گنجور

بخش ۲۸ - حکایت ذوالنون مصری

چنین یاد دارم که سقّای نیل
نکرد آب بر مصر سالی سبیل
گروهی سوی کوهساران شدند
به فریاد خواهانِ باران شدند
گرستند و از گریه جویی روان
نیامد مگر گریهٔ آسمان
به ذوالنّون خبر برد از ایشان کسی
که بر خلق رنج است و زحمت بسی
فرو‌ماندگان را دعایی بکُن
که مقبول را رد نباشد سخُن
شنیدم که ذوالنّون به مَدیَن گریخت
بسی بر نیامد که باران بریخت
خبر شد به مدین پس از روز بیست
که ابرِ سیه‌دل بر ایشان گریست
سبک عزمِ باز‌آمدن کرد پیر
که پُر شد به سیلِ بهاران غدیر
بپرسید از او عارفی در نهفت
چه حکمت در این رفتنت بود؟ گفت
شنیدم که بر مرغ و مور و ددان
شود تنگ روزی به فعلِ بَدان
در این کشور اندیشه کردم بسی
پریشان‌تر از خود ندیدم کسی
برفتم مبادا که از شرِّ من
ببندد درِ خیر بر انجمن
بهی بایدت لطف کن کان بهان
ندیدندی از خود بَتَر در جهان
تو آنگه شوی پیشِ مردم عزیز
که مر خویشتن را نگیری به چیز
بزرگی که خود را به خُردی شمرد
به دنیا و عقبی بزرگی ببُرد
از این خاکدان بنده‌ای پاک شد
که در پایِ کمتر کسی خاک شد
الا ای که بر خاکِ ما بگذری
به خاکِ عزیزان که یاد آوری
که گر خاک شد سعدی، او را چه غم؟
که در زندگی خاک بوده‌ست هم
به بیچارگی تن فرا خاک داد
وگر گِردِ عالم برآمد چو باد
بسی برنیاید که خاکش خورَد
دگر باره بادش به عالم بَرَد
مگر تا گلستانِ معنی شکفت
بر او هیچ بلبل چنین خوش نگفت
عجب گر بمیرد چنین بلبلی
که بر استخوانش نروید گلی

