گنجور

بخش ۱ - سرآغاز

نفس می‌نیارم زد از شکر دوست
که شکری ندانم که در خورد اوست
عطایی است هر موی از او بر تنم
چگونه به هر موی شکری کنم؟
ستایش خداوندِ بخشنده را
که موجود کرد از عدم بنده را
که را قوت وصف احسان اوست؟
که اوصاف مستغرق شأن اوست
بدیعی که شخص آفریند ز گل
روان و خرد بخشد و هوش و دل
ز پشت پدر تا به پایان شیب
نگر تا چه تشریف دادت ز غیب
چو پاک آفریدت بهُش باش و پاک
که ننگ است ناپاک رفتن به خاک
پیاپی بیفشان از آیینه گَرد
که مصقل نگیرد چو زنگار خورد
نه در ابتدا بودی آب منی؟
اگر مردی از سر به در کن منی
چو روزی به سعی آوری سوی خویش
مکن تکیه بر زور بازوی خویش
چرا حق نمی‌بینی ای خودپرست
که بازو به گردش درآورد و دست؟
چو آید به کوشیدنت خیر پیش
به توفیقِ حقْ دان نه از سعی خویش
به سرپنجگی کس نبرده‌ست گوی
سپاس خداوندِ توفیقْ گوی
تو قائم به خود نیستی یک قدم
ز غیبت مدد می‌رسد دم به دم
نه طفل زبان بسته بودی ز لاف؟
همی روزی آمد به جوفش ز ناف
چو نافش بریدند و روزی گسست
به پستان مادر در آویخت دست
غریبی که رنج آردش دهر پیش
به دارو دهند آبش از شهر خویش
پس او در شکم پرورش یافته‌ست
ز انبوب معده خورش یافته‌ست
دو پستان که امروز دلخواه اوست
دو چشمه هم از پرورشگاه اوست
کنار و بر مادر دلپذیر
بهشت است و پستان در او جوی شیر
درختی است بالای جان پرورش
ولد میوهٔ نازنین بر برش
نه رگ‌های پستان درون دل است؟
پس ار بنگری شیر خون دل است
به خونش فرو برده دندان چو نیش
سرشته در او مهر خون‌خوار خویش
چو بازو قوی کرد و دندان ستبر
براندایدش دایه پستان به صبر
چنان صبرش از شیر خامش کند
که پستان شیرین فرامش کند
تو نیز ای که در توبه‌ای طفل راه
به صبرت فراموش گردد گناه

