بخش ۲۵ - مخاطبه شمع و پروانه
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
خوانش ها
بخش ۲۵ - مخاطبه شمع و پروانه به خوانش فاطمه زندی
بخش ۲۵ - مخاطبه شمع و پروانه به خوانش عندلیب
بخش ۲۵ - مخاطبه شمع و پروانه به خوانش مصطفی حسینی کومله
بخش ۲۵ - مخاطبه شمع و پروانه به خوانش کیوان عاروان
بخش ۲۵ - مخاطبه شمع و پروانه به خوانش طاهره خان پور
بخش ۲۵ - مخاطبه شمع و پروانه به خوانش حمیدرضا محمدی
بخش ۲۵ - مخاطبه شمع و پروانه به خوانش امیر اثنی عشری
آهنگ ها
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
حاشیه ها
این قطعه را شهرام ناظری به شیوه ای بسیار دل پذیر اجرا شده که با آهنگ معروف «ساقی نامه» توأم است. بعضی از شیفتگان موسیقی وزیری، آن را یکی از برگزیده ترین آهنگهای وی می دانند. تنوعات این قطعه در عبور از ماهور به بیات اصفهان زیباست. موسیقی در مقدمه و خاتمه شاد است.
این شعر مناسبی است برای خدا نگهداری به سبک هدایت
پیام شعر :
عشق یعنی پایداری و چشیدن رنج هجران تا آخرین ذره وجود(همچون ایستادگی شمع و که در فراق یارش, عسل, بجز مومی که شمع از آن ساخته شده از او باقی نمانده,تا به آخرین قطره اش می سوزد)
نه چون پروانه که به یکباره با خودکشی اش نشان میدهد که تحمل استقامت و صبر را در نه در فراق یار که در وصال یارش را هم ندارد.
و این وصف تفاوت مومن با عارف است
به دیدار او وقت اصحاب، جمع
سلام معنی این مصرع رو نمی فهمم ممنون می شم یکی توضیح بده
رسول جان وقت که یعنی زمان و زمان حال و جمع هم که اینجا یعنی فراهم آمدن .اما استاد سخن اینجا فرموده یاران به دیدار شمع وقتی خوش خاطری مجموع داشتند .خاطر مجموع هم میشود خاطر آسوده.امروزه هم در مکالمات روزمره میگوییم خیالت جمع یعنی خاطرت آسوده باشد
سر مشوی از مرض یعنی در پی درمان نباش خیلی زیباست
با این که این شعر در کتاب درسی بوده و بارها خواندیم ولی من 15 سال پس از پایان مدرسه به سراغش رفتم و اینبار تازه معنیش را دریافتم و بسیار لذت بردم. خیلی خیلی زیباست هم لفظش و هم معنیش. جا داره که خیلی درباره اش گفتگو بشه.
به نظر بنده در عین سادگی که مشخصه کار سعدی است، یک شاهکار در ادبیات پارسی است.
آنجا که گفت: من استاده ام تا بسوزم تمام، خیلی در من تاثیر کرد.
معنی فدایی ندارد ز مقصود چنگ چیه????
کسی که فدایی او شد از مقصود خود دست بر نمی دارد.
شاید اشاره به فدائیان مطلق اسماعیلی دارد که همگی خواجه, مقطوع النسل , بودند و هیچ شور و احساسی در وجودشان نبوده است. وقتی مامور به قتل کسی می شدند یا طرف را می کشتند و یا کشته می شدند ولی هیچگاه منصرف نمی شدند
"" "فدایی ندارد ز مقصود چنگ" یعنی از بسوی هدف رفتن دست نمیکشد.
