شرح غزلهای سعدی 

دکتر محمدرضا برزگر خالقی 

دکتر تورج عقدایی 

سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟

از گلستان ِ ما بِبَر طبقی 

شاد و تندرست باشید .

1403/10/03 16:01
جلال ارغوانی

باغبان سخن دهر عجب می جویی

چون گل گفته سعدی که به گلزار تونیست