گنجور

بخش ۳ - حکایت در معنی نظر مردان در خود به حقارت

جوانی خردمندِ پاکیزه بوم
ز دریا بر آمد به در بندِ روم
در او فضل دیدند و فقر و تمیز
نهادند رختش به جایی عزیز
سرِ صالحان گفت روزی به مرد
که خاشاک مسجد بیفشان و گرد
همان کاین سخن مرد رهرو شنید
برون رفت و بازش کس آنجا ندید
بر آن حمل کردند یاران و پیر
که پروای خدمت نبودش فقیر
دگر روز خادم گرفتش به راه
که ناخوب کردی به رأیِ تباه
ندانستی ای کودکِ خودپسند
که مردان ز خدمت به جایی رسند
گرستن گرفت از سر صدق و سوز
که ای یار جان‌پرورِ دلفروز
نه گَرد اندر آن بُقعه دیدم نه خاک
من آلوده بودم در آن جای پاک
گرفتم قدم لاجرم باز پس
که پاکیزه به مسجد از خاک و خس
طریقت جز این نیست درویش را
که افکنده دارد تنِ خویش را
بلندیت باید تواضع گزین
که آن بام را نیست سُلَّم جز این

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

جوانی خردمندِ پاکیزه بوم
ز دریا بر آمد به در بندِ روم
هوش مصنوعی: یک جوان عاقل و نیکوکار از دریا به سرزمین روم آمد.
در او فضل دیدند و فقر و تمیز
نهادند رختش به جایی عزیز
هوش مصنوعی: در او ویژگی‌های خوب و علم را مشاهده کردند و او را در مکانی با احترام و ارزشمند قرار دادند.
سرِ صالحان گفت روزی به مرد
که خاشاک مسجد بیفشان و گرد
هوش مصنوعی: یک روز، گروهی از نیکان به مردی گفتند که باید در مسجد، خاشاک و گرد و غبار بریزی.
همان کاین سخن مرد رهرو شنید
برون رفت و بازش کس آنجا ندید
هوش مصنوعی: مردی که این سخن را شنید، از آنجا خارج شد و دیگر کسی او را در آنجا ندید.
بر آن حمل کردند یاران و پیر
که پروای خدمت نبودش فقیر
هوش مصنوعی: رفیقان و دوستان او بار را به دوش کشیدند و او که فقیر بود، اهمیتی به این خدمت نمی‌داد.
دگر روز خادم گرفتش به راه
که ناخوب کردی به رأیِ تباه
هوش مصنوعی: روزی دیگر، خادم او را به راهی برد که به خاطر تصمیم نادرستش، عذاب سختی را تجربه کند.
ندانستی ای کودکِ خودپسند
که مردان ز خدمت به جایی رسند
هوش مصنوعی: ای کودک خودپسند، نمی‌دانی که مردان با خدمت و تلاش به مقام و جایگاهی دست می‌یابند.
گرستن گرفت از سر صدق و سوز
که ای یار جان‌پرورِ دلفروز
هوش مصنوعی: از روی صداقت و درد، دلم به حال تو می‌سوزد، ای دوست که جانم را پرورش می‌دهی و دل مرا شاد می‌کنی.
نه گَرد اندر آن بُقعه دیدم نه خاک
من آلوده بودم در آن جای پاک
هوش مصنوعی: در آن مکان مقدس نه گرد و خاکی دیده‌ام و نه خودم را آلوده به چیزی یافته‌ام.
گرفتم قدم لاجرم باز پس
که پاکیزه به مسجد از خاک و خس
هوش مصنوعی: من با قدمی آلوده به خاک و کثافت، به مسجد نرفتم؛ بنابراین پیوسته به عقب برگشتم تا با پاکیزگی وارد مکان مقدس شوم.
طریقت جز این نیست درویش را
که افکنده دارد تنِ خویش را
هوش مصنوعی: درویشی هیچ راهی جز این ندارد که وجود خود را به دست فراموشی بسپارد و از خود گذشته باشد.
بلندیت باید تواضع گزین
که آن بام را نیست سُلَّم جز این
هوش مصنوعی: برای اینکه به قله بلندی برسی، باید تواضع و فروتنی داشته باشی، زیرا هیچ راهی غیر از این برای صعود وجود ندارد.

خوانش ها

بخش ۳ - حکایت در معنی نظر مردان در خود به حقارت به خوانش حمیدرضا محمدی
بخش ۳ - حکایت در معنی نظر مردان در خود به حقارت به خوانش عندلیب
بخش ۳ - حکایت در معنی نظر مردان در خود به حقارت به خوانش فاطمه زندی

حاشیه ها

1392/08/04 13:11
تاوتک

بوم افزون بر سرزمین و مقام و پارچه ای که روی آن نقاشی میکنند و جغد،معنی سشت هم میدهد و طبیعت مثلا اینجا پاکیزه بوم میشود پاک سرشت

1392/08/04 13:11
تاوتک

با پوزش سرشت اشتباها سشت نوشته شده است

1395/06/08 13:09
محمد رضا نیک زاد

18 / 6 / 1395 سلام به دوستان
در این حکایتِ دوازده بیتی چهار مورد پدیدۀ دستوری« صفت فاعلی مرکّب مرخّم » به کار رفته است.
1 - در بیت 4 کلمۀ «رهـرو» صفت فاعلی مرکّب مرخّم است. اصل و ژرف ساختش رهرونده بوده،فرایند زبانی حذف پسوند فاعلی « َنده » انجام گرفته ،به این حال در آمده است. رهرو.
2 - در بیتِ 7 کلمۀ «خودپسند» صفت فاعلی مرکّب مرخّم است. ژرف ساختش خودپسندنده است.
3 - در بیت 8 دو کلمۀ «جان پرور» و«دلفروز» صفت فاعلی مرکّب مرخّم هستند ژرف ساختشان جان پرورنده و دلفروزنده است.
ساخت دستوری و زبانی «صفت فاعلی مرکّب مرخّم » معمولاً چنین است:اسم یا صفت یا قید یا ضمیر مشترک+بُن مضارع که پسوند فاعلی « َنده» از آخرش به دلیل ایجاد سهولت در زبان حذف شده است.
دانستن این موضوعات به معناکردن و خوانش بهتر و کیفی ترِ بیت و متن کمک می کند.
همیشه شاد و پیروز باشید.

1401/10/29 20:12
گرشا

سپاس از شما نکات ارزشمندی بود

1400/09/01 01:12
افسانه چراغی

تمیز در اصل تمییز است به معنی تشخیص دادن، قدرت جداسازی خوب از بد، جدا کردن سَره از ناسَره

هم‌خانواده با امتیاز، ممیّز، ممتاز، تمایز 

1403/10/21 14:12
رضا صدر

در مصرع دوم بیت اول به احتمال زیاد کلمه‌ی «دربند» را باید سر هم نوشت و از میان معنی‌های متعددی که برای کلمه‌ی دربند در لغت‌نامه‌ی دهخدا آمده، به نظرم نزدیک‌ترین معنی «دروازه» است.