زیباست عشق
الهی به مستان میخانه ات به عقل آفرینان دیوانه ات
به دردی کش لجهٔ کبریا که آمد به شأنش فرود انّما
به درّی که عرش است او را صدف به ساقی کوثر، به شاه نجف
الهی به آنان که در تو گمند نهان از دل و دیدهٔ مردمند
نگهدار این کشور از چشم بد بکش تو بد اقبال او تا ابد
رضی روز محشر علی ساقی است مکن ترک می تا نفس باقی است
................................ رضی الدین آرتیمانی
"برفت انگبین یار شیرین من"
آیا معنی این مصرع این است که قدما از صمغ انگبین شمع میساختند؟
ممنون از راهنماییتان
سلام. لطفا برای بعضی از ابیات که خواندنشان مشکل است ازحرکه گذاری وعلایم دستوری استفاده نمایید.
من مصرع دوم بیت دوم رو به این شکل هم دیدم:
تو را گریه و سوز و زاری چراست؟
به نظر کلمه انگبین در این مصرع معنای داشته باشد
با تشکر
امیر عباس ،
انگبین همان عسل است ، با موم جداشده از عسل شمع هم میتوان ساخت.
محمد رضا شجریان این شعر رو خوانده در اوج زیبایی
با سلام من این شعر رو از دوران مدرسه یادمه این بیت گمونم جا افتاده یا ....
همی گفت و در روضه ها می چمید
کزان خار بر من چه گلها دمید
بیت 12 به این شکله
مکن گریه بر گور مقتول دوست برو خرمی کن که مقبول اوست
قسمتی از این شعر در آهنگ شمع و پروانه ی استاد شجریان از آلبوم بهار دلکش اومده و با اجرای ایشون واقعا زیباتر شده ولی نمیدونم چرا ناقصه و بعد از "مرا بین که از پای تا سر بسوخت" قطعه ی گرایلی اجرا میشه و بعدش هم پایان آهنگه!
حالا که صحبت از استاد شجریان است
هادی خرسندی تلفنی با آقای شجریان ارتباط برقرار کرده است . هادی خرسندی اطمینان دادند که حال استاد آواز ایران خوب است و در آمریکا در حال سپری کردن دوران بهبودی.
این شاعر و طنزپرداز ایرانی در صفحه ی فیس بوک خود در این باره نوشته؛
امشب در گفتگوی تلفنی که با استاد شجریان داشتم گفت که آقا رایان هم برای همراهی با پدر، سرش را تیغ انداخته است. خانواده ی سه نفری شجریان در شهر زیبای ساکرامنتو در شمال کالیفرنیا زندگی میکنند و کتی خانم مثل یک بچه از شوهر هنرمندش مراقبت و پذیرایی میکند. (استاد خودش گفت)
شجریان گفت که خود را با کارهای منبت کاری و خراطی و ساختن ظریفه های چوبی مشغول کرده است. علی نصیری، رفیق شفیق، ابزار لازم را برای کارگاه کوچک استاد در کنج حیاطشان فراهم ساخته.
نصیری چندان شوخ طبع و در این راستا چندان جسور است که امشب تلفنی از من پرسید «تو سرت را نمیتراشی؟» و من به خاطر ارادتی که به او دارم جوابش را ندادم اما جریمه اش کردم که قلم و کاغذ بردارد و این چند بیت بالبداهه و سرضربی مرا بنویسد و به استاد شجریان برساند:
علی از من بگو با مرد آواز
که رودرواستی با او ندارم
به غمخواری شریک درد اویم
دریغا بهر او دارو ندارم
وگر خواهم که بفرستم انرژی
خودم آنقدرها نیرو ندارم
گر از طب قدیم امداد خواهم
به قرآن مجید زالو ندارم
وگر چون تو به همدردی برآیم
نزن طعنه علی جان، مو ندارم
فقط روی رفاقت میتوانم
برایش قطعه آوازی بخوانم!
،،
شوخی ” لیام “ با استاد هادی خرسندی
،،
علی جان گر که هادی ، جون نداره
برای درد او دارو نداره
به غمخواری شریک درد اویه
توی جیبش دو تا زالو نداره
میگه با اون همه مو روی کلّش
مثال کله ی من مو نداره
به ولله ِ چاخان کرده علی جان
کسی مانند او گیسو نداره
می ترسه ژستش از سکه بیفته
که اونوقت قوّت زانو نداره .
