بخش ۱ - سرآغاز
خوشا وقت شوریدگان غمش
اگر زخم بینند و گر مرهمش
گدایانی از پادشاهی نفور
به امیدش اندر گدایی صبور
دمادم شراب الم در کشند
وگر تلخ بینند دم در کشند
بلای خمار است در عیش مل
سلحدار خار است با شاه گل
نه تلخ است صبری که بر یاد اوست
که تلخی شکر باشد از دست دوست
ملامت کشانند مستان یار
سبک تر برد اشتر مست بار
اسیرش نخواهد رهایی ز بند
شکارش نجوید خلاص از کمند
سلاطین عزلت، گدایان حی
منازل شناسان گم کرده پی
به سر وقتشان خلق ره کی برند
که چون آب حیوان به ظلمت درند
چو بیتالمقدس درون پر قباب
رها کرده دیوار بیرون خراب
چو پروانه آتش به خود در زنند
نه چون کرم پیله به خود برتنند
دلارام در بر، دلارام جوی
لب از تشنگی خشک، بر طرف جوی
نگویم که بر آب قادر نیند
که بر شاطی نیل مستسقیند
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوشا وقت شوریدگان غمش
اگر زخم بینند و گر مرهمش
هوش مصنوعی: خوشا به حال کسانی که در عشق و شوق دچار جنون هستند؛ حتی اگر زخمهایی ببینند، از درد و رنج نمیترسند و اگر هم درمانی برای دردشان بیابند، آن را غنیمت میشمارند.
گدایانی از پادشاهی نفور
به امیدش اندر گدایی صبور
هوش مصنوعی: فقیرانی که از سلطنت متنفرند، در انتظار او در زحمت و صبوری هستند.
دمادم شراب الم در کشند
وگر تلخ بینند دم در کشند
هوش مصنوعی: هر لحظه شراب عشق را در وجود خود حس میکنند و اگر مزهاش تلخ باشد، باز هم به آن ادامه میدهند و مینوشند.
بلای خمار است در عیش مل
سلحدار خار است با شاه گل
هوش مصنوعی: مشکلات ناشی از خماری و دردسرهای آن، مانند یک خار در زندگی لذتبخش و خوشگذرانی است که با زیبایی و لطافت گلشاه همراه است.
نه تلخ است صبری که بر یاد اوست
که تلخی شکر باشد از دست دوست
هوش مصنوعی: صبری که در خاطر دوست محبوب باشد، هرگز تلخ نیست. حتی اگر دشواریهایی داشته باشد، همچون تلخی شکر از دست کسی که دوستش داریم، شیرین و ارزشمند خواهد بود.
ملامت کشانند مستان یار
سبک تر برد اشتر مست بار
هوش مصنوعی: نقد و سرزنش، بر عهدهی کسانی است که به عشق و محبت دلبستهاند. آنها به گونهای با همراهان خود رفتار میکنند که حتی بارهای سنگین را نیز با سبکی خاصی حمل میکنند.
اسیرش نخواهد رهایی ز بند
شکارش نجوید خلاص از کمند
هوش مصنوعی: کسی که در دام عشق گرفتار شده، هرگز از این بند آزاد نخواهد شد و نمیتواند از دام آن رها شود.
سلاطین عزلت، گدایان حی
منازل شناسان گم کرده پی
هوش مصنوعی: پادشاهان تنهایی، کسانی که در کوی و برزن زندگی میکنند و در جستجوی راهی هستند که گم کردهاند.
به سر وقتشان خلق ره کی برند
که چون آب حیوان به ظلمت درند
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که افرادی که به دنبال حق و حقیقت هستند، نمیتوانند زودتر از موعد به هدف خود برسند. مانند آب حیات که در تاریکی وجود دارد و باید صبر کرد تا آن را پیدا کرد. به عبارتی، رسیدن به درک و دانش نیازمند زمان و شرایط مناسب است.
چو بیتالمقدس درون پر قباب
رها کرده دیوار بیرون خراب
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف وضعیتی میپردازد که در آن یک مکان مقدس و زیبا مانند بیتالمقدس در درون یک پوشش و ساختار حفظ شده، قرار دارد، اما دیوارهای بیرونی آن خراب و ویران شدهاند. به عبارت دیگر، این مکان از درون دارای ارزش و اهمیت ویژهای است، در حالی که ظاهر آن ویران و نامناسب به نظر میرسد.
چو پروانه آتش به خود در زنند
نه چون کرم پیله به خود برتنند
هوش مصنوعی: مانند پروانه که با شجاعت به آتش نزدیک میشود و جان خود را فدای عشق میکند، نه مانند کرم پروانه که در حال درون پیله خود به انتظار میماند و به عمل و حرکت نمیپردازد.
دلارام در بر، دلارام جوی
لب از تشنگی خشک، بر طرف جوی
هوش مصنوعی: دلبر محبوبم در کنارم نشسته، و در کنار جویباری که لبهایش از تشنگی خشک شده، از جوی آب دوری میکند.
نگویم که بر آب قادر نیند
که بر شاطی نیل مستسقیند
هوش مصنوعی: نمیگویم که بر آب توانایی ندارند، بلکه میخواهم بگویم که بر کنار نیل در حال غرق شدن هستند.
خوانش ها
سرآغاز به خوانش حمیدرضا محمدی
بخش ۱ - سرآغاز به خوانش فاطمه زندی
بخش ۱ - سرآغاز به خوانش عندلیب
بخش ۱ - سرآغاز به خوانش امیر اثنی عشری
حاشیه ها
1395/03/07 23:06
محمدرضا للهگانی
وا شگفتا که قدرت نفوذ سخن شیخ اجل در فطرت آدمی در میان حقایق کاذب مکرر چنین صفدر است...
1396/07/06 19:10
Paria matipour
این شعر در بیت (نه تلخ است صبری که بر یاد اوست ...) کلمه صبر در این بیت ایهام دارد
1397/02/27 13:04
بابک بامداد مهر
بطور کلی دروصف شوریدگان خالق که دربرابرناملایمات صبروبردباری نشان می دهندوخویشتندارهستندحتی به وقت تشنگی برساحل نیل...
ولی نکته خالب اشاره به بیت المقدس و گنبد آباد آن و بیرون خراب آن است.اشاره ای تاریخی و تامل برانگیز.
1397/08/25 11:10
لیرا
اسیرش نخواهد رهایی ز بند
شکارش نجوید خلاص از کمند
مولانا هم میگه:
صنما تو همچو شیری من اسیر تو چو آهو
به جهان کی دید صیدی که بترسد از رهایی
1397/10/19 17:01
مجتبی
سعدی دل روشنت صدف وار هر قطره که خورد گوهر آورد
1400/09/04 18:12
افسانه چراغی
مولانا هم میفرماید:
این نان و آب چرخ چو سیل است بی وفا
من ماهیام، نهنگم، عمانم آرزوست