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چنین یاد دارم که سقّای نیل
نکرد آب بر مصر سالی سبیل
هوش مصنوعی: به یاد دارم که در آن زمان، سقا (آب‌کش) در رود نیل، در سالی آب بر مصر نرسانید و مردم دچار کمبود آب شدند.
گروهی سوی کوهساران شدند
به فریاد خواهانِ باران شدند
هوش مصنوعی: گروهی به سمت کوه‌ها رفتند و با صدای بلند درخواست باران کردند.
گرستند و از گریه جویی روان
نیامد مگر گریهٔ آسمان
هوش مصنوعی: اگرچه مردم از گرسنگی در حال گریه بودند، هیچ آبی برای رفع تشنگی آنها نیامد جز بارش آسمان.
به ذوالنّون خبر برد از ایشان کسی
که بر خلق رنج است و زحمت بسی
هوش مصنوعی: خبر به ذوالنون رسید از کسی که بر مردم سختی‌ها و دشواری‌های زیادی را متحمل می‌شود.
فرو‌ماندگان را دعایی بکُن
که مقبول را رد نباشد سخُن
هوش مصنوعی: برای افرادی که در سختی و مشکلات زندگی به سر می‌برند، دعا کن که دعایشان مطمئناً از طرف خداوند پذیرفته خواهد شد.
شنیدم که ذوالنّون به مَدیَن گریخت
بسی بر نیامد که باران بریخت
هوش مصنوعی: شنیدم که ذوالنون به شهر مدین فرار کرد و بسیار زمان نگذشت که باران بارید.
خبر شد به مدین پس از روز بیست
که ابرِ سیه‌دل بر ایشان گریست
هوش مصنوعی: پس از بیست روز، در شهر مدینه خبری رسید که ابر سیاه‌دل بر آنجا بارید.
سبک عزمِ باز‌آمدن کرد پیر
که پُر شد به سیلِ بهاران غدیر
هوش مصنوعی: پیر تصمیم به بازگشت گرفت، چون بهار و بارش‌هایش او را به یاد ماندگارترین روزها انداخت.
بپرسید از او عارفی در نهفت
چه حکمت در این رفتنت بود؟ گفت
هوش مصنوعی: از یک عارف پنهان پرسیدند که دلیلی بر رفتن تو چیست؟ او در پاسخ گفت.
شنیدم که بر مرغ و مور و ددان
شود تنگ روزی به فعلِ بَدان
هوش مصنوعی: شنیده‌ام که بر اثر کردارهای نادرست انسان‌ها، روزی به سختی بر پرندگان، مورچه‌ها و سایر موجودات می‌گذرد.
در این کشور اندیشه کردم بسی
پریشان‌تر از خود ندیدم کسی
هوش مصنوعی: در این سرزمین، زمانی طولانی به فکر فرو رفتم و متوجه شدم هیچ‌کس را پریشان‌تر از خودم نیافتم.
برفتم مبادا که از شرِّ من
ببندد درِ خیر بر انجمن
هوش مصنوعی: من از اینجا می‌روم تا مبادا باعث آزار و ضرر دیگران شوم و راه‌های نیکو برای جامعه بسته شود.
بهی بایدت لطف کن کان بهان
ندیدندی از خود بَتَر در جهان
هوش مصنوعی: به تو لازم است که لطفی کنی، زیرا هیچ کس در این دنیا از خود بدتر را ندیده است.
تو آنگه شوی پیشِ مردم عزیز
که مر خویشتن را نگیری به چیز
هوش مصنوعی: تو زمانی در نظر مردم محبوب و عزیز خواهی بود که خود را به چیزهای ظاهری و مادی نچسبانی و آن‌ها را مهم نپنداری.
بزرگی که خود را به خُردی شمرد
به دنیا و عقبی بزرگی ببُرد
هوش مصنوعی: این فرد بزرگ، با تواضع خود را کوچک شمرد و به همین خاطر در دنیا و آخرت به مقام والایی دست یافت.
از این خاکدان بنده‌ای پاک شد
که در پایِ کمتر کسی خاک شد
هوش مصنوعی: از این دنیای خاکی، انسانی بی‌نظیر و پاک وجود دارد که تنها کم‌تر کسی به پای او خاک می‌افتد و به او احترام می‌گذارد.
الا ای که بر خاکِ ما بگذری
به خاکِ عزیزان که یاد آوری
هوش مصنوعی: ای کسی که بر روی خاک ما قدم می‌گذاری، به یاد خاک عزیزانمان باش و خاطرات آنها را زنده کن.
که گر خاک شد سعدی، او را چه غم؟
که در زندگی خاک بوده‌ست هم
هوش مصنوعی: اگر سعدی به خاك تبدیل شود، چه مشكلی دارد؟ او در زندگی‌اش همواره با خاك بوده است.
به بیچارگی تن فرا خاک داد
وگر گِردِ عالم برآمد چو باد
هوش مصنوعی: او به خاطر درماندگی، بدنش را به خاک سپرد و اگر هم که دور دنیا بچرخد، همچون بادی خواهد بود.
بسی برنیاید که خاکش خورَد
دگر باره بادش به عالم بَرَد
هوش مصنوعی: مقدار زیادی از چیزی باقی نخواهد ماند که باد آن را دوباره به سرزمین‌های دیگر ببرد.
مگر تا گلستانِ معنی شکفت
بر او هیچ بلبل چنین خوش نگفت
هوش مصنوعی: آیا تا به حال بلبل این‌قدر خوشحال شده که در گلستان مفهوم‌ها چنین آواز بخواند؟
عجب گر بمیرد چنین بلبلی
که بر استخوانش نروید گلی
هوش مصنوعی: عجیب است اگر بلبلِ آهنگین و غمگین در سرزمینش، که بر روی استخوان‌هایش گل نروید، بمیرد.

خوانش ها

بخش ۲۸ - حکایت ذوالنون مصری به خوانش حمیدرضا محمدی
بخش ۲۸ - حکایت ذوالنون مصری به خوانش عندلیب
بخش ۲۸ - حکایت ذوالنون مصری به خوانش محمدرضا جراح زاده
بخش ۲۸ - حکایت ذوالنون مصری به خوانش فاطمه زندی
بخش ۲۸ - حکایت ذوالنون مصری به خوانش امیر اثنی عشری

حاشیه ها

1392/07/08 05:10
پوریا

درود بی‌کران بر شما
در بیت 15 یک اشتباه هست که نوشته شده:
بزرگی که خود را نه مردم شمرد
به دنیا و عقبی بزرگی ببرد
*
مصرع اول این بیت اشتباهه
درستش اینه:
*
"بزرگی که خود را به خردی شمرد
به دنیا و عقبی بزرگی ببرد"
*
بابت زحماتتون برای تاریخ ، فرهنگ ، ادب و زبان ایران‌زمین ؛ بی‌کران سپاس....