به این بهانه یادی هم از لیام عزیز شد
ره این است اگر خواهی آموختن
به کشتن فرج یابی از سوختن
راه رهایی از آتش عشق ایسادگی تا پایان عمر است راه رهایی از آتش عشق وصال نیست مرگ است.
با صدای محمدرضا شجریان: پیوند به وبگاه بیرونی
با صدای شیدا
آهنگ:مرتضی نی داود
پیوند به وبگاه بیرونی
زیبا خوانده
سبحان الله.خداوند رحمت کند ان بزرگوار.عجب شعر زیبایی گفت
معنی این بیت چیه؟
چو شیرینی از من بدر میرود
چو فرهادم آتش به سر میرود
بیژن جان
بگفت ای هوادار مسکین من
برفت انگبین یار شیرین من
چو شیرینی از من بدر میرود
چو فرهادم آتش به سر میرود
در قدیم دو جور شمع معمول بود ، یکی شمع شاهانه که از موم کندوی عسل درست می کردند ، دیگری از پیه حیوانات که بسیار بد بو بوده ، البته قبل ازین شمع های شیمیایی ، یا پارافینی . زمان سعدی شمع هااز موم کندو درست می شده .
می گوید : وقتی عسل را { یار و همدم مرا } از من { موم }جدا کرده اند از من شمع ساخته اند و آتش بر سرم نهاده اند
یعنی جدایی من از همدمم باعث سوختن من است
زنده باشی
ناباور
روزم رو خوب کردید با معنی زیبا و ساده یِ این دو بیت.
سپاسگزارم
سلام
این بیت رو من تو یه نسخه معتبر اینجور دیدم:
اگر عاشقی خواهی آموختن
به کشتن فرج یابی از سوختن
ولی فکر کنم درست این باشه:
ره این است اگه خواهی آموختن
به کشتن فرج یابی از سوختن
ببخشید "اگه" نه منظورم "اگر" بود:
ره این است اگر خواهی آموختن
به کشتن فرج یابی از سوختن
مکن گریه بر گور مقتول دوست
قل الحمدلله که مقبول اوست
ممنون میشم اگر دوستان بنویسند معنی این بیت را .
قل الحمدالله که مقبول اوست
رو من تو یه کتاب چاپ قدیمی
برو خرمی کن که مقبول اوست
خوندم
سلام
مکن گریه بر گور مقتول دوست
قل الحمدلله که مقبول اوست
برگور دوست که کشته شده گریه نکن (چون برایش سودی ندارد) بلکه برایش فاتحه بفرست که مورد قبول اوست و به دردش می خورد
شاید بتوان شهد وموم را به شمس ومولانا تشبیه نمود که مولانا در فراق شمه عمری سوخت سماع مرد وروشنایی داد انجا که می گوید
برفت انگبین جان شیرن من وو
شاید بتوان شهد وموم را به شمس ومولانا تشبیه نمود که مولانا در فراغ شمش عمری سوخت وایستاده سماع کرد ومانند شمع سوخت وروشنایی داد انجا که می گوید
برفت انگبین یارشیرن من وو
پیوند به وبگاه بیرونی
برای کسانی که به تفسیر علاقه دارند:
تفسیر این مخاطبه از زبان غلامحسین ابراهیمی دینانی
به نظر می آید مصرع (چو فرهادم آتش به سر می رود) در بیت چهارم اشاره به داستانی دارد اگر می دانید چه داستانی، توضیح دهید.
ابتدا در پاسخ خانم آناهیتا (با عرض پوزش از خانم یا آقای بینا) در مورد معنی بیت “فدایی ندارد ز مقصود چنگ” عرض میشود: فدایی مترادف محافظ (بادی گارد) امروزیست. شیخ بزرگوار میفرماید محافظ با وجود اینکه مورد حمله با تیر و سنگ(امروزه گلوله) قرار گیرد هرگز ذست از همراهی و محافظت مطلوب خود برنمیدارد و تا پای جان ایستادگی میکند.
