گنجور

بخش ۱ - سرآغاز

به نام خداوندِ جان‌ آفرین
حکیمِ سخن‌ در زبان‌ آفرین
خداوند بخشندهٔ دستگیر
کریم خطابخش پوزش‌پذیر
عزیزی که هر کز درش سر بتافت
به هر در که شد هیچ عزّت نیافت
سر پادشاهان گردن‌فراز
به درگاه او بر زمینِ نیاز
نه گردن‌کشان را بگیرد به فور
نه عذرآوران را براند به جور
وگر خشم گیرد ز کردارِ زشت
چو بازآمدی ماجرا درنوشت
اگر با پدر جنگ جوید کسی
پدر بی‌گمان خشم گیرد بسی
وگر خویش راضی نباشد ز خویش
چو بیگانگانش براند ز پیش
وگر بنده چابک نباشد به کار
عزیزش ندارد خداوندگار
وگر بر رفیقان نباشی شفیق
به فرسنگ بگریزد از تو رفیق
وگر ترکِ خدمت کند لشکری
شود شاهِ لشکرکُش از وی بری
ولیکن خداوندِ بالا و پست
به عصیان، درِ رزق بر کس نبست
دو کونش یکی قطره از بحرِ علم
گنه بیند و پرده پوشد به حلم
ادیمِ زمین، سفرهٔ عام اوست
بر این خوان یغما چه دشمن چه دوست
اگر بر جفاپیشه بشتافتی
که از دست قهرش امان یافتی؟
بری ذاتش از تهمتِ ضد و جنس
غنی، ملکش از طاعتِ جن و انس
پرستارِ امرش همه چیز و کس
بنی‌آدم و مرغ و مور و مگس
چنان پهن خوان کرم گسترد
که سیمرغ در قاف قسمت خورد
لطیف کرم‌گستر کارساز
که دارای خَلق است و دانای راز
مر او را رسد کبریا و منی
که ملکش قدیم است و ذاتش غنی
یکی را به سر بر نهد تاج بخت
یکی را به خاک اندر آرد ز تخت
کلاهِ سعادت یکی بر سرش
گلیمِ شقاوت یکی در برش
گلستان کند آتشی بر خلیل
گروهی به آتش بَرَد ز آب نیل
گر آن است، منشورِ احسان اوست
ور این است، توقیعِ فرمان اوست
پسِ پرده بیند عمل‌های بد
هم او پرده پوشد به آلای خَوْد
به تهدید اگر برکشد تیغِ حکم
بمانند کروبیان صُمّ و بکم
وگر دردهد یک صلای کرم
عزازیل گوید نصیبی برم
به درگاهِ لطف و بزرگیش بر
بزرگان نهاده بزرگی ز سر
فروماندگان را به رحمت قریب
تضرع‌کنان را به دعوت مجیب
بر احوالِ نابوده، علمش بصیر
به اسرارِ ناگفته، لطفش خبیر
به قدرت، نگهدارِ بالا و شیب
خداوندِ دیوانِ روزِ حسیب
نه مستغنی از طاعتش پشت کس
نه بر حرف او جای انگشت کس
قدیمی نکوکارِ نیکی‌ پسند
به کلک قضا در رحم نقش‌بند
ز مشرق به مغرب مه و آفتاب
روان کرد و بنهاد گیتی بر آب
زمین از تبِ لرزه آمد ستوه
