گنجور

غزل شمارهٔ ۱۰۴

مرا تو غایت مقصودی از جهان ای دوست
هزار جان عزیزت فدای جان ای دوست
چنان به دام تو الفت گرفت مرغ دلم
که یاد می‌نکُند عهد آشیان ای دوست
گرم تو در نگشایی کجا توانم رفت؟
به راستان که بمیرم بر آستان ای دوست؟
دلی شکسته و جانی نهاده بر کف دست
بگو «بیار» که گویم «بگیر هان ای دوست»
تنم بپوسد و خاکم به باد ریزه شود
هنوز مِهر تو باشد در استخوان ای دوست
جفا مکن که بزرگان به خرده‌ای ز رهی
چنین سبک ننشینند و سر گران ای دوست
به لطف اگر بخوری خون من روا باشد
به قهرم از نظر خویشتن مران ای دوست
مناسب لب لعلت حدیث بایستی
جواب تلخ بدیع است از آن دهان ای دوست
مرا رضای تو باید نه زندگانی خویش
اگر مراد تو قتل ست وا رهان ای دوست
که گفت سعدی از آسیب عشق بگریزد
به دوستی که غلط می‌بَرد گمان ای دوست
که گر به جان رسد از دست دشمنانم کار
ز دوستی نکنم توبه همچنان ای دوست

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

خوانش ها

غزل ۱۰۴ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل ۱۰۴ به خوانش محسن لیله‌کوهی
غزل ۱۰۴ به خوانش فاطمه زندی
غزل ۱۰۴ به خوانش سعیده تهرانی‌نسب
غزل ۱۰۴ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۱۰۴ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۱۰۴ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۱۰۴ به خوانش مریم فقیهی کیا
غزل شمارهٔ ۱۰۴ به خوانش افسر آریا

حاشیه ها

1396/03/27 15:05
لیلا اسدی

تنم بپوسد و خاکم به باد ریزه شود
هنوز مهر تو باشد در استخوان ای دوست.....

به سر شد عمر و یک دم سر نشد بی دوست
که غایب بود و هر جا هست دل با اوست ...

1401/08/05 10:11
فاطمه زندی

غزل ۱۰۴ 

وزن : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فع لان 

مرا تو غایت مقصودی از جهان ای دوست 

هزار جان عزیزت فدای جان ای دوست

معنی بیت اول 

۱ _ ای دوست ، در تمام جهان نهایت آمال و آرزیم تو هستی . جان عزیز هزاران کس قربان جان تو گردد . [ غایت مقصود = سرانجام و نهایت مراد و آرزو ]

چنان به دام تو الفت گرفت مرغ دلم 

 که یاد می نکند عهد آشیان ای دوست

معنی بیت دوم 

۲ _ ای دوست ، دلم به سان مرغی اسیر دام تو گشته و چنان به آن دام خو گرفته است که دیگر به یاد روزهایی که در سینۀ من بود نمی افتد . [ الفت گرفتن = اُنس گرفتن ، خو گرفتن/ تناسب : دام ، مرغ ،آشیان ]

گَرَم تو در نگُشایی ، کجا توانم رفت ؟ 

 به راستان که بمیرم بر آستان ای دوست

معنی بیت سوم 

۳ _ اگر تو به رویم در نگشایی ، به کجا می توانم بروم ؟ ای دوست ، سوگند به راستان و درست کرداران که بر آستان تو جان خواهم داد . [ راستان = صدّیقان ، درستکاران / آستان = درگاه ، پیشگاه/جناس مرکب : به راستان ، بر آستان ]

دلی شکسته و جانی نهاده بر کف دست 

بگو بیار که گویم بگیر هان ای دوست

معنی بیت چهارم 

۴ _ ای دوست ، آنچه دارم دلی شکسته و جانی آمادۀ تقدیم است . تو برای گرفتن آنها اشارتی کن تا بگویم اینک از آنِ تو ، بستان . [ دل شکسته بودن = کنایه از غمگین و آزرده خاطر بودن / جان بر کف دست نهادن = کنایه از پایداری و فداکاری کردن ]