در مورد خوانش شعر که آقای محمدی تقبل زحمت فرمودند متاسفانه مصرع دوم بیت “مکن گریه بر گور مقتول دوست” اشتباه خوانده میشود.
در مصرع دوم “برو” مخفف “برای اوست” و “مقبول” میبایست به سکون ل خوانده شود. معنی مشخص است. شیخ بزرگوار میفرماید برای کسی که در راه معشوق جان داده ناراحت مباش- برای او شادی کن چرا که مقبول نظر معشوق (که میتواند خداوند باشد) قرار گرفته
با تشکر از شما و وب سایت گرانقدرتان
با تمام احترام ایشان شعر را بسیار بد میخواند. امیدوارم بعدها توسط شخصی ادیب، با مطالعه بیشتر و صدایی گرم بازخوانی شود.
با سلام آیا ترجمه این شعر به زبان انگلیسی را دارید یا خیر
با انکه حضرت سعدی در بحر متقارب کمتر سروده است ،بخصوص با مضامین ساقی نامه ای ولی دو مثنوی کوتاه این سخنور بزرگ،در بحر متقارب است و هردو مضامین عشق واقعی و عارفانه را دارند.یکی همین گفتگوی شمع و پروانه است،که گویای عشق راستین است که در تعاریف عارفانه بایدمداومت و ایستادگی را حتی به قیمت فنا داشته باشد ودیگری در سروده ایشان در توصیف فراموشی عشق در قحط سالی دمشق،که نهایتا از ظرافت کلام شیخ این بر داشت میشود که عشق واقعی دربلای سخت خودرا نشان میدهد که چگونه عشق انسان بانسان، توانگری را بیاد بینوا میاندازد.به دو شاه بیت از این دو مثنوی زیبا بسنده میکنم:
ترا اتش عشق اگر پر بسوخت. مرا بین که از پای تا سر بسوخت
و دیگری:
من از بینوایی نیم روی زرد. غم بینوایان رخم زرد کرد
جان کلام در این است که علیرغم ان همه مفاهیم عارفانه وقتی به نتیجه گیری کلام میرسد انرا بفهم خواننده وا نمی نهد و صراحتا و همه کس فهم انرا بیان میکند.
قمر الملوک وزیری برای اولین بار این شعر زیبا را خوانده است .
تو بگریزی از پیش یک شعله خام
من استادهام تا بسوزم تمام
مبین تابش و مجلس افروزیام
تپش بین و سیلاب دلسوزیام
چو سعدی که بیرونش افروختهست
ورش اندرون بنگری سوختهست
که ای مدعی عشق کار تو نیست
که نه صبر داری نه یارای ایست....
فدایی ندارد ز مقصود چنگ/ وگر بر سرش تیر بارند و سنگ. می تونه اشاره ی غریبی داشته باشه به فاجعه کربلا و منظور از «فدایی» امام حسینه که با وجود اینکه بر سرش تیر باریدند و سنگ، باز از معبود و مقصود خودش دست برنداشت.
چه زیبا عاشقی از زبان پروانه و شمع گفته !
منظور کلی شاعر در وادی عرفان است که پی عشق روی میسوزی اگر عشقت خالص به او نباشد و گرفتار بلا میشوی همچون بیشتر عرفا و شعرا
هرچند خودشون سوختن دوست دارن ، البته جریان قماربازی که میبازه و میگه ...!
عاقلان دانند که رسم عاشقی فقط در وصف اویست و بس !
بقول حافظ که رنجور میگه : اگر از احوال ما مخ بچگان با خبر شوند خرقه عارفی نستانند به هیچ
خودم کردمش هیچ
شیخ اجل همه اشعارش اینگونه است ولی کو خردمندی که بفهمد چی گفته ، همش پی فعولتن فاعلتن بحر متقارن و ...! درک کنید چی میگه ولی لازمش وادی عشقبازی عرفانیست که خیلی هم خطرناک و بقول شیخ اجل
سلسله موی دوست حلقه دام بلاست
هرکه در این حلقه نیست فارغ ازاین ماجراست