فروکوفت بر دامنش میخِ کوه
دهد نطفه را صورتی چون پری
که کرده‌ست بر آب صورتگری؟
نهد لعل و پیروزه در صلبِ سنگ
گل لعل در شاخ پیروزه‌ رنگ
ز ابر افکند قطره‌ای سویِ یَم
ز صلب افکند نطفه‌ای در شکم
از آن قطره لولوی لالا کند
وز این، صورتی سروبالا کند
بر او علم یک ذره پوشیده نیست
که پیدا و پنهان به نزدش یکی‌ست
مهیاکنِ روزیِ مار و مور
اگر چند بی‌دست‌وپای‌اند و زور
به امرش وجود از عدم نقش بست
که داند جز او کردن از نیست، هست؟
دگر ره به کتمِ عدم در برد
وز آنجا به صحرای محشر برد
جهان مُتَفِّق بر الهیتش
فرومانده از کُنهِ ماهیتش
بشر ماورای جلالش نیافت
بصر منتهای جمالش نیافت
نه بر اوجِ ذاتش پرد مرغِ وهم
نه در ذیلِ وصفش رسد دستِ فهم
در این ورطه کشتی فرو شد هزار
که پیدا نشد تخته‌ای بر کنار
چه شب‌ها نشستم در این سِیر، گم
که دِهشَت گرفت آستینم که قُم
محیط است علم مَلِک بر بسیط
قیاس تو بر وی نگردد محیط
نه ادراک در کُنهِ ذاتش رسید
نه فکرت به غورِ صفاتش رسید
توان در بلاغت به سَحبان رسید
نه در کُنهِ بی‌چون سُبحان رسید
که خاصان در این ره فَرَس رانده‌اند
به لااحصیٖ از تک فرومانده‌اند
نه هر جای مرکب توان تاختن
که جاها سپر باید انداختن
وگر سالکی مَحرمِ راز گشت
ببندند بر وی در بازگشت
کسی را در این بزم ساغر دهند
که داروی بیهوشی‌اش دَردهند
یکی باز را دیده بردوخته‌ست
یکی دیده‌ها باز و پر سوخته‌ست
کسی ره سوی گنج قارون نَبُرد
وگر بُرد، ره باز بیرون نبرد
بمردم در این موج دریای خون
کز او کس نبرده‌ست کشتی برون
اگر طالبی کاین زمین طی کنی
نخست اسبِ بازآمدن پی کنی
تأمل در آیینهٔ دل کنی
صفایی به‌تدریج حاصل کنی
مگر بویی از عشق مستت کند
طلبکارِ عهدِ الستت کند
به پای طلب ره بدان جا بری
وز آنجا به بالِ محبت پری
بِدَرَّد یقین پرده‌های خیال
نماند سراپرده إلّا جلال
دگر مرکبِ عقل را پویه نیست
عنانش بگیرد تَحَیَّر که بیست
در این بحر جز مردِ راعی نرفت
گم آن شد که دنبال داعی نرفت
کسانی کز این راه برگشته‌اند
برفتند بسیار و سرگشته‌اند
خلاف پیمبر کسی ره گزید
که هرگز به منزل نخواهد رسید
مپندار سعدی که راه صفا
توان رفت جز بر پی مصطفی