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نفس می‌نیارم زد از شکر دوست
که شکری ندانم که در خورد اوست
هوش مصنوعی: نمی‌توانم از خوشحالی و شکرگزاری بگویم، زیرا نمی‌دانم چه چیزی باید به خاطر دوستم شکر کنم که در واقع خود اوست.
عطایی است هر موی از او بر تنم
چگونه به هر موی شکری کنم؟
هوش مصنوعی: هر موی او برای من مانند یک نعمت و هدیه است؛ حالا من چگونه می‌توانم به خاطر هر یک از این موها شکرگزاری کنم؟
ستایش خداوندِ بخشنده را
که موجود کرد از عدم بنده را
هوش مصنوعی: خداوند بخشنده‌ای را ستایش می‌کنیم که بنده‌اش را از هیچ و نبود به وجود آورد.
که را قوت وصف احسان اوست؟
که اوصاف مستغرق شأن اوست
هوش مصنوعی: کیست که بتواند قدرت و عظمت نیکی‌های او را توصیف کند؟ چرا که ویژگی‌های او فراتر از حد و اندازه ماست.
بدیعی که شخص آفریند ز گل
روان و خرد بخشد و هوش و دل
هوش مصنوعی: شخصی که زیبایی و خیال را از گل و طبیعت الهام می‌گیرد و با دانایی و عقل خود به دیگران احساس و آگاهی می‌بخشد.
ز پشت پدر تا به پایان شیب
نگر تا چه تشریف دادت ز غیب
هوش مصنوعی: از گذشته‌ی پدرت تا زمان حال را بررسی کن و ببین که برای تو چه مقام و ارزشی از عالم غیب تعیین شده است.
چو پاک آفریدت بهُش باش و پاک
که ننگ است ناپاک رفتن به خاک
هوش مصنوعی: وقتی که تو را به طور خالص و پاک آفریده‌اند، باید زیبا و شفاف باشی. رفتن به زمین با ناپاکی عیب و shame است.
پیاپی بیفشان از آیینه گَرد
که مصقل نگیرد چو زنگار خورد
هوش مصنوعی: به طور مداوم از آینه گرد و غبار بشوی، چون اگر زنگار روی آن بنشیند، دیگر صاف و تمیز نخواهد شد.
نه در ابتدا بودی آب منی؟
اگر مردی از سر به در کن منی
هوش مصنوعی: آیا در ابتدا وجود نداشتی که آب من را تشکیل دهی؟ اگر مردی هستی، سرنوشت خود را تغییر بده و از این وضعیت خارج شو.
چو روزی به سعی آوری سوی خویش
مکن تکیه بر زور بازوی خویش
هوش مصنوعی: زمانی که تلاشی برای رسیدن به هدفی انجام می‌دهی، به قدرت و توان خودت تکیه نکن.
چرا حق نمی‌بینی ای خودپرست
که بازو به گردش درآورد و دست؟
هوش مصنوعی: چرا در خودت غرق هستی و نمی‌توانی حق را ببینی، در حالی که قدرت و توانایی در دستانت است؟
چو آید به کوشیدنت خیر پیش
به توفیقِ حقْ دان نه از سعی خویش
هوش مصنوعی: زمانی که در تلاش و کوشش خود به موفقیتی دست می‌یابی، بدان که این موفقیت تنها ناشی از تلاش و کوشش خودت نیست، بلکه به لطف و کمک الهی است.
به سرپنجگی کس نبرده‌ست گوی
سپاس خداوندِ توفیقْ گوی
هوش مصنوعی: هیچ‌کس به مقام کمال و برتری نرسیده است، پس باید همیشه شکر و سپاسگزار خداوندی باشیم که ما را به این موفقیت رسانده است.