تنم بپوسد و خاکم به باد ، ریزه شود 

 هنوز مِهر تو باشد در استخوان ای دوست

معنی بیت پنجم

۵ _ جسمم خواهد پوسید و خاکم به وسیلۀ باد پراکنده خواهد شد . امّا ای دوست ، با وجود این مهر و محبّت تو هنوز در استخوان هایم به جای خواهد ماند . [ ریزه شدن = متلاشی و پراکنده شدن ، خرد و ریز گشتن ]

جفا مکن که بزرگان به خرده ای ز رهی 

 چنین سبک ننِشینند و سرگران ای دوست

معنی بیت ششم 

۶ _ ای دوست ، بر من ستم روا مدار ، زیرا بزرگان با عیبی که در غلام خویش می بینند ، خشمگین نمی شوند و به او بی اعتنایی نمی کنند . [ خرده = عیب / رهی = بنده و غلام / سبک نشستن = تند و عصبانی و خشمگین بودن (لغت نامه) / سرگران = کنایه از بی اعتنا و ملول و خشمناک/ تضاد : سبک ، گران ]

به لطف اگر بخوری خون من روا باشد 

 به قهرم از نظر خویشتن مران ای دوست

معنی بیت هفتم 

۷ _ ای دوست ، جایز است که از سر لطف خون مرا نوش کنی ، امّا مرا با قهر و غضب از نظر خود دور مساز . [ خون کسی را خوردن = کنایه از در رنج و اندوه گذاشتن کسی /تضاد : لطف ، قهر ]

مناسب لب لعلت حدیث بایستی 

 جواب تلخ بدیع است از آن دهان ای دوست

معنی بیت هشتم 

۸ _ ای دوست ، سخنانت باید با لبان لعل گونت تناسبی داشته باشد . این جواب تلخ و دل گزا از آن دهان ، عجیب به نظر می رسد . [ لعل = سنگ قیمتی سرخ رنگ / حدیث = سخن / بایستن = در خور و شایسته بودن / بدیع = عجیب و غریب و نادر /تشبیه : لب به لعل ]

مرا رضای تو باید ، نه زندگانی خویش 

اگر مراد تو قتل است ، وارهان ای دوست

معنی بیت نهم 

۹ _ ای دوست ، برای من رضایت و خشنودی تو بایسته و مهم است ، اگر خواست تو کشته شدن من است ، مرا از قید حیات وارهان تا به کام رسی . [ رضا = رضایت و خشنودی / مراد = آرزو ]

که گفت سعدی از آسیب عشق بگریزد ؟ 

 به دوستی که غلط می برَد گمان ای دوست

معنی بیت دهم 

۱۰ _ ای دوست ، چه کسی به تو گفت که سعدی از بلای عشق می گریزد ؟ سوگند به دوستی که او به غلط به چنین پنداری رسیده است . [ به دوستی = قسم به مهر و محبّت / غلط بردن = اشتباه کردن / گمان غلط بردن = اشتباه فکر کردن ]

که گر به جان رسد از دست دشمنانم کار 

 ز دوستی نکنم توبه همچنان ای دوست

معنی بیت یازدهم 

۱۱ _ برای اینکه حتّی اگر از دست دشمنان عاجز و ناتوان گردم ، ای دوست ، باز هم از دوستی بازنمی گردم و از آن دست نمی کشم . [ کار به جان رسیدن = کنایه از عاجز و ناتوان گشتن ]

منبع : شرح غزلهای سعدی 

دکتر محمدرضا برزگر خالقی 

دکتر تورج عقدایی 

سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟

از گلستان ِ ما بِبَر طبقی 

شاد و تندرست باشید ..

1401/11/11 08:02
Hojat H

هزار آفرین بر مرد خدا سعدی