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

خوانش ها

سرآغاز به خوانش حمیدرضا محمدی
بخش ۱ - سرآغاز به خوانش فرید حامد
بخش ۱ - سرآغاز به خوانش عندلیب
بخش ۱ - سرآغاز به خوانش امیر اثنی عشری

حاشیه ها

1390/01/26 16:03
مهاجر

به عصیان در رزق بر کس نبست که زرق نوشته شده

1391/02/01 12:05
عبدالله سعیدی

بیت آخر به جای محال در اول بیت مپندار است

1391/04/14 20:07
اسدالله طباطبائی

هم در بوستان نسخه فروغی و هم در نسخه آدمیت و در هم در کتابهای درسی زمان من بیت اول چنین بود:
بنام خداوند جان آفرین
حکیم سخن در زبان آفرین
با سلام

1391/12/28 21:02
امیر محمد ولی پوری

تصحیح شود:
نه گردن کشان را بگیرد به فور نه عذرآوران را براند به جور
ولیکن خداوند بالا و پست به عصیان در رزق بر کس نبست ادیم زمین سفره ی عام اوست بر این خوان یغما چه دشمن ، چه دوست

1392/03/05 17:06

من اومدم چند مورد را برای ویرایش عنوان کنم، دیدیم دوستان قبلا این زحمتو کشیدن. لطف کنید و آنها را اعمال کنید.
سپاس فراوان

1393/07/22 17:10
رضا ازبوشهر

چرا این شعر درفارسی هشتم ابیاتش جابه جاشده

1393/08/14 17:11

سلام
خواستم در پاسخ به سوال رضا بگم که
این شعر برای بچه های هشتم سخت بوده
برای همین همه بیت ها شو نیاوردن
و البته خیلی هم طولانی هستش

1393/09/20 13:12
زهرا

میخواستم در جواب اقا رضا بگم اصلا بیشتر شعرهای کتاب هشتم ابیات انها جابجا شده مثلا درس اول شعر اقای امین پور خیلی از این زیباتره

1394/05/07 07:08
حنیفه نژاد

تامل در آیینه دل کنی / صفایی به تدریج حاصل کنی
این بیت با بیت قبلی آن موقوف المعانی است ، یعنی « اگر طالبی» که در صدر بیت قبلی آمده به این بیت هم تسری دارد ، ولی متاسفانه در کتاب هشتم چون بیت قبلی حذف شده ، فهمیدن بیت برای دانش آموزان کمی مشکل شده )

1394/05/21 18:08
رضا

بنام خداوند جان آفرین
حکیم سخن در زبان آفرین

1394/07/29 20:09
امیر محمد شهسوارانی

بیت اول بنظرم نیازمند تصحیح است:
به نام خداوند جان آفرین،
حکیم سخن در زبان آفرین
من تا حال هرچی بوستان دیدیم اینطور نوشته بودن. ممنون میشم در صورت ابرام بر مطلبی که نگاشتین، منبعش رو هم ذکر بفرمایید <3

1395/03/01 23:06
مهشید

معنی بیت دو کونش یکی قطره در بحر علم .... چیه ؟؟؟ ممنون میشم یکی جواب بده

1395/06/16 11:09
محمد رضا نیکزاد

سلام به دوستان 26 - 6 - 1395
در این بخش از بوستان که 67 بیت دارد،دوازده مورد صفت فاعلی مرکّب مرخّم هست.این نوع از کلمه در زبان فارسی به
فراوانی دیده می شود و قابل جستجو است.
1 – سه مورد در بیت 2 است:دستگیر، خطابخش و پوزش پذیر 2 – در بیت4،کلمۀ گردنفراز 3 – در بیت 5، کلمه های گردنکش و عذرآور 4 – در بیت 12 کلمۀ عذرآور 5 – در بیت 30، کلمۀ نگهدار 6 – در بیت 32، کلمه های نیکی پسند و نقش بند 7 – در بیت 40 ، مهیّاکُن و 8 – در بیت 66، پیمبر که مخفّف پیغمبر و پیغامبر است،صفت های فاعلی از این نوع هستند.

1395/10/30 02:12
علی

در پاسخ به سوال در مورد مصراع اول بیت هفتم:
«دو کونش یکی قطره در بحر علم» یعنی دو جهان او (اشاره به دنیا و آخرت) تنها قطره ای هستند در دریای علم بی کران او

1395/12/23 11:02

من حتی یه نسخه دستنویس فروغی دارم که نوشته بنام خداوند جان آفرین حکیم سخن در زبان آفرین

1396/01/07 18:04
۷

بری، ذاتش از تهمت ضد و جنس
غنی، ملکش از طاعت جن و انس
جن و انس هر دو جمع هستند و مفرد آنها جنی و انسی
جن و انس کنایه از تضاد باشد و اینجا پیدا و پنهان
پس پرده بیند عملهای بد
همو پرده پوشد به آلای خود
آلاء: نیکی ها،نعمت ها
مفرد آن اِلی

1396/01/07 19:04
۷

اجنه که در فارسی به جای جن و پری کاربرد دارد در واقع جمع جنین عرب است که فارسی آن رویان است از ریشه روییدن

1396/04/22 19:06

بیت اول در یکی از نسخه‌ها -بنا به نقل شادروان فروغی- و گویا در تصحیح شادروان غلامحسین یوسفی چنین است:
به نام خدایی که جان آفرید
سخن گفتن اندر زبان افرید
در متن فروغی در بیت 56 به جای دیده‌ها «دیدها» آمده (که به همان صورت نقل شده) و در بیت 63 به جای پرده‌ها «پردها» آمده.