تو قائم به خود نیستی یک قدم
ز غیبت مدد می‌رسد دم به دم
هوش مصنوعی: تو به‌تنهایی نمی‌توانی ادامه بدهی و همواره نیاز به یاری از دنیای غیبی داری.
نه طفل زبان بسته بودی ز لاف؟
همی روزی آمد به جوفش ز ناف
هوش مصنوعی: آیا تو همانا مثل یک کودک بی‌زبان بودی که به خود می‌بالید؟ روزی آمد که در دلش از ناز و نعمت پُر شد.
چو نافش بریدند و روزی گسست
به پستان مادر در آویخت دست
هوش مصنوعی: وقتی که نوزاد را به دنیا آوردند و روزهای بی‌نیازی و آرامش او به پایان رسید، او به سینه مادرش چنگ زد.
غریبی که رنج آردش دهر پیش
به دارو دهند آبش از شهر خویش
هوش مصنوعی: غریبی که در زندگی با سختی‌های زیادی مواجه است، باید در سرزمین خود از درمان‌ها و کمک‌ها بهره‌مند شود.
پس او در شکم پرورش یافته‌ست
ز انبوب معده خورش یافته‌ست
هوش مصنوعی: او در شکم مادر پرورش یافته و از طریق غذاهایی که معده‌اش دریافت کرده، تغذیه شده است.
دو پستان که امروز دلخواه اوست
دو چشمه هم از پرورشگاه اوست
هوش مصنوعی: این عبارت به توصیف زیبایی و جذابیت دو ویژگی جسمانی می‌پردازد که به نوعی نمادی از عشق و علاقه هستند. دو ویژگی که امروز مورد توجه و خواست او هستند، نمایانگر محبت و پرورش عاطفی در زندگی هستند. این تصویرسازی نشان می‌دهد که هر دو ویژگی به نوعی از یک منبع الهام و تربیت ناشی شده‌اند.
کنار و بر مادر دلپذیر
بهشت است و پستان در او جوی شیر
هوش مصنوعی: در کنار مادر، بهشتی خوشایند وجود دارد و در آنجا، شیر مانند جوی جاری است.
درختی است بالای جان پرورش
ولد میوهٔ نازنین بر برش
هوش مصنوعی: درختی در دل انسان وجود دارد که میوه‌های ارزشمند و زیبایی را به بار می‌آورد.
نه رگ‌های پستان درون دل است؟
پس ار بنگری شیر خون دل است
هوش مصنوعی: آیا رگ‌های پستان در قلب نیستند؟ پس اگر نگاه کنی، شیر مانند خون دل است.
به خونش فرو برده دندان چو نیش
سرشته در او مهر خون‌خوار خویش
هوش مصنوعی: دندانش را در خون او فرو برده است، مانند نیشی که در آن مهر خویشتن را حک کرده.
چو بازو قوی کرد و دندان ستبر
براندایدش دایه پستان به صبر
هوش مصنوعی: زمانی که کودک توانایی حرکت و قدرت بازو و دندان‌هایش افزایش یابد، باید صبر کند تا مادر به او شیر دهد.
چنان صبرش از شیر خامش کند
که پستان شیرین فرامش کند
هوش مصنوعی: چنان صبوری او را هری از شیر می‌گیرد که حتی طعم شیرین مادرش را فراموش می‌کند.
تو نیز ای که در توبه‌ای طفل راه
به صبرت فراموش گردد گناه
هوش مصنوعی: هر کس که در حال توبه است، باید بداند که ممکن است در مسیر صبر و استقامت خود، از اشتباهات گذشته غافل شود.

