گنجور

بخش ۱۲ - حکایت

فقیهی بر افتاده مستی گذشت
به مستوری خویش مغرور گشت
ز نخوت بر او التفاتی نکرد
جوان سر برآورد کای پیرمرد
برو شکر کن چون به نعمت دری
که محرومی آید ز مستکبری
یکی را که در بند بینی مخند
مبادا که ناگه درافتی به بند
نه آخر در امکان تقدیر هست
که فردا چو من باشی افتاده مست؟
تو را آسمان خط به مسجد نوشت
مزن طعنه بر دیگری در کنشت
ببند ای مسلمان به شکرانه دست
که زنار مغ بر میانت نبست
نه خود می‌رود هر که جویان اوست
به عنفش کشان می‌برد لطف دوست
نگر تا قضا از کجا سیر کرد
که کوری بود تکیه بر غیر کرد

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

فقیهی بر افتاده مستی گذشت
به مستوری خویش مغرور گشت
هوش مصنوعی: فقیهی که در حال مستی بود بر حالتی که به طور پنهانی به سر می‌برد، عبور کرد و به خاطر حالش دچار خودشیفتگی و غرور شد.
ز نخوت بر او التفاتی نکرد
جوان سر برآورد کای پیرمرد
هوش مصنوعی: جوان که به خاطر غرور و خودبینی‌اش سرش را بالا می‌کند، به پیرمرد توجهی نمی‌کند.
برو شکر کن چون به نعمت دری
که محرومی آید ز مستکبری
هوش مصنوعی: بهتراست از نعمت‌ها سپاسگزاری کنی، زیرا وقتی که از این نعمت‌ها محروم شوی، تنها زخم‌خورده‌ی خودخواهی و تکبر خواهی بود.
یکی را که در بند بینی مخند
مبادا که ناگه درافتی به بند
هوش مصنوعی: اگر کسی را دیدی که در زندان است، بر او نخند، زیرا ممکن است ناگهان خودت در شرایط مشابهی قرار بگیری.
نه آخر در امکان تقدیر هست
که فردا چو من باشی افتاده مست؟
هوش مصنوعی: آیا ممکن است که در آینده روزی مثل من، به خواب و مست و غرق در دلخوشی باشند؟
تو را آسمان خط به مسجد نوشت
مزن طعنه بر دیگری در کنشت
هوش مصنوعی: آسمان برای تو نشانه‌هایی فرستاده که تو باید در مسجد با آن‌ها ارتباط برقرار کنی، پس بهتر است به دیگران طعنه نزنی و در مکان مقدست به فکر خودت باشی.
ببند ای مسلمان به شکرانه دست
که زنار مغ بر میانت نبست
هوش مصنوعی: ای مسلمان، برای سپاسگزاری از اینکه دستت به زنجیر عقاید باطل نیفتاده، خود را محدود کن و از محرمات دوری کن.
نه خود می‌رود هر که جویان اوست
به عنفش کشان می‌برد لطف دوست
هوش مصنوعی: هر که به دنبال او باشد، با تلاش خود به جایی نمی‌رسد؛ بلکه محبت دوست او را بدون زحمت به مقصد می‌رساند.
نگر تا قضا از کجا سیر کرد
که کوری بود تکیه بر غیر کرد
هوش مصنوعی: بنگر که سرنوشت از کجا شروع به حرکت کرد که شخصی که کور است بر چیز دیگری تکیه کرده است.

خوانش ها

بخش ۱۲ - حکایت به خوانش حمیدرضا محمدی
بخش ۱۲ - حکایت به خوانش عندلیب
بخش ۱۲ - حکایت به خوانش فاطمه زندی

حاشیه ها

1388/04/12 16:07
راد

بیت دوم :جوان سر برآورد کای پیرمرد
---
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.

1392/08/25 01:10
تاوتک

محرومی آید ز مستکبری مورد بی مهری قرار گرفته و می بایست ضرب المثل میشد .اینجا شاید اشاره داشته باشد به تکبر ورزیدن شیطان و سجده نکردنش و البته رانده شدن

1392/08/25 01:10
تاوتک

آسمان خط را سرنوشت میشود گرفت .می فرماید سرنوشت تو به مسجد افتاد و پارسا شدی .دست بستن را هم نماز خواندن میگیریم .عنف هم به زیبایی مقابل لطف به کار رفته یعنی درشتی و شدت و بزور البته در اینجا یعنی خواه نا خواه

1394/07/16 17:10
ناشناس

عزیز دل لازم نیست شما از راه لطف دست بستن به نماز خواندن بگیرید !!(:
دست بستن طبق اهل سنت وجماعت همان نماز خواندنست وسعدی هم بر مذهب اهل سنت بوده.....و شعرهایی که در مورد خوبیهای خلفا گفتن نیز دال بر همینست ......اگه نفرمایین از ترس اون شعرا رو سرودن (:

1396/02/26 21:04
اردشیر

با درود به همه دوستان ؛ کاملاً با سخن دوست عزیز ناشناس موافقم. درضمن در بیت : تورا آسمان خط به مسجد نوشت ؛ به عقیده ی مخلص آسمان فاعل هست و خط مفعول، غرض آنکه آسمان خط یک ترکیب اضافی نیست که آنرا به معنای خاصی تأویل کنیم.
پاینده باشید.

1397/08/31 20:10
۷

تو را آسمان خط به مسجد نبشت
مزن طعنه بر دیگری در کنشت
خط به معنی راه مانند این خط و این هم نشان
در ایران و زبان فارسی این کار نوشتن و رقم زدن با تیر است. او آمیرزای آسمان است و او را دبیر فلک خوانده اند.در میان اروپاییان مرکوری یا هرمس خدایی بوده که پیامبر دیگر خدایان بوده است و به همین دلیل بالدار بوده است.او همچنین خدای سخنوری و بازرگانی بوده است.

1401/08/24 20:10
فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد)

سلام

متاسفانه سعدی, مولانا و نظامی به شدت دینِ باستان ایرانیان را به دفعات مورد اهانت و تمسخر قرار داده اند,  گویا که ایرانی نبوده اند!

برعکس حافظ و فردوسی به شدت احترام دینِ باستان ما را حفظ کرده اند, لذا احترام و بزرگی این دو بزرگوار با دیگران قابل قیاس نیست.

در دیوان حافظ کلماتی نظیر دِیرِ مُغان, کویِ مغان, پیرِ مغان, مغبچه,... همگی دالِ بر احترام و باورِ حافظ دارد.

1401/10/13 18:01
یوسف سهرابی

همی گویم و گفته‌ام بارها، که سعدی را به چشم آنچه بوده و هست بنگرید؛ انسان. انسانی با تمامی خلقیات و اعتقادات و روحیات و شهوات و تعصبات (دینی و غیر دینی) و طبعا تناقضات در رفتار.

خودِ شیخ اجل در بیتِ دوم از نخوتِ فقیه به زشتی یاد می‌کند و چند بیت پایین‌تر، از اینکه زنار بر کمر ندارد دادِ شکرانه سر میدهد.

در دو حکایت پیش‌تر از این نیز پارسا از اینکه پندارِ جهود دانستنش صحیح نبوده، شکرانه پیرهن می‌بخشد.

عصبیّت دینی سده‌های پیش در هرکسی نفوذ داشته و سعدی نیز از این قاعده بیرون نبوده؛ حال تا طرفداران و سینه‌چاکان و دخیل‌بندانِ ایشان را چه رسد و به چه مشاطه‌ای سعی بر ماست‌مالی کردنِ این حقیقت داشته باشند.

طرفداری بد دردیست آقا جان!