1396/08/26 19:10
حمید

با سلام
در کتاب فارسی سال هشتم، همین شعر را در آغاز کتاب آورده است و در بیت اول این چنین نوشته بوده اند:
به نام خدایی که جان آفرید سخن گفتن اندر زبان آفرید
من فکر می کنم این بیت شاید درست باشد.

1396/08/31 16:10
نجمه برناس

معنی بیت بشر ماورای لالش نیافت / بصر منتهای مالش نیافت
انسان ها انسوی بزرگی خداوند را درک نکرده اند و کسی را با شکوه تر از خداوند ندیده است . زیبایی خدا بی پایان است و نهایت زیبایی خداوند را نم توان درک کرد .
جناس اختلافی بین { بشر . بصر } و { جلال و جمال }

1396/08/31 17:10
نجمه برناس

منظور از ماجرا در نوشت دربیت زیر
و گر خشم گیرد ز کردار زشت/ چو باز آمدی ماجرا درنوشت
ماجرا : سرگذشت . پیشامد . رویداد . حادثه
ماجرا درنوشتن : صرف نظر کردن از آنچه گذشته است . بخشیدن گذشته کسی . عفو کردن
اما
ماجرا کردن : شکوه و شکایت کردن ، درد دل کردن
ماجرا راندن یا ماجرا برداشتن : شرح واقعه را گفتن

1396/11/25 15:01
۷

ویرایش
پس پرده بیند عملهای بد
هم او پرده پوشد به آلای خود
خود در اینجا نادرست تست و خد درست است به معنی چهره
آلا در اینجا به معنی سرخی است و آلای خد یعنی سرخی چهره و اشاره به توبه و پشیمانی است.

1397/03/30 10:05
حسین

سلام به دوستان گرامی
معنی ادیم زمین یعنی چه؟

1397/03/31 02:05
حسین

سلام کسی معنی ادیم زمین رومیدونه

1397/03/05 12:06
هادی

در این بحر جز مرد داعی* نرفت
گم آن شد که دنبال راعی* نرفت.. طبق سخنان دکتر سروش در جلسات شرح بوستان تصحیح این بیت اینگونه است

1397/07/29 02:09
مسعود هوشمند

@7
آلا جمع آلاء یعنی نعمت و نعمت ها.بعضی از عرفا بر این عقیده اند که این نعمت ها باطنی است.
"خود" همان خود است منتها به اقتضای شعری
"خد "خوانده میشود

1397/07/29 02:09
مسعود هوشمند

با عرض پورش
آلا مخفف آلاء ونه جمع آن،آلا خود جمع است و مفرد آن الی
کاش امکان ویرایش وجود داشت

1397/09/30 07:11
ح.گ.

سرآغاز بوستان در اثری چشم‌نواز از «عبدالرشید دیلمی» :
پیوند به وبگاه بیرونی/

1398/01/12 06:04

باسلام
ادیم به معنای سفره چرمی یا سفره غذاست و دراین شعر درواقع نعمت های خداوند برروی کره ی زمین به سفره ای پر غذا و برکت تشبیه شده است.
ممنون از سایت خوبتون. فقط ای کاش اینقدر غلط املایی و نگارشی و ویرایشی نمی داشت.

1398/02/06 11:05
خدیجه گنجی

درپاسخ عزیزی که پرسیده بود ادیمِ زمین یعنی چه، عرض می کنم: این ترکیب تشبیهی است و زمین به سفره ای تشبیه شده است که خداوند برای عموم مردم گسترده است. اشاره به این دارد که ما غذایمان را مستقیم و غیر مستقیم از زمین به دست می آوریم.

