گنجور

بخش ۲۲ - حکایت

به صنعا درم طفلی اندر گذشت
چه گویم کز آنم چه بر سر گذشت
قضا نقش یوسف جمالی نکرد
که ماهی گورش چو یونس نخورد
در این باغ سروی نیامد بلند
که باد اجل بیخش از بن نکند
نهالی به سی سال گردد درخت
ز بیخش بر آرد یکی باد سخت
عجب نیست بر خاک اگر گل شکفت
که چندین گل‌اندام در خاک خفت
به دل گفتم ای ننگ مردان بمیر
که کودک رود پاک و آلوده پیر
ز سودا و آشفتگی بر قدش
برانداختم سنگی از مرقدش
ز هولم در آن جای تاریک و تنگ
بشورید حال و بگردید رنگ
چو باز آمدم زآن تغیر به هوش
ز فرزند دلبندم آمد به گوش:
گرت وحشت آمد ز تاریک جای
به هش باش و با روشنایی در آی
شب گور خواهی منور چو روز
از اینجا چراغ عمل برفروز
تن کارکن می‌بلرزد ز تب
مبادا که نخلش نیارد رطب
گروهی فراوان طمع ظن برند
که گندم نیفشانده خرمن برند
بر آن خورد سعدی که بیخی نشاند
کسی برد خرمن که تخمی فشاند

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به صنعا درم طفلی اندر گذشت
چه گویم کز آنم چه بر سر گذشت
هوش مصنوعی: در شهر صنعا، کودکی را دیدم که در حال گذر بود و نمی‌دانم باید بگویم چه بر سرش آمده یا چه وضعیتی دارد.
قضا نقش یوسف جمالی نکرد
که ماهی گورش چو یونس نخورد
هوش مصنوعی: سرنوشت نتوانست زیبایی یوسف را به تصویر بکشد، چون ماهی، مانند ماهی یونس، به گور او دست نیافت.
در این باغ سروی نیامد بلند
که باد اجل بیخش از بن نکند
هوش مصنوعی: در این باغ، درخت بلند و زیبایی نیامده است که باد مرگ ریشه‌اش را از زمین نکند.
نهالی به سی سال گردد درخت
ز بیخش بر آرد یکی باد سخت
هوش مصنوعی: درختی که سی سال عمر کرده، از ریشه‌اش یک باد سخت را به همراه می‌آورد.
عجب نیست بر خاک اگر گل شکفت
که چندین گل‌اندام در خاک خفت
هوش مصنوعی: اینکه در خاک گل زیبایی شکوفا شود چیز عجیبی نیست، چرا که بسیاری از گل‌ها و زیبایی‌ها قبلاً در آن خاک نهفته و خوابیده‌اند.
به دل گفتم ای ننگ مردان بمیر
که کودک رود پاک و آلوده پیر
هوش مصنوعی: به دل گفتم که ای عیب و ننگ مردان، بهتر است بمیرند تا اینکه کودکانی بی‌گناه و پاک، در مواجهه با بزرگ‌ترها و افراد آلوده قرار بگیرند.
ز سودا و آشفتگی بر قدش
برانداختم سنگی از مرقدش
هوش مصنوعی: به خاطر تفکرات و سردرگمی‌هایی که داشتم، سنگی را از کنار آرامگاهش برداشتم.
ز هولم در آن جای تاریک و تنگ
بشورید حال و بگردید رنگ
هوش مصنوعی: در آن مکان تاریک و تنگ، به شدت ترسیده‌ام و حالتی نابه‌سامان دارم که انگار رنگ‌ام عوض شده است.
چو باز آمدم زآن تغیر به هوش
ز فرزند دلبندم آمد به گوش:
هوش مصنوعی: وقتی که از آن تغییر به هوش برگشتم، صدای فرزند عزیزم به گوشم رسید.
گرت وحشت آمد ز تاریک جای
به هش باش و با روشنایی در آی
هوش مصنوعی: اگر از تاریکی و ناامنی ترسیدی، نترس و با نور و روشنایی به سوی امن و آرامش قدم بردار.
شب گور خواهی منور چو روز
از اینجا چراغ عمل برفروز
هوش مصنوعی: اگر در شب آخرت بخواهی که مانند روز روشن باشی، باید از همین‌جا چراغ عمل خود را روشن کنی.
تن کارکن می‌بلرزد ز تب
مبادا که نخلش نیارد رطب
هوش مصنوعی: تن کارگر از گرما می‌لرزد، مبادا که نخلش به بار بنشیند و میوه دهد.
گروهی فراوان طمع ظن برند
که گندم نیفشانده خرمن برند
هوش مصنوعی: عده‌ای زیادی به اشتباه فکر می‌کنند که وقتی چیزی به وفور دیده می‌شود، می‌توانند از آن بهره‌برداری کنند، در حالی که آن چیز هنوز به دست نیامده است.
بر آن خورد سعدی که بیخی نشاند
کسی برد خرمن که تخمی فشاند
هوش مصنوعی: سعدی می‌گوید: کسی که بی‌ملاحظه و بی‌توجه عمل کند، ممکن است دیگران را نیز به اشتباه بیندازد و نتایج ناگواری به بار آورد. این رفتار می‌تواند مشابه افرادی باشد که بدون دقت، تنها به نشاندن دانه‌ها می‌پردازند، بدون آنکه به عواقب آن فکر کنند.

خوانش ها

بخش ۲۲ - حکایت به خوانش حمیدرضا محمدی
بخش ۲۲ - حکایت به خوانش عندلیب
بخش ۲۲ - حکایت به خوانش فاطمه زندی

حاشیه ها

1394/01/26 08:03
تماشاگه راز

بر آن خورد سعدی که بیخی نشاند

1394/10/02 20:01
مسرور

بر؛آن خورد سعدی!که بیخی نشاند:یعنی ای سعدی از میوه کسی میخورد(بهره مند میشود) که گیاهی و درختی کاشته باشد و مصرع بعدی این بیت نیز به همین منوال معنی شود.

1398/04/21 18:07

بیت دوم و سوم:
«قضا نقش یوسف جمالی نکرد
که ماهی گورش چو یونس نخورد
در این باغ سروی نیامد بلند
که باد اجل بیخش از بن نکند»
در آخرین بخش هفتم باب از زبان جم در رثای نازنینش هم به شکل تکراری آمده است (بیت پنجم و ششم).