خوانش ها

بخش ۱ - سرآغاز به خوانش حمیدرضا محمدی
بخش ۱ - سرآغاز به خوانش عندلیب
بخش ۱ - سرآغاز به خوانش فاطمه زندی

حاشیه ها

1393/12/06 09:03
رضا

درختی است بالای جان پرورش
ولد میوه نازنین بر برش

1395/10/19 01:01
سید احمد مجاب

غریبی که رنج آردش دهر پیش
(بدارو ) دهند آبش از شهر خویش یعنی با آب شهرخودش درمانش می کنند

1398/03/31 08:05

که را قوت وصف احسان اوست؟
که اوصاف مستغرق شأن اوست
* شأن عموما و خصوصا در جایگاه قافیه در شعر فارسی شان خوانده می‌شود - می‌گوید چه کسی می‌تواند خوبی او را توصیف کند که صفتهای خوب خودشان غرق شأن و مقام بزرگ او هستند
ز پشت پدر تا به پایان شیب
نگر تا چه تشریف دادت ز غیب
* شیب = پیری - از زمان شکل گرفتن نطفه تا پیری ...
پیاپی بیفشان از آیینه گرد
که مصقل نگیرد چو زنگار خورد
* آیینه منظور دل است، مصقل = ابزاری که با آن فلزات زنگ زده را صیقل می‌داده‌اند، زنگار = زنگ زدگی، کدری - می‌گوید پشت سر هم از آینه دلت گردها را پاک کن چون وقتی گردها زیاد و انباشته شد و تبدیل به زنگ زدگی شد با هیچ ابزاری نمی‌توان این زنگها را پاک کرد
نه در ابتدا بودی آب منی؟
اگر مردی از سر به در کن منی
* منی در مصرع اول نطفه، منی در مصرع دوم خودبزرگ‌بینی و منم منم کردن
چو روزی به سعی آوری سوی خویش
مکن تکیه بر زور بازوی خویش
* روزی = رزق
چرا حق نمی‌بینی ای خودپرست
که بازو به گردش درآورد و دست؟
* چرا خدا را نمی‌بینی که آن بازو و دست را به حرکت درآورد؟
نه طفل زبان بسته بودی ز لاف؟
همی روزی آمد به جوفش ز ناف
* جوف = شکم
غریبی که رنج آردش دهر پیش
به دارو دهند آبش از شهر خویش
* دهر = روزگار، می‌گوید به کسی که دور از زادگاه و وطن خودش روزگار بلا بر سرش می‌آورد آب شهر خودش را به عنوان دارو می‌دهند در ادامه توضیح می‌دهد که شیر مادر مثل همین آب شهر خود برای فرزند است که از وطن اولیه کودک یعنی شکم مادر به او می‌رسد
پس او در شکم پرورش یافته‌ست
ز انبوب معده خورش یافته‌ست
* اُنبوب = لوله (اَنبوب به فتح الف هم داریم و کلمه دیگری است به معنی فرش و البته سماط (سفره) که شاید اینجا هم مناسب باشد، اما در اینجا مستند به این که همین بیت شاهد کلمه اُنبوب در لغتنامه دهخداست به ضم الف خوانده شد)
درختی است بالای جان پرورش
ولد میوه نازنین بر برش
* ولد = فرزند
چو بازو قوی کرد و دندان ستبر
براندایدش دایه پستان به صبر
* صبر در این بیت و بیت بعد به معنای گیاه تلخی است که برای از شیر گرفتن بچه آن را به پستان مادر می‌مالیده‌اند، در بیت آخر معنی متداول صبر یعنی شکیبایی را می دهد

1399/03/04 01:06
نگار بهشتی پور

می نَیارَم:‌از مصدر یارستن:‌از عهده برآمدن؛ توانستن؛ یارایی داشتن
نفس زدن: دم زدن . نفس کشیدن
بدیع: مبدع
شَیب:‌پیری
نگر تا چه تشریف دادت ز غیب: ببین خداوند از عالم غیب چه خلعت ها به تو داده و چه احسانها به تو کرده.
مِصقَل:‌آلتی که زرگران فلزات را با آن صیقل می دهند.
زَنگار:‌زنگ فلزات
زنگار خورد:‌ زنگ گرفت
منی:‌در مصراع اول یعنی نطفه و در مصراع دوم یعنی من گفتن، من‌من زدن، کبر، غرور.
سرپنجگی:‌زورمندی، دلاوری، زبردستی
قائم به خود: متکی بر خود
جَوف: در اینجا یعنی شکم
به دارو دهند آبش از شهر خویش: اشاره به سخن بقراط است که هر مریضی با دواهای سرزمین خود درمان میشود.
اُنبوب:‌یعنی هر چیز توخالی از نوع نی و لوله
جوی شیر: اشاره به آیه ی 15 سوره ی محمد
بالا: قد و قامت، اشاره به حدیث نبوی است که هر درختی میوه ای دارد و میوه ی دل فرزند است.
سرشته در او مهر خونخوار خویش: با وجود اینکه فرزند خون مادر را می مکد، مهر فرزند در وجود مادر سرشته است.
براَندایدش دایه پستان به صبر:‌برای گرفتن طفل از شیر، دایه به پستان خود صبر تلخ می مالد.
اَنداییدن:‌اندودن . گِل مالی کردن
صبر:‌گیاهیست با برگ های دراز و ضخیم و تیغ دار با گل های زرد رنگ . در جاهای گرم می روید و طعم تلخ دارد.

1403/07/13 09:10
هادی اسدی

 عطایست هر موی از او بر تنم

چگونه به هر موی شکری کنم

هرروز این بیت زیبا رو  با خودم مرور میکنم