1398/05/07 01:08
حسن معین

سلام گفتم بوستان گویا رو دانلود کنم وقت وبی وقت گوش کنم ودانلود کردم صدای مردی جاافتاده با اهنگی زیبا که انگار از اعماق وجودش انرا قرائت می کرد نزدیک یک سال است هنوز هم همان شعر ابتدا رو گوش می کنم و سیر نمی شوم رحمت به شاعر رحمت به گوینده رحمت به همه انسان های شریف و انسان چقدر خوشبخت است اگردرمسیردرست قراربگیرد انصافا زبان فارسی زبان زیباییست در کنار این موجودات فرهیخته .

1398/11/21 11:01
عبدالرضا جلالی

در پاسخ به سئوال حسین که در مورد (ادیم زمین) پرسیده بود بابد بگویم که این یک اضافه تشببهی است و در ان زمین به عنوان مشبه به ، به سفره چرمی بزرگ یعنی ادیم به عنوان مشبه اضافه شده است ...

1398/11/21 11:01
عبدالرضا جلالی

بیت 《ادیم زمین سفره ی عام اوست .........‌‌》 به صفت رحمانی خداوند اشاره دارد .. که این بیت در آزمون دکتری رشته زبان و ادبیات فارسی سال 95 امده است.

1399/04/18 17:07

یه سایت محشر و عااالیـ

1399/07/06 21:10
حسین

بسیار عالی

1399/10/04 22:01

در بیت
دگر مرکب عقل را پویه نیست
عنانش بگیرد تحیر که بیست
پویه : از ریشه پوییدن به معنی رفتن نه به شتاب و نه نرم است.
بیست : مخفف بایست .
سپاس از شما برای خوانش شعر

1400/07/11 18:10
saeed amiri

سلام دوستان 

چنانچه اکثر دوستان تحصیل کرده هستند پس حتما میدانند که کلیت اموزش های مدرسه با انچه که فرد در زندگی و جامعه سروکار دار دارد هیچ سنخیتی ندارد. بعنوان مثال ریاضیات پیچیده که به یک فرد 10-15 ساله در ایران تدریس میشود در کشورهای پیشرفته در دانشگاه انهم رشته های صنعتی تدریس میشود. چرا از همان سال اول به مانند قدیم کتاب های بزرگان مثل سعدی تدریس نمیشود تا از کودکی ملکه ذهن افراد شود. یقین بدارید انسانی که گلستان و بوستان خوانده باشد و حافظ از بر باشدو شاهنامه و مثنوی بخواند دیگر توان رفتن در راه خطا نخواهد داشت و انسانهایی تربیت میشوند که بسیار متعالی و کاملا باسوادتر از حتی دکتر و مهندس های عصر حاضر خواهند بود. همانطور که مکتب خانه های قدیم فارغ التحصیلانی چون نظامی گنجوی داشته امامدارس حالا حتی یک نظامی شناس هم تحویل نمیدهند!

1400/07/13 13:10
ملیکا رضایی

دوست عزیز Saeed amiri

درست گفتید ...در این روزها اندکی کسانی هستند که سری به اشعار زنند ... و آن ها هم اکثرا از دهه های ۷۰ هست و کمتر کسی هست از نوجوانان دهه ۸۰ و ۹۰ که به این سو آیند؛هستند ولی اندک ... .

تدریس اینها از کودکی خوب و مفید خواهد بود ولی نمیشود ولی چه کسانی توانایی یاد دادن شان را دارند ؟ 

آنها هم اندک هستند .