1395/04/01 14:07
۷

ذوالنون مصری (شیخ ابوالفیض ثوبان ابن ابراهیم ) (زاده: 180 قمری - درگذشت:246 قمری) از بزرگان صوفیان در مصر بود. وی در شهر اخمیم مصر در کنار رود نیل بدنیا آمده ودر شهر مردگان(العرفه) در جنوب شرقی قاهره دفن شده است.
در نزد متوکل خلیفه عباسی سخن چینی بسیاری از او کردند و متوکل او را به بغداد احضار کرد و 40 روز در زندان نگاهداشت ولی در چند جلسه مباحثه ای که باوی داشت متوکل توبه کرده بسیار گریست و او را گرامی داشت. ذوالنون پیرو طریقه ملامت بود و در توکل بی‌نظیر بیشتر اهل مصر اورا کافر و زندیق میدانستند و تا زنده بود منکر او بودند ولی پس از مرگ درستی احوال او مشخص گردید
پیوند به وبگاه بیرونی
الا ای که بر خاک ما بگذری
به جان عزیزان که یادآوری
که گر خاک شد سعدی، او را چه غم؟
که در زندگی خاک بوده‌ست هم
بسی برنیاید که خاکش خورد
دگر باره بادش به عالم برد
مگر تا گلستان معنی شکفت
بر او هیچ بلبل چنین خوش نگفت
عجب گر بمیرد چنین بلبلی
که بر استخوانش نروید گلی

1396/06/11 14:09
۷

خبر شد به مدین پس از روز بیست
که ابر سیه دل برایشان گریست
نام شهری در قدیم بوده که در مسیر عربستان به شام قرار داشته و شعیب در آنجا میزیسته است (مدین شهری بوده در کنار دریای قلزم روبروی تبوک که از تبوک تا آنجا شش منزل مسافت بوده ، و از تبوک بزرگتر ، چاهی هم که گوسفندان شعیب از آن آب داده میشد در همانجا بوده و بعضی دیگر گفته اند : این شهر در هشت منزلی مصر بوده ، و از قلمرو حکومت فرعون خارج بوده ، و به همین جهت موسی متوجه آنجا شده است .
چنین مینماید نگاه سعدی به داستان دومی بوده است

1396/06/11 14:09
۷

بزرگی که خود را نه مردم شمرد
به دنیا و عقبی بزرگی ببرد
شکل درست همین است که اینجا آمده
بزرگی که خود را نه مردم شمرد=خود را آدم حساب نکرد=فروتنی

1396/06/11 14:09
۷

یکی قطره باران ز ابری چکید
خجل شد چو پهنای دریا بدید
که جایی که دریاست من کیستم؟
گر او هست حقا که من نیستم
چو خود را به چشم حقارت بدید
صدف در کنارش به جان پرورید
سپهرش به جایی رسانید کار
که شد نامور لؤلؤ شاهوار
بلندی از آن یافت کو پست شد
در نیستی کوفت تا هست شد

1397/05/06 21:08
محمد

آقای جراح زاده درست میفرمایند روی کاشی های آرامگاه سعدی این گونه نوشته که خود را به خردی شمرد.

1398/10/27 20:12
علی

دوستان عزیز از خواندن این داستان دچار سردرگمی شدم
نمی دانم آخر علت نجات مردم چه بود؟
تواضع یا دعا
اگر تواضع پس چرا شیخ در بیت های از خود ستایش می کند؟

1399/10/08 11:01
مرتضی اوجی

می خواستم بپرسم آیا این بیت
مگر تا گلستان معنی شکفت
بر او هیچ بلبل چنین خوش نگفت
در همه نسخه های دیگر به همین صورت نوشته شده است؟
چون به نظر می رسد اگر بجای مگر، "نگر" باشد، معنی روشن تری دارد.