با تمام حرفتان موافق بودم جز در یک مورد و آن این که متعالی بودن و با سواد بودن کسانی که اشعار خوانده و حفظ می‌کنند و یاد میگیرند اینها را ؛

نه ...اینگونه هم نیست ...مهم این هست که حتی بدون خوانش اینها مفهوم معرفت و حق و عشق را در جامعه و دنیا بر پای دهیم ...یاد گرفتن نیکی به است یا نیکی را بی آنکه یاد بگیریم نشر دهیم ؟

در هر صورت ای کاش افرادی بودند که نوجوانان و کودکان امروز را یا فرهنگ ایرانی آشنا کنند ولی کو گوش شنوا و کو اراده ای ؟

1400/10/01 17:01
حمیدرضا

بنا بر شرح بوستان استاد خزائلی عبارت «دارای خلق» در این بیت اشاره به بخشی از آیهُ ۵۴ سورهٔ اعراف دارد:

أَلَا لَهُ الْخَلْقُ وَالْأَمْرُ

1400/12/12 08:03
سیامک یوسفی

بند نخست این سروده همیشه سرچشمه گفتگو و بگو مگو بوده. این شاید از این رو باشد که واژه زبان هم میتواند نشان از پاره ای از پیکر جانداران باشد که ماهیچه ای در دهان است و هم آنچه که برای گفتار به کار میرود. در یکی از سروده های حافظ هم بسیاری از پژوهشگران بر سر این واژه هم آوا نیستند تا جایی که در بسیاری از چاپ ها آنرا جایگزین کرده اند.
 - اگر زبان را ماهیچه ای در دهان پنداریم بند اول این سروده میگوید که هر چند بسیاری از جانداران زبان در دهان دارند تنها آدمیان آنرا برای سخن گفتن به کار می گیرند و این خواسته یزدان است.
 - اگر بگوییم واژه زبان اینجا همان گفتار است سعدی مانند حافظ "سخن" و سخنوری را بر تر از "زبان" کوچه و بازار می داند.
حافظ میگوید
به بستان رو که از بلبل "زبان" عشق گیری یاد - به مجلس آی کز حافظ "سخن" گفتن بیاموزی
بسیاری گفته اند "طریق عشق گیری یاد" که درست نیست زیرا آوازه بلبل به بلبل زبانی است نه بلبل طریقی. و "طریق" هم در نیم بند نخست با "سخن" در نیم بند پسین سازگاری ندارد.
زنده باشید 

1401/10/26 00:12
مهدی پناهی

اختیارات بلند تلفظ کردن.

1402/03/23 11:05
حسین قاسمی

به نام خدا

سعدی اُفتاده ایست‌آزاده

کس نیاید به جنگ اُفتاده

این شعر یکی از بهترین شعرهایی است که در مدح خداوند سروده شده‌است.همان طور که می دانید سعدی شاعریست بزرگ.

1403/02/19 09:05
کوزه

حکیم سخن، کننده ی سخن

1403/02/19 09:05
کوزه

دوکونش یکی، قطره از بحر علم

1403/03/22 09:05
کوزه

در بیت های گذشته ۱۰ حکیم نام بردند و در این بیت نام خدا را

1403/03/22 09:05
کوزه

خوان یغما.

1403/03/18 00:06
ساحل

درود

کسی میتومه مصرع " از آن قطره لؤلؤیِ لالا کند" را معنی کنه و توضیح بده لطفا؟

متوجه هستم که با بیت قبل موقوف المعانی هست منتها منظور لالا کردن رو درست متوجه نمیشم 

1403/03/18 06:06
رضا از کرمان

سلام 

  ساحل گرامی همانطور که دوستدارعزیز فرمودند یعنی خدایی که از قطره ای باران مرواریدی درخشان بوجود میاورد  از شما خواهشمندم حاشیه بنده بر روی غزل 3991 صائب تبریزی را هم در ادامه این مطلب مطالعه بفرمایید .

البته لالا  دارای معنی دایه نیز میباشد که در اینجا کاربرد ندارد. 

1403/03/18 04:06
دوستدار

ساحل امان

مراد مروارید درخشان است ( گوهر درخشان) گمان می رفته  است مروارید از افتادن قطره ای باران در دهان صدف به پیدایی می اید